اشتراک گذاری
گفتوگو با هاتف عليمرداني درباره «كوچه بينام» و دغدغههاي اجتماعي فيلمساز
بومي بودن مهمترين شاخصه فيلم اجتماعي
فيلمهايم حق خودشان را از مخاطب ميگيرند
فرناز ميري
هاتف عليمرداني، كارگردان جوان سينما نويسندگي و كارگرداني شش فيلم را در كارنامه كاري خود دارد. «راز دشت تاران» (۱۳۸۸)، «يك فراري از بگبو» (۱۳۹۰)، «به خاطر پونه» (۱۳۹۱)، «مردن به وقت شهريور» (۱۳۹۲)، «كوچه بينام» (١٣٩٣) و «هفتماهگي» (١٣٩٤) عنوان فيلمهاي او هستند. عليمرداني امسال با فيلم «هفت ماهگي» در جشنواره سيوچهارم در بخش سوداي سيمرغ حضور يافت. اين روزها نيز آخرين ساخته او با نام «كوچه بينام» از ٢٢ بهمن روي پرده سينماها است و تاكنون فروشي در حدود يك ميليارد و ٤٠٠ ميليون تومان داشته است. «كوچه بينام» داستان دو خانواده است كه در يكي از محلههاي جنوب شهر تهران زندگي ميكنند و درگير اتفاقاتي ميشوند. «كوچه بينام» درامي اجتماعي است كه به قشر متوسط جامعه ميپردازد. دغدغههاي اجتماعي، تقابل سنت و مدرنيته، حضور چهرههاي حرفهاي در فيلم، بازي يكدست بازيگران از شاخصههاي اين فيلم است. فيلم در جشنواره سيوسوم سومين فيلم برتر از نگاه تماشاگران شد و باران كوثري براي بازي در اين فيلم توانست سيمرغ بلورين بهترين بازيگر نقش اول زن را به خود اختصاص دهد. باتوجه به اكران فيلم گفتوگويي با عليمرداني درباره اين فيلم داشتيم كه در ادامه ميآيد. عليمرداني شاخصه هر فيلم و فيلمساز اجتماعي را بومي بودن آن و پرداختن به ارزشها و دغدغههاي جامعه خودش ميداند و معتقد است برخلاف جشنوارهها كه فيلمهايش را ناديده گرفتهاند اما تماشاگران با استقبال از آثارش هميشه حق او به عنوان فيلمساز را ادا كردهاند.
شما فيلمسازي هستيد كه دغدغههاي اجتماعي در آثارتان نمود دارد و بيشتر به مسائل و مشكلات اجتماعي ميپردازيد. اين دغدغه در فيلمهاي شما از كجا ميآيد؟
به نظر من شاخصه هر فيلم و فيلمساز اجتماعي بومي بودن فيلم است. از همين روي فيلم اجتماعي كه ميسازيم در كوچه پسكوچههاي همين شهر نفس ميكشد. در كليت موضوع اجتماعي شايد اگر همين سوژه را من به جاي ديگري ببرم حتي ميتواند ابعاد بزرگتر و جهاني پيدا كند. اما آنچه مسلم است من به عنوان فيلمساز در جاي ديگري ارتباطات، ارزشها و دغدغههاي آن جامعه را نميشناسم. از همين روي آدمها مقوايي ميشوند و چندان واقعي نيستند چراكه بيننده نميتواند ما به ازاي خودش را در فيلم ببيند. از همين روي با فيلم ارتباط نميگيرد. آنچه در فيلم اجتماعي به دنبال آن هستيم وقتي جان ميگيرد كه بومي بودن خودش را حفظ كند. من اين شهر يا جامعه و مشكلات و دغدغههاي آن را ميشناسم و در فيلمهايم به سراغ آن ميروم.
با توجه به اينكه نوشتن فيلمنامه اين اثر را نيز خودتان برعهده داشتيد، براي پرداختن به شخصيتهاي اين فيلم و نزديك كردن آنها به واقعيت اجتماع چه راهي را در پيش گرفتيد و فكر ميكنيد چه اندازه شخصيتهاي فيلم شما حقيقي و نزديك به واقعيت جامعه هستند؟
در «كوچه بينام» سعي كردهام تمام شخصيتهاي فيلم را در جامعه پيدا كنم. تكتك مابهازاهاي هر شخصيت را در جامعه پيدا و با آنها ارتباط برقرار كرده بودم تا بتوانم به آن شخصيت در فيلمنامه بپردازم. همچنين از آنجا كه به واقعي شدن فيلم فكر ميكردم تلاش داشتم بازيگران نيز با شخصيتهاي حقيقي كه الگوي نگارش هر شخصيت فيلمنامه بودند، ارتباط بگيرند. به همين دليل پيش از ساخت فيلم و در پروسه پيشتوليد بازيگران نيز با آن شخصيتها در ارتباط بودند، با آنها رفت و آمد ميكردند تا با نقش و زواياي مختلف آن بيشتر آشنا شوند. البته پيرنگ قصه فيلم كاملا تخيلي است. اما من در فيلمهايم سعي ميكنم آدمهاي قصه را از روي شخصيتها و آدمهاي واقعي جامعه پيدا كنم و بعد آنها را در آن قصه تخيلي بگذارم.
