Share This Article
‘
نقد فیلم فروشنده فرهادی توسط گاردین
«فروشنده اثری زیرکانه و جاهطلبانه است اما بسیار داستانمحور.» «فروشنده درامی ارزشمند و خیلی خوشساخت است.» اینها بخشهایی از مقاله «گاردین» در نقد فیلم «فروشنده» به کارگردانی «اصغر فرهادی» است.
«پیتر بردشاو» روزنامهنگار «گاردین» در روزهای پایانی جشنواره کن دست به قلم برده و جدیدترین ساخته «اصغر فرهادی» کارگردانی ایرانی برنده اسکار را مورد بررسی قرار داده است.«درام جدید کارگردان «جدایی» داستان زوجی از طبقه وسط جامعه که شاهد بروز شکافهایی در زندگیشان میشوند، است. این چرخشی ماهرانه روی نمایشنامه «آرتور میلر» است.
***
فروشنده اثری داستان محور اما زیرکانه و جاه طلبانه
پیتر بردشاو
ظهور درام جذاب «فروشنده» اصغر فرهادی در کن، لحظهای است برای تفکر به این مطالب که آیا یک ژانر جدید در دنیای سینما متولد شده؛ یک رویدادها هانکهای/آنتونیونی. یک زوج از طبقه وسط و خوشحال، زندگی خوبی دارند که با یک رخداد مهیب روبهرو میشوند؛ اتفاقی رازآلود، نحس و بینشان که آرامش آنها را از هم میپاشد و پوسته زندگی روتین آنها را میشکافد. این حادثه قدرت خام حس گناه و شرمساری درونی را نمایان میکند…
«فروشنده» دارد به یک قالب خاص درمیآید و بدونشک به خوبی از پس این کار برمیآید؛ این روند دارد به یک سبک اختصاصی تبدیل میشود.
فیلمهای درخشان فرهادی «جدایی» (2011) و «درباره الی» (2009) به ترتیب مایههایی از آثار «هانکه» و «آنتونیونی» را در خود داشتند. با این حال از نظر من «فروشنده» از بسیاری جهات به «چهارشنبهسوری» (2006) نزدیکتر است؛ در هر دوی آنها «ترانه علیدوستی» در نقش اصلی زن میدرخشد. آن فیلم هم براساس مفهوم از هم گسیختن فضای یک زندگی و در نتیجه به وجود آمدن ناراحتی و بحران در جمعی خودمانی که مطالب زیادی درباره روابط افراد درگیر ماجرا را فاش میکند، ساخته شده بود. «چهارشنبهسوری» کمتر حالت نمایشی داشت و فیلمی ماهرانهتر بود.
در این بخش از گزارش، «گاردین» داستان فیلم «فروشنده» را روایت میکند، در ادامه این مطلب آمده است: همنشین کردن صحنههای پیچیده و تیره زندگی واقعی این زوج با صحنههای نمایشنامه «میلر» توسط اصغر فرهادی، که با نمایشهای احساسی او همراه شده، نوعی شگفتی و لذت قراردادی میآفریند. در این اثر، واقعگرایی آشفته و تراژدی نسبتا کلاسیک در کنار هم قرار داده شدهاند. «عماد» به شخصه مردی آرام و فکور است اما بازی در نمایش «میلر» به او دیدگاهی دراماتیک، مغرور و از لحاظ اخلاقی قهرمانه داده است. «ویلی لومن» – قهرمان نمایشنامه «مرگ فروشنده» آرتور میلر – با اندوه فکر میکرد او چه مردی است که قادر نیست چیزهای خوب را برای همسر و خانوادهاش فراهم کند. «عماد» با خود فکر میکند چه مردی است که نمیتواند از زنش در برابر تعرض محافظت کند.
«فرهادی» با زیرکی اجازه میدهد مخاطبش درباره جایگاه نمونه موازی «ویلی لومن» به حدس و گمان بپردازد و سپس در دقایق پایانی فیلم او را روی صندلی میخکوب میکند، اما به نحوی که ارتباط جدید کمی روان و بیقید است.
به گزارش گاردین، «فروشنده» اثری زیرکانه و جاهطلبانه است اما بسیار داستانمحور. داستان به اینکه پدر یکی از شاگردان «عماد» در اداره صدور گواهینامه موتورسیکلت کار میکند، بستگی دارد.
