Share This Article
عباس کیارستمی؛ آبروی سینمای ایران
پوریا ماهرویان
عباس کیارستمی٬ فیلمساز سرشناس ایرانی و تنها برنده ایرانی نخل طلای جشنواره کن پس از دورهای بیماری و پشت سرگذاشتن چند عمل جراحی در پاریس درگذشت. کیارستمی از نگاه بسیاری از منتقدان و فیلمسازان جهان مهمترین و شناختهشدهترین کارگردان ایرانی بود و بارها نشریات مختلف او را به عنوان یکی از بهترین کارگردانان جهان انتخاب کرده بودند.
روزنامه گاردین در سال ۲۰۰۳ که او را به عنوان بهترین کارگردان زنده غیرآمریکایی جهان انتخاب کرده بود در وصفش نوشت: "کيارستمی ماهرانه تفسير مرگ را در پشت سادگی و شفقت فيلمهايش پنهان کرده است. او همچنين با تلفيق داستان و مستند و استفاده از بازيگران حرفهای و غيرحرفهای در فيلمهايش، سينمايش را پيچيده کرده است که تاثيری حيرتآور می گذارد."
عباس کیارستمی در سال ۱۳۱۹ در تهران به دنیا آمد و در محله قلهک دبیرستان رفت٬ جایی که با علی گلستانه٬ آیدین آغداشلو٬ بهمن فرمانآرا٬ بهمن فرزانه و مرتضی ممیز هممدرسهای بود.
کیارستمی مثل چند هممدرسهای دیگرش قلم به دست گرفت و نقاشی کرد. در دانشگاه هم نقاشی خواند٬ اما هرگز خودش را نقاش نمیدانست. اما با گرافیک وارد دنیای حرفهای هنر شد.
در گفتوگویی که با او داشتم، گفته بود: "سالهاست که نقاشی نکردهام و با اينکه رشته تحصيلیام نقاشی بوده ولی هرگز نقاش خوبی نبودم و در واقع هيچگاه نقاش نشدم. شايد بتوان گفت که بخشی از توانايی های من در رشته های هنری ديگر مربوط به عدم توانايی من در نقاشی باشد."
کار در سینما را هم با طراحی گرافیک با قیصر آغاز کرد. فیلمی که خیلیها را از زمین بلند کرد٬ از مسعود کیمیایی و مازیار پرتو٬ کارگردان و فیلمبردار فیلم تا معرفی نامهای دیگری که هرکدام بعدها وزنهای در سینمای ایران شدند؛ کیارستمی تیتراژ فیلم را ساخت٬ امیر نادری عکاسی کرد و اسفندیار منفردزاده موسیقی فیلم را نوشت. بهروز وثوقی هم با وجود اینکه پیشتر در چند فیلم بازی کرده بود٬ با این فیلم شد ستاره اول سینمای ایران.
کیارستمی کار فیلمسازی خود را از سال ۱۳۴۹ در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آغاز کرد. با فیلمهای کوتاهی برای کودکان و درباره کودکان؛ مسیری که تا اواخر دهه ۱۳۶۰ با فیلمهای بلندش ادامه پیدا کرد. نان و کوچه و تجربه و مسافر از جمله فیلمهای کانونی او در آن سالها بودند.
با وجود علاقهاش به سینمای مستند گونه و رئالیست٬ با فیلم گزارش سینمای داستانی را هم تجربه کرد. این نخستین فیلم بلند داستانی کیارستمی بود و با وجود موفقیت نسبی فیلم از نگاه منتقدان٬ نزدیک به یک دهه مشغول ساختن فیلم کوتاه و مستند بود تا اینکه خانه دوست کجاست را ساخت.
انقلاب که شد که قضیه شکل اول، شکل دوم ساخت؛ فیلم نیمه بلند و نیمه مستندی که بسیاری از چهرههای سیاسی و اجتماعی را روبهروی دوربین نشاند. از کیانوری٬ قطبزاده گرفته تا بهشتی و خلخالی. این فیلم تقریبا سی سال اکران نشد.
