Share This Article
روایت شناسی ژرارد ژنت
لوسی گیلمت
محمدعلی مسعودی
1- چکیده
براي پی بردن به سهم روايتشناسي در نشانهشناسي، درك و دريافت تفاوت بين سه ماهيت متفاوت، یعنی داستان، روايت ونقل اهمیت زیادی دارد. به طور کلی داستان برابر است با رشتهاي از رخدادها و كنشها كه به وسيلهي كسي(راوي) گفته ميشوند و به شكلي نهايي درميآيند تا بیانگر روایتی باشند. روايتشناسي به مكانيسم دروني روايت، یعنی شكلي كه داستانِ نقل شده گرفته، توجه ميكند.
در حوزهي گفتمان روايي میکوشیم تا اصول مشترك و تقريبا كلي و جهاني تركيب متن را شناسایی کنیم. بنابراين میكوشيم تا روابط ممكن بين سهگانهي روايت، داستان، نقل را تعيين كنيم. اين روابط در چهار مقولهي تحليلي عمل ميكنند: وجه، مرجع روايي، سطح و زمان.
2- نظريه
2-1: منشا و كاركرد
آثار ژنت(1972و 1983) با سنت دانشگاهي انگلوساكسوني و آلماني همسو است و بر آن است كه اين مكتب روايتشناسي را حياتي دوباره داده و به اوج برساند. بايد گفت كه تحليل دروني روايت مثل هر تحليل نشانهشناسي دو ويژگي را به نمایش میگذارد. اول اينكه روايتها را به عنوان پديدههاي زباني مستقل، جداي از بافت توليد و دريافتشان مورد توجه قرار ميدهد. دوم اينكه قصد دارد ساخت زيربنايي و نهفتهاي را كه ميتوان در روايتهاي متنوع بیشماري ديد، آشكار سازد.
ژنت با استفاده از نوعشناسي دقيق، بوطيقاي روايتشناختياي را توسعه داده كه ميتواند به مجموعهي كامل فرآيندهاي روايي مورد استفاده بپردازد. بنا به نظر ژنت هر متني که نشانههايي از نقل و بازگويي را نشان دهد ميتواند براي درك روش دقيق سازمانيابي روايت مورد بررسي قرار گيرد. رويكردي كه اينجا از آن دفاع ميشود به وضوح سطحي را مورد توجه قرار ميدهد كه پايينتر از آستانهي تفسير قرار دارد و بنابر اين شالودهای ميسازد كه مكمل بررسيهاي انجامشده از سوي ساير علوم اجتماعي مثل جامعهشناسي، تاريخ ادبيات و قومشناسي و تحليل رواني است.
توجه: روايتشناسي بين متنشناسي و كاربردشناسي است.
نظريهی روايت ژرارد ژنت به عنوان نوعشناسي روايت از سوي بسياري از متخصصان اين حوزه شیوهی خوانشي تلقي شده كه نقطهي عطفي را در توسعهي تئوري ادبي و تحليل گفتمان نشان ميدهد. ژنت با استفاده از صداي روايي به عنوان مفهومي كه تمام مقولات ديگر به وسيلهي آن بيان ميشوند بافت توليد روايت را به عنوان يك عنصر اساسي وارد بررسيها كرده است
2-2 وجه روايت (mood)
وقتي متني نوشته ميشود براي ارائهی پیامدهایی ويژه، بايد در بيان زباني داستان گزينشهايي فني صورت بگيرد بنابراين، روایت فاصلهگیري و تمام تاثيرات و جلوههاي ديگر را به خدمت ميگيرد تا وجه روايي ويژهاي خلق كند كه بر نظم اطلاعات روايي عرضهشده به خواننده حاکم است. به عقيدهي ژنت تمام روايتها گفتنياند diegesis)) و بنابراین با زنده و واقعي ساختن داستان نميتوان به چیزی بیشتر از توهم نشان دادن (mimesis) دست يافت.
پس از ديدگاه ژنت در واقع روايت نمیتواند واقعيت را تقليد كند مهم هم نيست كه چه اندازه واقعگرا باشد روايت بر آن است که كنشی تخيلي از زبان باشد كه از مرجع روايي خاصي ناشي شده است. روايت نمايش يك داستان تخيلي يا واقعي نيست بلكه گزارش آن است. يعني آن را به وسيلهي زبان بيان ميكند[…] در روايت جايي براي تقليد( diegesis) نيست […] بنابر اين ژنت اعتقاد دارد كه به جاي دو وجه اصلی سنتي روايت یعنی ديهگهسيس و ميمهسيس فقط درجات متفاوتي از ديهگهسيس وجود دارد كه در آنها راوي بيشتر یا کمتر در متن دخالت ميكند يا جاي بيشتري يا كمتري به عمل روايي ميدهد. بنابر اين ژنت تاكيد ميكند در هيچ موردي راوي به تمامي از متن غايب نيست.