«كوچه بينام» فيلمي پر از حادثه و اتفاق است. حادثههاي متعددي در اين فيلم و پشت سر هم اتفاق ميافتد. چرا در ساخت فيلم به اين نوع نگاه رسيديد؟
همه ما در زندگي حقيقي در برههاي از زمان درگير مسائل و مشكلاتي ميشويم كه سبب ميشود افسار زندگي از دستمان برود يا پاره شود. وقتي اين طناب پاره ميشود همهچيز به هم ميريزد. زندگي پر از رويدادهاي قراردادي است. همه اتفاقها در زمانهايي كه فكرش را نميكنيم رخ ميدهد. در اين فيلم هم چنين است شروع يك اتفاق بزرگ در ابتداي قصه آنارشيستي را ايجاد ميكند و نظم خانواده را به هم ميزند و معماهايي كه سالها در خانواده پنهان بوده است آشكار ميشود. از همين روي با حادثههاي متعدد در قصه فيلم روبهرو هستيم.
در اين فيلم با توجه به داستان و نوع اتفاقات داستاني نوعي تقابل سنت و مدرنيته را شاهد هستيم. چقدر اين برداشت صحيح است و اين تقابل سنت و مدرنيته در ذهن شما بوده كه در فيلم به تصوير كشيده شده است؟
تقريبا از پنج هزار سال پيش تا امروز كتاب و تاريخ مكتوب بشر را در دست داريم اما در تاريخ بشر در مجموع اتفاق بزرگي نيفتاده است و عمده تغييرات از صنعتي شدن جوامع غربي بوده كه حدود ٢٠٠ سال از عمر آن ميگذرد. همزمان با اختراع برق، تلفن يا تلويزيون اتفاقات عظيمي ميافتد. همين تغييرات را در دهههاي مختلف در جامعه خودمان نيز شاهد بودهايم. فضاي دهه ٧٠ با دهه ٦٠ بهشدت متفاوت بود. اگر پدربزرگ من را به دهه ٩٠ بياوريم شايد احساس كند وارد سياره ديگري شده است. سرعت مدرنيته به قدري بالا رفته است كه انسانها نتوانستهاند با اين تغييرات خودشان را به روز كنند. حتي اين سرعت به اندازهاي است كه اگر هر يك از ما را در جايي حبس كنند و سه سال بعد دوباره به جامعه راه دهند نميتوانيم با تغييرات، مدرنيته و… ارتباط برقرار كنيم. البته اين موضوع نقاط قوت و ضعفي دارد. از يك سو امكانات بيشتر و نوع زندگي راحتتر شده است اما از سوي ديگر فرصت انسانها براي تفكر را كمتر كرده است. همچنين نسبت به مدرنيته نوعي گارد گرفته شده است و به نوعي آن را تهاجم فرهنگي مينامند. گويي از تقابل سنت و مدرنيته به جنگ سنت و مدرنيته رسيدهايم. اما بايد بپذيريم چه خوشمان بيايد چه خوشمان نيايد مدرنيته روز به روز بيشتر پيش ميرود و سنت به عقبتر رانده ميشود. در اين راستا دو راه داريم. يا درباره مدرنيته صحبت نكنيم يا با گاردي بسته نسبت به آن صحبت كنيم. نتيجه اين نوع برخورد را پيشتر ديدهايم. مانند آنچه در ارتباط با ويديو و ماهواره و غيره شاهد بوديم و ديديم اين شيوه برخورد جواب نميدهد. اما راهكار صحيح اين است كه درباره آن صحبت كنيم. هر چيزي در ارتباط با مدرنيته بد نيست. بايد دريابيم اين امكان وجود ندارد مقابل آن بايستيم اما ميتوانيم فرهنگ مدرنيته را جايگزين بيفرهنگي مدرنيته و در اين راستا فرهنگسازي كنيم.
