Share This Article
تراژدی شهرنشینان
اگرچه هنریک ایبسن نمایشنامه «جنزدگان» را در ٥٣ سالگی نوشت و این متن هفدهمین اثر از ٢٦ نمایشنامه او بهشمار میرود، اما نمیتوان آن را نمایشنامهای در ادامه سبک و روش معمول نمایشنامهنویسی او بهشمار آورد. «جنزدگان» به تعبیری اثری ارزشمند در شیوههای تجربی کار ایبسن است و از این حیث، به متنی متمایز در میان آثار او بدل شده است. این نمایشنامه بهتازگی با ترجمه بهزاد قادری در نشر بیدگل منتشر شده و مترجم در گفتاری نسبتا مفصل با عنوان «جنزدگان: تجربه ایبسن برای فرود در رئالیسم تراژیک»، با اشاره به جایگاه ویژه این نمایشنامه در میان آثار ایبسن نوشته: «جنزدگان نه آن صلابت شاعرانه براند (١٨٦٦) یا پرگنت (١٨٦٧) را دارد، نه از آن پیرنگ منسجم، یا آن توازن بین دستگاه نمادین یا اسطورهای و واقعیات زندگی روزمره مرغابی وحشی (١٨٨٤) برخوردار است. این اثر بیشتر به خانهتکانی ایبسن برای نوکردن سبک و روش معمول و پیشیناش میماند؛ سبکی که باید در خدمت اهداف تازهای میبود. اما، به همین دلیل، برای آنها که دوست دارند به شیوههای تجربی کار ایبسن نگاهی بیندازند، جنزدگان کار ارزشمندی است.» مقدمه مترجم، در ادامه ایبسن را یکی از تجربیترین درامنویسان تئاتر مدرن میداند چراکه معتقد است شیوه جدلی او که گاهی تا آستانه خودکاوی جنونآمیزی پیش میرود، با فرم یا درونمایه خاصی خو نمیکند و در نتیجه آنچه را که در یک اثر شکل میدهد، در اثری دیگر با آفریدن نقیض فرم یا اندیشههای پیشین از بین میبرد: «برای روشن شدن این نکته، باید جنزدگان را در سلسله آثار ایبسن بررسی کرد. این اثر پس از عروسکخانه(١٨٧٩) و پیش از سهتایی دشمن مردم، مرغابی وحشی و رسمرسهلم، در مجموعه آثارش جای دارد. نمونه درام جدلی/ هگلی ایبسن در گذر او از عروسکخانه به جنزدگان بهخوبی آشکار است. وقتی «نورا»ی عروسکخانه در پایان نمایشنامه با حرکتی مدهآگونه از همسر و فرزندانش میبرد و در دل شب و در فضایی آستانهای به دنبال سرنوشتش میرود، برای نورا و ایبسن همهچیز تمام نمیشود: جنزدگان برابرنهاد عروسکخانه است. خانم آلوینگ روی دیگر سکه هستی نورا است، ایبسن پیگیر ریشهها و پیامدهای حرکت نورا است. او در نامهای نورا را کودکی میداند که باید میرفت تا ببالد؛ اما حالا انگار خانم آلوینگ زنی است که رشد یافته، اما دیگر وقتش رسیده که برخورد او را با نهادهای اجتماعی ببینیم و در رگههای نیهلیسم کارش و رگههای تراژیک آن دقیق شویم.» مترجم، جنزدگان و «عروسکخانه» را دو اثر جداییناپذیر مینامد و به نامهای از ایبسن به تاریخ بیستم دسامبر ١٨٧٠ اشاره میکند که او در آن، از انقلاب فرانسه و شعارهای آزادی، برابری و برادری سخن گفته و تأکید کرده بود که این شعارها باید با مفاهیم تازهای جان بگیرند تا شاید اینک بتوان انقلاب راستین را در روح انسانها پدید آورد. ایبسن در پیوند میان «عروسکخانه» و «جنزدگان» به همین موضوع بازمیگردد. ایبسن در جایی درباره «جنزدگان» و اتهام تبلیغ نیهلیسم در آن گفته بود: «…آنها میگویند جنزدگان تبلیغ نیهلیسم است. نیست. اصلا تبلیغ چیزی نیست. (این اثر) صرفا به این نکته اشاره میکند که، در نروژ یا هرجایی، رگهای از نیهلیسم در زیر سطح امور در جریان است. گریزناپذیر هم هست. کسانی مثل کشیش ماندرش همیشه کسانی مثل خانم آلوینگ را به عصیان تحریک میکنند؛ و دقیقا هم به این دلیل که او زن است، همینکه عصیان را آغاز کند، کارش به افراط میکشد». نوشتار مترجم اما اهمیت «جنزدگان» را چیزی فراتر از شیوه جدلی او در فرایند نوشتن «عروسکخانه» و گذر از آن به «جنزدگان» میداند. چرا که معتقد است به اقتضای روش جدلی او با اندیشههای خودش، این اثر باید به روی دیدگاه، سبک و روش اجرا دریچهای تازه میگشود. در میان آثار معاصر یا رئالیستی او، یعنی آثاری که از شعر و اسطوره و تاریخ حماسی فاصله میگیرند و به آدمهای شهرنشین و مسائل آنها میپردازند، «جنزدگان» پیشدرآمدی شگرف است.