2-2-1 فاصله (Distance)
هر خوانشی از وجه روايت متضمن اين است كه فاصلهي موجود بین راوي و داستان را تعيين کنیم. این فاصله به ما كمك ميكند كه ميزان دقت يك روايت و صحت اطلاعات منقل شده را تعيين كنيم. خواه متن، روايت رويدادها (گفتن آنچه كه اشخاص انجام ميدهند) باشد يا روايت گفتارها (آنچه را كه شخص ميگويد یا میاندیشد)، چهار نوع گفتمان يا سخن وجود دارد هركدام به ترتيب فاصلهي افرونشوندهي رواي را با متن نشان ميدهند.
-1 سخن روايت شده: گفته و كلمات شخصیت و كنشهاي او با بازگويي راوي يكي شده و مثل هر رويداد ديگري تلقي ميشوند(- فاصله).
مثال: او به دوستش اطمينان كرد كه بگويد مادرش درگذشته.
2- سخن انتقالي، سبك غير مستقيم: كلمات شخصیت داستان يا كنشهاي او به وسيلهي راوي گزارش ميشود و او آنها را با بیان خود ارائه ميدهد(-+ فاصله).
مثال: او محرمانه به دوستش گفت كه مادرش مرده.
3- سخن انتقالي سبك غير مستقيم آزاد: كلمات شخصيت يا كنشهاي او به وسيلهي راوي نقل ميشوند اما بدون استفاده از حروف ربط(+- زياد).
مثال: او محرمانه به دوستش گفت: مادرش مرده.
4- سخن گزارش شده: سخنان شخصيت كلمه به كلمه به وسيلهي راوي نقل ميشوند(+ فاصله).
مثال: او محرمانه به دوستش گفت: مادرم مرده.
2-2-2 نقشهاي راوي
ژنت با استفاده از مفهوم فاصله به عنوان نقطهي شروع نقشهاي راوي را اينگونه ارائه ميكند. او پنج كاركرد برمیشمارد كه درجهي دخالت راوي در روايتش را بر اساس ميزان جدایی و درگیری او نیز نشان ميدهند.
1- كاركرد روايي: نقش و كاركرد روايي نقش مهمي است. هر وقت و هر كجا كه روايتي داشته باشيم اين نقش نيز از سوي راوي به عهده گرفته ميشود(جدايي) خواه در متن حضور داشته باشد و خواه نداشته باشد.
2- نقش هدايت كننده: راوي وقتي نقش هدايت كننده را اجرا ميكند كه داستان را قطع كند تا در بارهي سازمان، بيان و مفصلبندي داستانش اظهار نظر كند(درگيري).
3- نقش ارتباطي: راوي مستقيما روايتگير(يعني خوانندهي بالقوهي متن) را مورد خطاب قرار ميدهد براي اينكه ارتباط با او را برقرار يا ابقا كند (درگیری).
4- نقش گواهيدهنده: راوي صحت داستانش را ميزان دقت در نقل روايت، قطعيت مربوط به رويدادها، منبع اطلاعاتش و امثال آنها را تاييد ميكند. اين كارکرد همچنین زماني هم كه راوي احساس خود را، يعني ارتباطی عاطفی که با آن داشته، نسبت به داستان، بيان ميكند وارد عمل ميشود.
5- نقش ايدئولوژيكي: راوي داستانش را قطع ميكند تا توضيحات و تفاسير آموزنده یا خرد عمومی مرتبط با داستانش را ارائه دهد(درگیری).
پس وجه ديهگهسيس روايت بسته به ميزان حضور راوي در متن يا غيابش از آن به درجات گوناگوني بيان ميشود. اين فاصلهگذاري بين نقل و داستان به روايتگير كمك ميكند كه اطلاعات ارائهشده در روايت را ارزيابي كند، همانطور كه دقت آنچه كه از يك تصوير ميبينم بستگي به فاصلهاي دارد كه آن را از من جدا ميكند […]
2-3 مرجع روايي(instance)
گفته ميشود كه مرجع روايی ارتباط بين (1) صداي روايي(كي حرف ميزند؟) (2) زمان نقل(بازگويي یا نقل نسبت به زمان داستان كي رخ ميدهد؟)و (3)منظر و ديدگاه روايت (به وسيلهي چه كسي ما ميبينيم؟)است. درست مثل وجه روايي با بررسي مرجع روايي نيز ميتوان به درك بهتري از روابط بين راوي و داستان در روايت معيني دست يافت.