يعني شما در «كوچه بينام» براي مدرنيته فرهنگسازي كردهايد؟
كار فيلمساز تصوير كردن وقايعي است كه اتفاق ميافتد. فرهنگسازي را مسوولان بايد انجام دهند. من نيز به عنوان فيلمساز اين تقابل سنت و مدرنيته را در فيلمم به تصوير كشيدهام.
در راستاي به تصوير كشيدن سنت و مدرنيته در اين فيلم ميبينيم برخلاف تصوير هميشگي پدر خانواده نسبت به مادر كمتر سنتي است و بيشتر خواستههاي نسل امروز را درك ميكند. علت اين امر چيست؟
اين مساله هميشه يكي از كليشههاي رايج فيلمهاي ما بوده است. بهنظرم در اين زمينه نسبت به مردها تنگنظري داشتهايم و هميشه به سراغ اين كليشه رفتهايم كه مرد خانواده بهشدت سختگير و سنتي است و مادر بين پدر و فرزند واسطه ميشود. اما اگر نگاه بازتري داشته باشيم ميبينيم در بسياري از خانوادهها فرزندان ارتباط بيشتر و نزديكتري با پدر خود دارند و پدرها دوستان بهتري براي فرزندانشان هستند. حتي گاهي ميبينيم مادران به دليل احساسي در اين زمانه بيشتر از فرزندان فاصله ميگيرند. البته اين مساله عموميت ندارد. اما نوع نگاه من در اين فيلم براي فرار از كليشه چنين بوده است.
يكي از دختران خانواده كه همانند مادرش بهشدت سنتي و مذهبي است بهنظر ميرسد ازدواج موفقي ندارد و همسرش خارج از چارچوب خانواده نيز ارتباط دارد. حتي باوجود آنكه دختر ديگر هم سعي ميكند اين واقعيت را به چشم او بياورد اما انگار نميخواهد بپذيرد. برداشت من اين است كه ميخواستيد نشان بدهيد يك زن سنتي تحت هر شرايطي وضعيت موجود را ميپذيرد…
خانوادهاي سه دختر دارند. هر كدام از اين دخترها يك نوع نگاه مخصوص به خود در زندگي داشته و هر كدام به شيوهاي زندگي كردهاند. يكي غرق سنت شده است و يكي در دنياي امروز زندگي ميكند. اين تفاوتها را ميان متولدان دهههاي مختلف نيز ميبينيم. متولدان دهه ٦٠ اغلب محتاطتر هستند. اما متولدان دهه ٧٠ شخصيت ياغيتري دارند. به راحتي از خواستههايشان پا پس نميكشند و جهانبيني بزرگتري دارند. تصوير چنين تفاوتهاي شخصيتي در ميان متولدان دهههاي مختلف را در سه دختر اين خانواده با همه تفاوتهايي كه دارند ميبينيم.
پدر خانواده در طول فيلم از آرزويي ميگويد كه در زندگي به خاطر همه مسووليتهاي خانواده از آن دست كشيده است. در پايان فيلم پدر را در همان دشت رويايياش ميبينيم. پايانبندي كه برخي آن را شعاري و كليشهاي دانستند. تصور خود شما از پايان فيلمتان چگونه است؟
فيلمساز حق دارد حديث نفس خودش را در فيلمهايش بگنجاند. اگر به فيلمهاي «به خاطر پونه» يا «مردن به وقت شهريور» هم نگاه كنيم چنين فضاهايي را ميبينيم. شكلگيري اين فضا و پايانبندي براي اين است كه حس تماشاگر را با قصه هماهنگ كند و با حال بهتري از سينما خارج شود. شايد به نوعي امضا يا حديث نفس آثار من است.
يعني ميخواهيد بگوييد پايان بازي براي فيلم «كوچه بينام» رقم زدهايد؟
معتقد نيستم پايان فيلم باز است. پايان اين فيلم باز نيست. پايان فيلم آن حس و حالي است كه فيلم در بيننده ايجاد ميكند.
«كوچه بينام» از نظر شما به عنوان فيلمساز آن چگونه فيلمي است؟
«كوچه بينام» فيلمي است كه در كوچه پسكوچههاي اين شهر و جامعه نفس ميكشد؛ شهري و جامعهاي كه ما در آن زندگي ميكنيم. همه ما شخصيتهاي اين فيلم را ميشناسيم و در خانواده يا فاميل يك نفر شبيه آنها را ديدهايم. مخاطب اين فيلم از آنجا كه به خوبي شخصيتها و آدمهاي قصه «كوچه بينام» را ميشناسد با فيلم هم به خوبي ميتواند ارتباط برقرار كند.