ایبسن که در نامگذاری آثارش همواره وسواسی زیاد داشته، برای «جنزدگان» عنوان فرعی «تراژدی شهرنشینان» را برمیگزیند. مترجم در بخشی دیگر از نوشتارش درباره شیوه کار ایبسن آورده: «ایبسن میخواست شاعر تراژیک درام مدرن باشد؛ او میخواست با اورپید و سوفوکل تراژدینویس، اریستوفان کمدینویس، و ملودرام متأثر از درام شکسپیر و درامهای عشق و دسیسه قرون هجدهم و نوزدهم، از یکسو، به آموزش طبقه متوسط بپردازد و، از سویی دیگر، با عناصر شعر، اسطوره(حتی در حد خرافه)، استفاده بجا از ابزار و اشیای صحنه و دمیدن روح نقاشی در آنها تا جایی که به فضایی نمادین و اکسپرسیونیستی دامن بزند، در ذوق و سلیقه شهرنشینان طبقه متوسط(که به نظر او خطری بالقوه برای ارکان جامعه نیز بودند) تغییرات گامبهگام بیافریند. به همین دلیل، او از ناتورالیسم زولا و چخوف بیزار بود و ناتورالیسم دریده و خشن زولا را شیرجه زدن به درون فاضلاب برای حمام کردن در آن میدانست، اما سبک رئالیستی خودش را شیرجه زدن در فاضلاب برای گندزدایی از آن میخواند. سخنی از این دست همچنان در گفتمان روشنگری جای میگیرد، چرا که خبر از آرمان، هدف و اصلاحات میدهد؛ همان روشی که تراژدینویسان یونان باستان در تراژدیهایشان به کار میبستند. از این منظر و در مقایسه با استریندبرگ و چخوف، ایبسن میانهروی را انتخاب میکند، زیرا به درام گذشته کاملا پشت نمیکند».
یکی صبحی ایرلندی
«بیرون از مولینگار»، عنوان نمایشنامهای است از جان پاتریک شنلی که بهتازگی با ترجمه حمید احیاء توسط نشر بیدگل و در سری نمایشنامههای آمریکایی منتشر شده است. جان پاتریک شنلی، نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر و سینما است که در سال ١٩٥٠ در خانوادهای ایرلندیالاصل در آمریکا متولد شد. او در جوانیاش به تحصیل در رشته تئاتر پرداخت و در سال ١٩٨٢ یکی از اولین نمایشنامههایش با نام «به ماه خوش آمدید» را روی صحنه برد. در سال ٢٠٠٤ یکی از نمایشنامههای او با عنوان «شک: یک حکایت»، بهعنوان بهترین نمایشنامه سال انتخاب شد و جوایز پولیتزر و تونی نیز به این اثر اهدا شد تا شنلی به جمع بهترین نمایشنامهنویسان معاصر آمریکایی بپیوندد. «بیرون از مولینگار»، در ژانویه ٢٠١٤ در برادوی به روی صحنه رفت و متن آن در تابستان همان سال منتشر شد. این نمایشنامه شنلی نیز با استقبال قابلتوجهی روبرو شد و روزنامه نیویورکتایمز آن را بهترین اثر شنلی بعد از «شک: یک حکایت» دانست و متن شاعرانه و رمانتیسیسم آن را ستود. «بیرون از مولینگار»، نامزد بهترین نمایشنامه سال ٢٠١٤ از طرف تونی، مجمع منتقدین تئاتر نیویورک و مجمع منتقدین خارج از نیویورک شد و هماینک نیز فیلمی از آن به کارگردانی نویسندهاش در حال تهیه است. شنلی پیشگفتاری با عنوان «تاریکی یک صبح ایرلندی» برای این نمایشنامه نوشته که در بخشی از آن میخوانیم: «پدر من از ایرلند آمده بود و استعداد وراجی را هم از همانجا با خود آورده بود. اینکه چرا ایرلندیها تا این اندازه استعداد وراجی را در خود پرورش دادهاند احتمالا دلیل سادهای دارد. آنها جزیرهنشین بودهاند و باید با هم کنار میآمدند. البته نه که آنها با هم کنار میآمدند، بلکه باید سعی میکردند با هم کنار بیایند. این امر منجر به پیدایش گونهای زبان شد که به آنها اجازه میداد چیزهای ناجور به هم حواله کنند اما با ملاحت. من ایرلندی نیستم. من ایرلندی-آمریکایی هستم. برخی میگویند که من هم از آن استعداد بهرهمندم. خب اگر من هم بهرهای از آن استعداد بردهام بهخاطر این بوده که به پدرم و عموها و داییها و برخی از عمهها و خالهها گوش دادهام که در اتاق نشیمن هرچه داشتهاند نثار یکدیگر کردهاند…». صحنه نمایش «بیرون از مولینگار»، دهکدهای در شصتکیلومتری شهر دوبلین در جمهوری دوبلین است در سالهای ٢٠٠٨ و ٢٠٠٩ و ٢٠١٣. پیش از این، نمایشنامه «شک: یک حکایت» با ترجمه محمد منعم در نشر نیلا و نیز با ترجمهای دیگر توسط آزاده شاهمیری در نشر قطره منتشر شد بود. همچنین نمایشنامهای دیگر از شنلی با عنوان «بیا بریم تو دل شب پر ستاره» نیز با ترجمه بهرنگ رجبی در نشر نیلا منتشر شده بود.