2-3-1 صداي روايي
اگر راوي اجازه دهد كه نشانههاي حضورش در روايتي كه نقل ميكند آشكار شوند میتواند به وضعیت ويژهاي دست یابد اين امر به شيوهي اجراي داستان بستگي دارد. بنابراين ميتوانيم اينجا دو نوع روايت داشتهباشيم: يكي اينكه راوي از داستانی كه نقل ميكند غايب است […] و ديگري اين است كه راوی در داستاني كه ميگويد به عنوان شخصيت حاضر است[…]و من به دلايل آشكاري اولي را راوي دگرروایتی(heterodiegetic) و ديگري را همروایتی(homodiegetic)مينامم. به علاوه اگر راوي همروایتی قهرمان يا شخصيت اصلي داستان باشد راوي خودروايتي (autodiegetic) ناميده ميشود.
2-3-2 زمان روايت
راوي هميشه نسبت به داستاني كه ميگويد در موقعيت زماني خاصي قرار دارد. ژنت چهار نوع بازگويي را توصيف ميكند.
1- روايت پسيني: اين رايجترين موقعيت زماني است. راوي آنچه را كه در زمان گذشته رخ داده نقل ميكند.
2- روايت پيشيني: راوي آنچه را كه در آينده اتفاق ميافتد نقل ميكند. اين نوع روايت اغلب شكل خواب و رويا يا پيشگويي ميگيرد.
3- روايت جاري يا هم زمان: راوي داستانش را در همان لحظهي رخداد نقل ميكند.
4- روايت بینابینی( Interpolated ): اين نوع تركيبي از روايت پيشيني يا پسيني را با روايت همزمان درهم ميآميزد. مثلا راوي آنچه را در طول روز تجربه كرده نقل ميكند و برداشت هاي جاري خود در بارهي اين رخدادها را نيز به آنها ميافزايد.
2-3-3 ديدگاه يا منظر روايي
بايد بين صداي روايي و منظر روايي تمايز ايجاد كرد. دومي ديدگاهي است كه راوي ميپذيرد و ژنت آن را كانون روایت مينامد. بنابراين منظور من از كانون روایت البته تحدید گستره است. در حقيقت يعني گزينش اطلاعات روايي با توجه با آنچه به طور سنتي همهچيز دانی ناميده ميشود. اينها مسائلی مربوط به درک و مشاهده میباشند: كسي كه ميبيند الزاما همان كسي نيست كه نقل ميكند و برعكس. ژنت سه نوع كانون را مشخص ميكند.
1- كانون صفر: راوي بيشتر از شخصيتها ميداند. ممكن است که او تمام اطلاعات مربوط به همهي شخصيتهاي اصلي را بداند همينطور هم افكار و اشارات آنها را. اين راوي همهچيزدان مرسوم است.
2- كانون دروني: راوي به اندازهي شخصیت كانوني ميداند. اين شخصيت اطلاعات تهيه شده براي خواننده را تصفيه ميكند. او نمیتواند انديشههاي شخصیتهای دیگر را گزارش كند.
3- كانون بيروني: راوي كمتر از شخصيتها ميداند او كمي شبیه عدسي، دوربين كنشهاي شخصيت اصلي و ژستهاي او را از بيرون دنبال ميكند، او نميتواند انديشههاي شخصيتها را حدس بزند.
با بررسي ويژگيهاي مرجع روايي و خصوصيات وجه روايي ميتوان مكانيسمهاي مورد استفاده در كنش روايي را روشن ساخت. و گزينشهاي روششناختي مولف براي اجراي داستانش را به دقت شناخت. استفاده از روندهاي روايي متفاوت تاثيرات متفاوتي را در خواننده ايجاد ميكند. مثلا ميتوان يك قهرمان راوي(راوي خود روايتي) داشت كه از نقل همزمان و كانون دروني استفاده ميكند و سخنش اغلب شكل سخن گزارششده را دارد. اين بدون شك باعث ايجاد توهم شديد رئاليسم و قابليت اعتماد ميشود.
2-4 سطوح روايت
تاثيرات متنوع خوانش از تغيير در سطوح روايي منتج ميشود، كه به طور سنتي با عنوان درونگيري شناختهميشوند. مولف ميتواند در درون طرح اصلي روايتهاي كوتاه درونگيري شدهاي داخل كند كه به وسيلهي راوي ديگري گفته ميشوند و از منظر روايي ديگري. اين تكنيك نسبتا رايجي است كه موجب افزايش تنوع در كنش روايي و پيچيدگي روايت ميشود.