از اكران فيلم و فروش آن راضي بوديد؟
باتوجه به اينكه در حال حاضر در فصل مرده اكران سينما به سر ميبريم و به طور معمول فيلمها با شكست در اكران روبهرو ميشوند اما خوشبختانه تاكنون «كوچه بينام» فروش خوبي داشته است و در گيشه هم موفق بود.
آخرين فيلم شما يعني«هفت ماهگي» هم كه امسال در جشنواره به نمايش درآمد نگاهي اجتماعي را دنبال ميكند. از نظر خودتان نمود دغدغههاي اجتماعي در«هفت ماهگي» و «كوچه بينام» چه تفاوتي با يكديگر دارند؟
تفاوت فيلم سينمايي«هفت ماهگي» با ديگر آثار من و از جمله «كوچه بينام» غيرقابل انكار است. از نظر منتقدان سينما نيز «هفت ماهگي» فيلم كاملتر و يك قدم به جلوتر است. «هفت ماهگي» بر خلاف «كوچه بينام» كه فيلمي كم بودجه بود با بودجه كاملتر و بيشتري توليد شد. به هرحال هر فيلمي سليقههاي مختلفي را جذب ميكند و مورد پسند گروهي از مخاطبان است. اما از نظر من «هفت ماهگي» همان «كوچه بينام» اما بدون شخصيت اصلي آن يعني آقا مهدي است. براي ساخت «هفت ماهگي» به اين فكر كرده بودم اگر در «كوچه بينام» شخصيت آقا مهدي نبود قصه چطور پيش ميرفت؟
تصور ميكنيد فيلم شما با استقبال خوبي هنگام اكران مواجه شود؟
فيلمهاي من وقتي به اكران ميرسد حق واقعي خودشان را از مخاطب ميگيرند. بر خلاف آنكه در جشنوارهها به حق خودشان نميرسند. هرچند هميشه منتقدان و بعد مخاطبان نسبت به آثار من لطف داشتهاند. براي من استقبال مخاطبان از فيلم بهترين پاداشي است كه از سوي مردم به من داده ميشود.
«كوچه بينام» به نويسندگي و كارگرداني هاتف عليمرداني و تهيهكنندگي منصور لشگري قوچاني با بازي بازيگراني چون فرهاد اصلاني، فرشته صدرعرفايي، امير آقايي، باران كوثري، پانتهآ بهرام، ستاره پسياني و محمدرضا غفاري، مديريت فيلمبرداري محمود كلاري و تدوين امير اديبپرور در سال ١٣٩٣ ساخته شده است.
برش ١
تكتك مابهازاهاي هر شخصيت را در جامعه پيدا و با آنها ارتباط برقرار كرده بودم تا بتوانم به آن شخصيت در فيلمنامه بپردازم. همچنين از آنجا كه به واقعي شدن فيلم فكر ميكردم تلاش داشتم بازيگران نيز با شخصيتهاي حقيقي كه الگوي نگارش هر شخصيت فيلمنامه بودند، ارتباط بگيرند. به همين دليل پيش از ساخت فيلم و در پروسه پيشتوليد بازيگران نيز با آن شخصيتها در ارتباط بودند، با آنها رفت و آمد ميكردند تا با نقش و زواياي مختلف آن بيشتر آشنا شوند. البته پيرنگ قصه فيلم كاملا تخيلي است. اما من در فيلمهايم سعي ميكنم آدمهاي قصه را از روي شخصيتها و آدمهاي واقعي جامعه پيدا كنم و بعد آنها را در آن قصه تخيلي بگذارم.
برش ٢
چه خوشمان بيايد چه خوشمان نيايد مدرنيته روز به روز بيشتر پيش ميرود و سنت به عقبتر رانده ميشود. در اين راستا دو راه داريم. يا درباره مدرنيته صحبت نكنيم يا با گاردي بسته نسبت به آن صحبت كنيم. نتيجه اين نوع برخورد را پيشتر ديدهايم. مانند آنچه در ارتباط با ويديو و ماهواره و غيره شاهد بوديم و ديديم اين شيوه برخورد جواب نميدهد. اما راهكار صحيح اين است كه درباره آن صحبت كنيم. هر چيزي در ارتباط با مدرنيته بد نيست. بايد دريابيم اين امكان وجود ندارد مقابل آن بايستيم اما ميتوانيم فرهنگ مدرنيته را جايگزين بيفرهنگي مدرنيته و در اين راستا فرهنگسازي كنيم.
اعتماد