فرهادی در «فروشنده» بیشتر از فیلمهای قبلیاش سعی میکند به تاثیری بیشتر و نتیجهای بزرگتر دست پیدا کند. اما این فیلم ویژگی جذبکننده «جدایی» را ندارد. در واقع تم انتقام عدالت این اثر من را به یاد ملودرام جنایی «زندانیان» (2013) «دنیس ویلنیو» میاندازد.
بعد از گفتن همه اینها، باید اذعان داشت که هوش فیلمسازی «فرهادی»، این فیلم را تماشایی میکند؛ تنها فیلمسازی با چنین اعتماد به نفسی میتوانست فضایی برای یک کمدی مختصر و بیپروا در این فیلم پیدا کند؛ «عماد» که خسته از کلاس برگشته، خوابش برده و بچهها اطراف او که خروپف میکند، عکسهای مضحک میاندازند. «فروشنده» درامی ارزشمند و خیلی خوشساخت است.»
*****
نقد فیلم فروشنده ساخته اصغر فرهادی توسط منتقد مجله ورایتی
اوون گلیبرمن
یکی از بیشمار دلیلی که آلفر هیچکاک از نظر عموم بهعنوان بزرگترین فیلمساز تمام تاریخ شناخته میشود، استاد فیلمسازی، این است که جوهر و تکنیک کار او بیشتر کارگردانان ( شاید همهیآنها) را تحت تاثیر قرار داده. البته هیچکاک خدای ابدی و ازلی هرکسی است که تریلر میسازد. اما سایهی او روی سر فیلمسازان دیگری هم افتاده که به سختی میشود آنها را غیرهیچکاکی خواند. بهترین نمونهاش نویسنده و کارگردان کاربلد ایرانی اصغر فرهادی است.
فرهادی درامهایی دربارهی اختلافات خانوادگی میسازد و از پررنگ کردن هرچیزی که درامها عیانش میکنند، سرباز میزند. درامهایی مبتنی بر مشاهدهی دقیق، بدون دستکاری، مشخص و واقعی. هنوز هم وقتی که فیلمی از فرهادی را میبینی، مثلا «جدایی نادر از سیمین»، «گذشته» یا همین فیلم جدیدش «فروشنده»، تقریبا با استفاده از نوعی مهندسی معکوس به سمت موقعیتی کشیده میشوید که ناتورالیسم کامل و محض بر آن حاکم است. تازه بعدش دستگیرتان میشود که درون یک گردبارد گیر افتاده اید که هرکاری از دستش بربیاید انجام میدهد تا ذات شخصیتهای روی پرده را زیر و رو کند. شما با چیزی رو به رو میشوید که فقط میتوان آن را تعلیق نامید و تکاندهنده هم هست. تعلیقی که تمام و کمال برمبنای آن چیزی شکل میگیرد که در دل و ذهن شخصیتها میگذرد.
«فروشنده» بر خلاف رویهی معمول فیلمهای فرهادی با شرح یک حادثه آغاز میشود: ظاهرا آپارتمانی در تهران در حال فرو ریختن است و ساکنان آن از جمله زوج متاهلی که شخصیتهای اصلی داستان اند، عماد (شهاب حسینی) و رعنا (ترانه علیدوستی)، برای نجات جان خود با عجله در حال فرار از خانه اند. در پایان خانه سر جایش ثابت میماند، با ترکی عمیق بر روی دیوار که منجر به نشت گاز میشود. عماد و رعنا مجبور میشوند که خانهی تازهای پیدا کنند. آنها سریعا میروند به واحد بزرگ ولی قدیمی خانهای که در نزدیکی همانجا واقع است. اما ظاهرا ردپای ناخوشایندی از گذشتهی خانه هنوز باقی مانده. مستاجر قبلی نیمی از اثاثش را جا گذاشته و حاضر نشده که برای بردنشان بیاید. وقتی که علتش را میپرسند، در جواب معلوم میشود خانم مستاجر، آن طوری که در بیان مردم تهران رایج است، با مردهای زیادی پریده، به بیان دیگر روسپی بوده. نق نقها شروع میشود و بعد از آن اتفاقی میافتد که سبب نادیده گرفتن موضوعی سیاهتر میشود. رعنا در خانه تنها است و میشنود که کسی وارد خانه شده. به تصور این که عماد است شروع میکند به حرف زدن، اما عمادی در کار نیست.