2-4-1 روايتهاي درونگيريشده
نقل روايت اصلي(سطح اول) در سطح برون روايتي(Extradiegetic) اتفاق ميافتد. داستان- رخداد نقل شده در اين سطح موقعيت سطح دوم را اشغال ميكند و با عنوان درون روايتي(intradiegetic ) شناخته ميشود. اگر يك شخصيت موجود در داستان سخن بگويد و روايت ديگري را نقل كند كنش روايي او نيز در همان سطح درون روايتي خواهد بود. با وجود اين رخدادهاي گفته شده به وسيلهي نقل سطح دوم زیرروايتياند(metadiegetic).
مثال(ساختگي) من امروز معلمي را ديدم كه به گروهي از بچههاي در حال بازي نزديك شد. بعد از چند دقيقه او گفت: بچهها گوش كنيد ميخواهم برايتان داستاني هيجانانگيز در مورد شجاعت بگويم كه چند صد سال قبل اتفاق افتاده. اين داستان در مورد مارگريت بورگه است.
جدول زير سطوح روايي را نشان ميدهد
سطوح روايي
|
سطوح |
محتوي روايي |
طرح اصلي |
برون روايتي |
راوي همگن(من) |
داستان-رويداد |
درون روايتي |
داستان مربوط به معلم و بچه ها |
كنش روايي سطح دوم |
درون روايتي |
معلم سخن ميگويد |
روايت دورنهگيري شده |
زیرروايتي |
داستان مارگريت بورگه |
2-4-2 مرز شکنی ( metalepsis )
نويسندگان گاهي نيز از مرزشکنی استفاده ميكنند و اين روندي است كه در آن مرز بين سطوح روايت( كه به طور عادي نفوذ ناپذير است) درهم ميشكند براي اينكه عمدا مرز واقعيت و خيال تيره شود. مرزشکنی روشي است كه با تنوعات سطح روايي بازي ميكند براي اينكه جابهجايي و توهم ايجاد كند اين در موردي است كه يك شخصيت يا رواي از يك سطح در صحنهاي از روايت سطح دیگر ظاهر ميشود در حاليكه توجيه عقلاني كاملا مانع از اين امكان است. تمام اين بازيها با شدت تاثيرشان نفوذ مرزهايي را بیان میکنند كه نويسندگان بر آنند كه تمام خلاقيتشان را براي فرارفتن از آنها به كار ببرند تا از واقعنمايي سرپيچي كنند- مرزي كه خودش هم روایی(يا اجرايي) است: تغييري در مرز متغییر اما مقدسی بين دو دنيا، دنيايي كه شخص در آن سخن ميگويد و دنيايی كه از آن سخن ميگويد.
با مراجعه به مثال قبلي اگر راوي همگن خط اصلي داستان در داستان زیرروايتي مارگريت بورگه دخالت كند موردی از مرزشکنی خواهد بود. مارگريت بورگه قهرماني قرن هفدهمي است كه مدرسهي جامعهی نتردام را براي دختران در مونترآل تاسيس كرد. بنابراين براي يك راوي معاصر كه در فرانسهي نو ساكن است غير ممكن است كه در آن صحنه حضور يابد.
2-5 زمان روايي
قبلا ديدم كه زمان بازگویی متضمن رابطهي بين نقل و داستان است. موقعيت زماني راوي نسبت به رخدادهايي گفته شده چيست؟ ژنت دربارهي پرسشهاي مربوط به زمان روايت نيز انديشيده: داستان نسبت به روايت به مثابهي يك كل، نسبت به نتيجهي نهايي، چگونه ارائهشده؟ باز هم گزينشهاي روششناختي چندي در دسترس نويسندگان قرار دارد. آنها براي رسيدن به نتايج مورد نظر ميتوانند(1) نظم روايت را تغيير دهند.(2) سرعت روايت و(3) بسامد رخدادها را تغيير دهند. استفادهي ماهرانه از اين تكنيكها روايتگير را قادر ميسازد كه آن عناصر روايي را كه مورد تاكيد نويسنده قرار گرفتهاند مشخص كند و تشخيص دهد كه ساخت و سازمان متن چيست.
2-5-2 نظم (Order)
نظم عبارت است از رابطهي بين توالي رويدادها در داستان و ترتيبشان در روايت. ممكن است راوي رخدادها را به همان ترتيب كه اتفاق افتادهاند ارائه دهد يعني نظم تقويمي؛ ميتواند آنها را بدون نظم گزارش كند. مثلا داستان كارآگاهي، اغلب با قتلي كه بايد حل شود، آغاز ميشوند. رويدادهاي قبل از جنايت همراه با حقايق منجر به قتل هم بعد از آن ارائه میشوند. نظمی كه رویدادها عملا در آن واقع ميشوند با ترتيب ارائهشان در متن يكي نيست. اين درهم شدن نظم زماني منجر به توليد طرحي پيچيده و محكم ميگردد.
اصطلاحي كه ژنت به ترتيب غير تقويمي اختصاص داده زمانپريشي(anachrony) است. دو نوع زمانپريشي هم وجود دارد:
-1بازگشت زماني (Analepsis): راوي رويدادي را كه پيش از لحظهی فعلي داستان اصلي اتفاق افتاده بعد از وقوع آن روايت ميكند.
مثال(ساختگي): من امروز صبح در موقعيت مناسبي بيدار شدم. خاطراتي از كودكي، با مادرم که هر صبح آواز ميخواند و صدايش در خانه ميپيچيد، ذهنم را پرکرده بود.
-2 پيشواز زماني (Prolepsis): راوي رخدادهايي را كه بعد از پايان داستان اصلي رخ خواهند داد از قبل پيشگويي ميكند.
نمونه(ساختگي): ماجراهاي من در اروپا چه تاثيري بر من خواهد گذاشت؟ من هرگز قادر نخواهم بود با دوستان و فاميلم همان برخورد قبلي را داشته باشم مطمئنا ستيزهجو و غيرصميمي خواهم شد.
در رابطه با بازگشت زماني و پيشواز زماني دو عامل را ميتوان ذكر كرد: دامنه و برد. زمانپريشي ميتواند به آينده يا گذشته كشيده شود آن هم با فاصلهاي دورتر يا نزديكتر به زمان حال(يعني لحظهاي در داستان كه روايت قطع ميشود تا جا به زمانپريشي بدهد): اين فاصلهي زماني را برد زمانپريشي ميناميم. خود زمانپريشي نيز ميتواند مدتي از داستان را در بر بگيرد كه كم و بيش طولاني است. اين را دامنهي زمانپريشي ميناميم.
زمانپريشي ميتواند در روايت چندين كاركرد داشته باشد. در حاليكه بازگشت زماني نقش توضيحي و بيانگر، گسترش روانشناسي شخصيت با نقل رويدادهاي ازگذشتهي او، دارد، پيشواز زماني با برملا كردن كمي از حقايقي كه بعدها برملا ميشوند كنجكاوي خواننده را بر ميانگيزد. چنانچه نويسنده بخواهد شيوهي بازگويي خطي رمانهاي كلاسيك را تا اندازهاي بر هم بزند، اين نقض نظم تقويمي حوادث نيز ميتواند تنها نقش مخالفخوان داشته باشد .
2-5-2 سرعت روايي
با دگرگون كردن سرعت روايت نيز ميتوان به تاثيرات خوانشي ديگري رسيد. ژنت اجراي تئاتري را كه در آن مدت داستان- رويداد با مدت نقل صحنهاي آن يكي است، به عنوان مبنای کارش مورد استفاده قرار میدهد.
با وجود اين در متون ادبي راوي مي تواند سرعت روايت را نسبت به رخدادهاي گفتني كم يا زياد كند. مثلا ميتوان تمام زندگي كسي را در يك جمله خلاصه كرد يا ميتوان هزار صفحه را به گزارش رخدادهاي اختصاص داد كه يك دورهي بيست چهار ساعته اتفاق ميافتند.
ژنت جهار نوع حركت روايي را برمیشمرد. (NT: زمان روایت2؛ ST: زمان داستان3):
1- درنگ (Pause): .NT = n; ST = 0 داستان-رويداد قطع ميشود تا منحصرا جا به گفتمان راوي بدهد. توصيفات ايستا در اين مقوله جا ميگيرند.[زمان روایت در جریان و زمان داستان ساکن]
2- صحنه(Scene): NT = ST. زمان روايت با زمان داستان هماهنگ و منطبق است گفتگو مثال خوبي براي اين مورد است.[زمان روایت با زمان داستان برابر].
3- چكيده (Summary): .NT < ST قسمتي از داستان – رويداد در روايت خلاصه ميشود تا به سرعت بيافزايد. چكيدهها ميتواند طول متفاوتي داشتهباشند.[زمان روایت از زمان داستان کمتر].