شب همان روز عماد به خانه برمیگردد و وقتی که از پلهها بالا میرود، ردپای خونی در راهپلهها به چشمش میخورد و همسرش را در حالی میبیند که وقتی زیر دوش بوده، توسط کسی که وارد خانه شده به سرش ضربه خورده. در بیمارستان سرش را بخیه میزنند و معلوم میشود که مشکل جشمی خاصی ندارد. به غیر از این که اوضاع کلا خوب نیست. چنین اتفاقاتی پیش میآید و آدمهای خوب در شهرهای بزرگ ممکن است که مورد حمله قرار بگیرند. اما آنچه که بر سر رعنا آمده، خوبی ذاتیاش را تحت تاثیر قرار میدهد. رعنا وحشت کرده…حالت تدافعی هم بهش دست داده. از عماد که معلم ادبیات دبیرستان است میخواهد تا کارش را رها کند و در خانه پیشش بماند… اما از طرف دیگر هم میخواهد که تنها باشد. رعنا مجموعهای از تنشها و فراتر از آن مجموعهی تناقضات است. از سر تنش و استرس شروع میکند به پرخوری. عماد در قالب جوانمردی تمام عیار ظاهر میشود که فقط به دنبال آرامش و حمایت از همسرش است. اما اوضاع وقتی به هم میریزد که احساسات زنانهی غیرمنطقی رعنا این اجازه را به او نمیدهد و عماد هم طاقتش تمام میشود.
برای بخشی از فیلم، «فروشنده» حتی از ساختههای پیشین فرهادی مینیمالتر، سربه زیرتر و جمعوجورتر است. با اینحال اما تکنیک نویسنده و کارگردان مثل همیشه با اعتماد به نفس کامل همراه است. هرنمایی در جای خودش است و هر سرنخی به نتیجهای غیرقابل انتظار ختم میشود. وقتی عماد شروع به بررسی جرم میکند، یک موبایل و یک دسته کلید میرسد که در وانتی که در محله رها شده را باز میکند. برای مدتی هیچکدام از این مسائل مهم به نظر نمیآیند، و «فروشنده» مانند یک فیلم آماتوری نئورئالیستی در ژانر کارآگاهی، چندان تنشی ایجاد نمیکند. اما همه اینها بخشی از طراحی فکر شدهی اثر است. عماد تنها یک کارآگاه نصفه ونیمه است، اما بعد کاملا به صورت تصادفی به شخصی میرسد که به نظر همسرش را در حمام گیر انداخته. این شخص متجاوز آن کسی نیست که ما انتظار داریم و آشکار شدن اینکه چه کسی این کار را انجام داده هم نکته اصلی نیست. نکته اصلی چیزی است که از بار عاطفی داستان را شکل میدهد: حالا که عماد شخص مهاجم را پیدا کرده، با این دانش چه میکند؟
در فیلمهای انتقامی مثل «ربوده شده» قهرمان یک قاتل است که کارش قابل توجیه است. در چنین اثری او از به نتیجه رسیدن انتقام شخصیاش لذت میبرد (همانطور که مخاطب لذت میبرد) اما نقشهی او یک نتیجه اخلاقی هم دارد: او دخترش را پیدا میکند و او را برمیگرداند. در «فروشنده» انتقام پیچدگی فرمی و متافیزیکی مییابد. عماد میخواهد کسی که این همه مشکل برای او ایجاد کرده را مجازات کند، و چون آسیبی که آن شخص زده واقعا باعث خونربزی شده و خطرناک بوده، چندان این انتقام بلندپروازانه نیست. اما مشکل اصلی عماد مقابله با کنار کشیدن همسرش است. این چیزی است که او را عصبانی میکند، این چیزی است که او را به انتقام گیری سوق میدهد. در درونش (به طریقی که خودش هیچ اطلاعی از آن ندارد) او دارد سر همسرش تلافی میکند. و برای همین است که نتیجه درام «فروشنده» این قدر پرتنش و نابودکننده است. شهاب حسینی بازی بسیار زیبایی از خود ارائه داده، که باعث میشود عماد در ظاهر آدم عاقلی به نظر برسد ولی در باطن یک دیوانه کنترلکننده باشد، و ترانه علیدوستی که نسخه ایرانی و مصیبتزدهای از ماریون کوتیار است. اما بهترین بازی فیلم متعلق به بابک کریمی است. به عنوان یک آدم بیاهمیت و گنده که باعث و بانی همهی این اتفاقات است. در ابتدا، شما از او با شانه انداختن و حتی شاید نگاهی از روی تحقیر رد میشوید، اما بیست دقیقه بعد، او اشک شما را جاری میکند.