4- حذف (Ellipsis): : NT = 0; ST = n. روايت در بارهي قسمتهایي از داستان- رويداد اصلا چيزي نميگويد.
نيازي نيست ذکر کنیم كه اين چهار نوع سرعت روايي را ميتوان به ميزاني متفاوتي به كار برد، ميتوان آنها را تركيب نيز كرد: مثلا يك صحنهي گفتگو ميتواند در خودش يك چكيده داشته باشد. تغييرات سرعت در روايت ميتواند ميزان اهميت داده شده به رخدادهاي مختلف داستان را نشان دهد. چنانچه نويسندهاي از واقعهي ويژهاي به سرعت بگذرد يا بر آن درنگ كند يا آن را كاملا حذف كند دليل واضحي داريم براي اين كه بپرسيم چرا اين گزينشهاي متني را انجام داده.
2-5-3 بسامد رخدادها
در رابطه با زمان روايت يك مفهوم ديگر بايد بررسي شود: مفهوم بسامد روايي. كه عبارت است از رابطهي بين تعداد دفعاتي كه يك رخداد در داستان اتفاق ميافتد و تعداد دفعاتي كه در روايت نقل ميشود. بين اين تواناييهاي بازگويي هم در بخش رخدادهاي نقل شدهي داستان و هم گفتهها و گزارههاي روايي متن نظامي از مناسبات ايجاد ميشود، نظامي از روابط كه ميتوان در ابتدا آنها را به چهار نوع اصلي تقليل داد كه خيلي ساده از ضرب دو امكان معين در دو وجه: رويداد تكرار شده يا نه؟ گزاره تكرار شده يا نه؟ حاصل میشوند.
-1 نقل منفرد: 1N / 1S .آن چه كه يك بار اتفاق افتاده يك بار هم نقل شده.
nN / nS . آن چه كه چند بار اتفاق افتاده چند بار هم نقل شده.
2- روايت تكراري: nN /1S. آن كه يك بار اتفاق افتاده چند بار نقل شده
3- روايت مكرر: 1N/nS. آن چه كه چند بار اتفاق افتاده فقط يك بار نقل شده.
خلاصهی سنخشناسی روایی ژنت
3- کاربرد
در این بخش فرایندهای روایی مورد استفادهی در یک روایت کوتاه(یک فابل) را بررسی میکنیم تا بفهميم كه متن چگونه سازمان مييابد و روابط بين داستان، روايت و نقل را نشان دهيم.
زن شيرفروش و ظرف شير از افسانههاي لافونتن
– پرت روی سرش ظرفی شیر حمل میکرد
روی بالشتکی تا که نلرزد
آروزش بود که بیتاخیر و تانی برسد به شهر
جستهایش کوتاه و سبک بود، گامهایش سریع
5- برای تندتر رفتن تنها یک پیراهن به تن داشت آن روز
و کفش بیپاشنه به پا
زن شیرفروش ما که چنین راه افتاده بود
پیشاپیش سخت میاندیشد
به سودی که از فروش شیر به دست میآورد واین که چگونه از پولش استفاده کند:
01- صد تا تخم مرغ میخرد زیر سه مرغ میگذارد و شکی نیست
که با مراقبت هوشیارانه چشمانداز روشن است.
او گفت: « پیداست که برایم خیلی ساده است.
پرورش جوجه در اطراف خانهام
روباه باید خیلی زرنگ باشد
اگر برایم آن قدر نگذارد که بهترین خوک را بخرم
به نظر میرسد که خوک برایم آن قدر خرج سبوس نداشته باشد
چون او را که بخرم از پیش هم در اندازهی مناسب است
و قتی دوباره بفروشمش جیبم پر میشود.
چی مرا باز میدارد از اینکه در اصطبل خانهام غنیمتی
با پول حاصله، از گاو و گوسالهاش نداشته باشم؟
میتوانم جست و خیزش را در گله ببینم و این شاد و خندانم میکند.»
با این خانم پرت بیخود از خود جستی زد
و ظرف شیر سرنگون گشت. خداحافظ گوساله، خوک، جوجهها و تخممرغها
بانو این همه ثروت را با چشم غمزده رها کرد
با بختی که گریخته بود،
در تمنای این بود که شوهرش او را ببخشد
به جای آنکه آن روز او را بزند.
و یک حکایت طنز است آن چه امروز این سرگذشت شدهاست
که اکنون نام آن ظرف شیر است.
كدام خيال است كه ديوانهوار هذيان نگويد؟4
كيست كه متل پيكروشل و پيروس
و زن شيرفروش، و خلاصه متل همه،
چه عاقل و چه ديوانه
نقشها بر آب نزند؟
هركسي در عالم بيداري خوابها ميبيند،
چيزي شيرينتر از اين نباشد.
آنگاه هذياني دلفريب بر دلهايمان چيره ميشود،
همهي ثروت دنيا، همهي مناصب و همهي مراتب از آن ما ميشود،
و هر چه زن هست به ما تعلق مييابد.
هنگامي كه تنها هستم دليرترين كس به ستيز ميخوانم
خيالم به پرواز درميآيد و دل به درياي حوادث ميزنم
شاه ايران از تخت به زير ميآورم.
به پادشاهي برگزيده ميشوم، ملتم دوستم ميدارد،
باران نيمتاجها به سرم ميبارد:
حادثهاي مايهي آن ميشود كه به تامل بپردازم.
و دوباره همان روستايي ساده باشم.
با استفاده از همان نظمي كه مقولههاي تحليلي روايتشناسي را ارائه كرديم ميتوانيم در باره اين فابل ملاحظات زير را بيان كنيم.
3-1 وجه روايي
فاصله
در این فابل از سه درجه از فاصلهي روايي استفاده شده كه باعث ميشود راوي گاهي بسيار مداخلهگر و گاهي كاملا غايب به نظر بيايد. اين تغييرات به تنوع عمل روايت افزوده. بعضي از نمونههايش عبارتند از:
سخن روايتشده(راوي بدون فاصله است):
سطرهای يك تا سه: عبارت «او اميدوار بود» دلالت بر اين دارد كه شخصيت درگير در داستانسرايي حرف ميزند.
سخن منتقلشده شيوهي غيرمستقيم آزاد(با فاصلهي بيش و كم زياد):
: عبارت خداحافظ كلمات شخصيت را آشكار ميكند.
سطرها
سخن گزارش شده(راوي با فاصله): سطرهای 12-21 عبارت او گفت و علامت نقل قول دلالت بر اين دارد كه راوي سخنان شخصيت را كلمه به كلمه گزارش كرده.
كاركردهاي راوي
علاوه بر كاركرد روايي كه جزيي از هر روايتي را ميسازد، اين فابل سه كاركرد مهم ديگر را نيز ارائه ميدهد: كاركرد ارتباطي، كاركرد گواهي دهنده و كاركرد ايدئولوژيكي. تمام اين كاركردها را ميتوان در سطرهای پاياني ديد. در ضمن اينكه راوي حقيقت اين رخدادها را بامعرفي آنها به عنوان فارسي مشهور تاييد ميكند، روايتش را با پرسشهايي كه مستقيما روايتگير را مخاطب قرار داده و با دادن درس اخلاقي پايان ميدهد.
تاثير اين مداخله و فاصله گرفتن ا ز سوي راوي اين است كه گفتني بودن(ديهگهسيس) را به عنوان وجه روايي آشكار كرده و بر شدت آن ميافزايد، اين عقيده را كه تمام روايتها بايد به عنوان كنش تخيلي زبان در نظر گرفته شوند و نه نقل كامل واقعيت(ميمهسيس).
3-2 مرجع روايي
صداي روايي
اين فابل را ميتوان به دو بخش روايي تقسيم كرد. بخش اول(سطرهای يك راوي دگرروايتي دارد: او با زبان سوم شخص حرف ميزند و از متني كه گفته ميشود غايب است. در عوض بخش دوم (از 03 تا پایان) راوي هم روايتي دارد. در سخن آموزشي پايان فابل راوي درگير در متني را ميبيني كه با زبان اول شخص حرف ميزند و به قهرمان در داستانش ظاهر ميشود.
زمان روايت:
ميتوانيم بگوييم كه اين روايت بازگويي بينابيني است. بخش اول روايت پسيني است؛ راوي رخدادها را بعد از وقوعشان( نشان دادهشده با افعال گذشته) باز ميگويد و سپس در بخش دوم اثرات فعلي داستان ماضي را نشان ميدهد.
منظر روايي:
اين متن نمونه و مثالي از كانون صفر روايت ارائه ميكند. به نظر ميرسد كه راوي گفتهها انديشهها و اشارات و تمام حقايق مربوط به همهي شخصيتها را ميداند. چون كه راوي ميداند «و فارس است آن چه اين سرگذشت امروز شدهاست» ميتوانيم نتيجه بگيريم كه منظر يا ديدگاه داناي كل است.
3-3 سطوح روايي
اين فابل تنها يك سطح روايي دارد. همهي متن در يك سطح است. با توجه به اصطلاحاتی كه قبلا ذكر شد كنش روايتگري در سطح برونروايتي اتفاق ميافتد در صورتي كه محتواي داستان-رخداد متن در سطح درونروايتي.