اسم فیلم، به تصادف، به اجرای آماتور نمایش «مرگ فروشنده» توسط عماد و رعنا اشاره دارد. عماد نقش ویلی لومن را ایفا میکند و رعنا نقش همسر او یعنی شخصیت مستاصل لیندا را برعهده دارد. این ایدهی اولیهای است که با مهارت طراحی شده است، لااقل تا پایان کار، وقتی تشابه بین عماد و ویلی به نتیجه میرسد. هردو آنها مردان خوبی هستند، که به خاطر تراژدی ناشی از انتخابهایشان، مجبور میشوند اشخاصی را که دوست دارند رها کنند. فرهادی نقدی دراماتیک از مفهومی به نام نظربازی مردان ایرانی را به تصویر میکشد. نظربازیای که در نهایت ناشی از قضاوت و خشم شدید است. اما به عنوان یک فیلمساز، نگاه و نظر او درست است.
دنیای تصویر
****
نقد فیلم فروشنده فرهادی توسط منتقد منتقد LAPRESS کانادا
اریک مولار
فروشنده فیلمی است که در لحظات آخر به جشنواره 69ام کن اضافه شد و در حالی که کیفیت کلی جشنواره امسال بالا رفته بود، همچنان تا شب جمعه شاهکار تمام عیاری ندیده بودیم. نتیجه: اصغر فرهادی با فیلمش سطح مسابقه را بالا برد. در این روز عجیب در کن ما بهترین فیلم جشنواره و بدترین را دیدیم، دومی به لطف جناب شان پن و آخرین چهرهی نفرت انگیزش!
اگر فستیوال را به دو استقامت تشبیه کنید که از ابتدا در حال دیدن پایانش هستید، فرهادی کسی است که به شما بال پرواز میدهد. در آخرین حضورش، در سال 2013 با گذشته برای برنیس بژو جایزه بهترین بازیگر زن را به ارمغان آورد. اینبار اما ایرانیها هستند که بر روی صحنهی کاخ جشنواره خواهند رفت. اما آیا جایزهای خواهند برد؟ خواهیم دید…
یک زوج همچنان در مرکز داستان قرار دارند، به خاطر یک تصادف از روی بدشاتسی، رعنا (ترانه علیدوستی) در آپارتمانی که با عماد (شهاب حسینی) در آن زندگی میکند، مورد حمله قرار میگیرد. او که از این اتفاق آسیب روحی دیده از شکایت کردن خودداری میکند. اما شوهرش که سرنخهایی پیدا کرده، به دنبال یافتن مجرم است، و این کار را تا جایی ادامه میدهد که برایش به یک وسواس ذهنی بدل میشود.
در این بوم نقاشی، فرهادی مسائل مختلفی را برای ما کالبد شکافی میکند: مانند خشم، انتقام، تحقیر، عصبانیت، افتخار، بخشش و ترحم. و همچنین تغییرات روابط بین یک زوج که با یک اتفاق ناگوار روبرو شدهاند را تصویر میکند. او همچنین سنتهایی که در کشورش جریان دارد را بررسی میکند، بیخود نیست که روایتی موازی با مرگ فروشنده آرتور میلر ایجاد میکند.
فروشنده مشخصا تاثیر جدایی نادر از سیمین را ندارد، اما همچنان میتوان استادی کارگردان را ستایش کرد. روند رشد دراماتیک داستان بیکموکاست و بدون وقفه پیش میرود تا به اوجی تکاندهنده میرسد.
درام روانشناسانه فرهادی نشان از درک والایی او از درونیات انسانها دارد و به مانند فیلم او پل ورهوون اثر زیبایی رو قلب مخاطب میگذارد.
‘