3-4 زمان روايي
نظم
براي اينكه زمان پريشي را تشحيص دهيم بايد تعيين كنيم كه داستان اصلي كجا شروع شده و كجا تمام ميشود. ميتوانيم بگوييم كه در نمونهي حاضر داستان-رخداد وقتي شروع ميشود كه پرت راه ميافتد كه به بازار برود و با ريشخند زن هنگام برگشت به خانه تمام ميشود. در اين طرح ميتوان دو زمانپريشی را بازشناخت
(1) بازگشت زماني: سطرهاي 5-6 رويدادي را نشان ميدهد كه قبل از حركت پرت به سوي بازار اتفاق افتاده. برد بسيار كوتاه است چون رويداد درست قبل از شروع داستان-رويداد اتفاق افتاده. دامنهي زمانپريشي نامعين است، اما ميتوان آن را حدس زد كه محدود است، چونميدانيم اين كنش(پوشيدن لباس) چه قدر وقت برده.
(2)پيشواز زماني: سطرهاي نمونه عالي اي از پيشواز زماني است. زن شيرفروش خود را با تصور اين كه بعد از بازگشت از بازار با پول چه اتفاقي ميافتد خود را سرگرم ميكند. برد پيشواز زماني معين نيست چون نميدانيم بين زمان بازگشت او از بازار(پايان داستان-رخداد) و كردارهاي پيشبينيشده چه مدت خواهد گذشت. دامنهي آن هم معين نيست، چون راهي براي دانستن اينکه این پيشگوييها تا چه دورهي زماني توسعه مييابند وجود ندارد.
سرعت روايي
این فابل شامل سه حركت روايي است كه به شيوهاي پپيچيده ارائه شدهاند:
(1) ابتدا داستان پرت به طور خلاصه ارائه شده(1-92)؛ راوي رويدادها را در چند خط خلاصه ميكند( زمان روايت كمتر از زمان داستان است).
(2) در درون اين چكيده يك صحنه ميبينيم(12 21)، سطرهاي كه پرت با خودش حرف ميزند. راوي انديشههاي شير فروش را در مدت عمليشان نقل ميكند. با وجود اين ما ميبينيم كه خود اين صحنه از يك چكيده شكل گرفته، چون شخصيت اصلي رخدادهاي پيشبينيشده را خلاصه ميكند.
(3) و در نهايت، سطرهاي پاياني(03 تا پایان) چون درنگي در داستان-رويداد عمل ميكنند، يعني راوي داستان را قطع ميكند تا تفسيرها تعليمي خود را مطرح كند. با اين همه درسهاي اخلاقي او نيز با مثال هایي در شكل چكيده ارائه شده.
بسامد رخداد
بازهم لازم است كه روايت را به دو بخش روايي تقسيم كنيم:
دربخش اول(1-92) از شيوهي منفرد استفاده شده: آنچه را كه يكبار اتفاق افتاده يك بار نيز گفته شدهاست.
بخش دوم(03 تا پایان) مثال جالب توجهي از روايت مكرر است: راوي آنچه را كه ميتواند بارها در شرايط متفاوت و براي افراد متفاوتي اتفاق بيافتد فقط يك بار نقل كرده است.
REFERENCES CITED
-GENETTE, G., Figures III, Paris: Seuil, 1972.
-GENETTE, G., Narrative Discourse: An Essay in Method, trans. Jane Lewin, Ithaca: Cornell University Press, 1980.
-GENETTE, G., Nouveau discours du récit, Paris: Seuil, 1983.
-GENETTE, G., Narrative Discourse Revisited, trans. J. Lewin, Ithaca: Cornell University Press, 1980.
-ANGELET, C. and J. HERMAN, "Narratologie", in M. Delcroix and F. Hallyn (dir.), Introduction aux études littéraires, Paris: Duculot, 1987 (consulted but not cited).
-REUTER, Y., L’analyse du récit, Paris: Dunod, 1987 (consulted but not cited).
1 NARRATOLOGY:By Lucie Guillemette Université du Québec à Trois-Rivières.
2 زماني كه براي خواندن يك بخش يا كل داستان توسط يك خوانندهي عادي لازم است.
3 زماني داستاني و تخيلي كه يك رويداد يا كل كنشهاي داستان در آن مدت اتفاق ميافتند.
4 از این جا تا پایان این فابل از افسانههاي لافونتن ترجمهي عبدالله توكل چاپ اول 1380انشر مركز صص402-404 نقل شده