بسیاری از فیلمهایش به خصوص فیلمهای کوتاه و کانونیاش روی لبه میان سینمای مستند و داستانی پیش میرفت.
با این حال خودش قائل به مرزبندی میان سینمای مستند و داستانی نبود و میگفت که همه اینسالها تلاشش این بوده که همان "مرز باریک میان مستند و داستانی" را هم از میان بردارد.
"تعريف مشخصی برای فيلم داستانی و مستند ندارم. تصور می کنم تمام فيلمهای مستند هم ساختگی هستند حتی فيلمهای مستندی هم که از طبيعت ساخته می شود. زيرا به محض اينکه شما دوربين را برای فيلمبرداری آماده می کنيد از آن پس شما در ساخت آن فيلم چه مستند و داستانی دخيل هستيد و دارای قدرت تصميم گيری هستيد. هميشه تلاش من اين بوده که چگونه می توان سينمای مستند و داستانی را کاملا با هم ترکيب کرد و چگونه می توان يک تعريف واحد از سينمای مستند و داستانی ارائه داد."
دوست داشت سینما را با فیلم بد و فیلم خوب تقسیمبندی کند یا به قول خودش فیلم "باورپذیر" و فیلم "باورناپذیز".
"فيلم بد، فيلمی است که باور پذير نيست. و فيلم خوب فيلمی است که باور پذير باشد. باور پذير نه به اين معنی که حتما بايد سبک و سياق رئال را در نظر بگيريم. در سينما فلينی را باور می کرديم با اينکه در سبک رئال کار نمی کرد و در ادبيات آثار مارکز باور پذيرند با اينکه بسياری از آنها کاملا سوررئال اند. شرط اول اين است که تماشاگر بايد آن چيزی که ما به او ارائه می دهيم را باور کند."
محبوب در خارج و مغضوب در داخل
سال ۱۳۶۵ که خانه دوست کجاست را ساخ،٬ شهرتش جهانی شد و دروازههای جشنواره گوناگون به رویش باز شد. این فیلم شد راهگشای دو فیلم دیگر سهگانه زلزله او در جشنوارههای جهانی؛ زندگی و دیگر هیچ و زیر درختان زیتون. چندین جایزه معتبر برای این سه فیلم به دست آورد.
هر چه شهرتش بیرون از مرزهای ایران بیشتر میشد و محبوبیتش جهانی٬ به همان اندازه در وطنش دشمن پیدا میکرد و منتقد.
او از نگاه تعدادی از منتقدان و فیلمسازان ایرانی متهم بود که فقط نگاهش به جشنوارههای جهانی است که درد مردمش برایش اهمیتی ندارد. همان منتقدان فیلمهای کیارستمی و فیلمسازان متاثر از او را "سینمای گلخانهای" نامیدند.
با این حال کیارستمی و فیلمهایش شدند نماینده سینمای ایران در جهان و سفیر فرهنگ و هنر ایران. هنوز هم بسیاری اولین نامی که از سینمای ایران بر زبان میآورند کیارستمی است. هرچند شاید مخاطبان داخلیاش مانند خارجی تشنه دیدن فیلمهای او نبودند و شاید هم به دلیل نداشتن پروانه نمایش بسیاری از آنها٬ نمیتوانستند مانند ببیندگان خارجی براحتی به تماشای آنها بنشینند.
در خانه دوست کجاست٬ کیومرث پوراحمد را که خود فیلمساز بود، به عنوان دستیار در کنارش داشت و در زیر درختان زیتون٬ جعفر پناهی را که او نیز پیشتر فیلم ساخته بود.
روی بسیاری از سینماگران ایران تاثیر داشت و چند فیلمنامه او را فیلمسازان سرشناسی چون جعفر پناهی٬ ابراهیم فروزش٬ محمد علی طالبی٬ علی رئیسیان و مانی حقیقی کارگردانی کردهاند.
سال ۱۳۷۶ بود که طعم گیلاس را ساخت و با این فیلم یکی از مهمترین جایزههای سینمایی را به دست آورد؛ اولین و تنها نخل طلای سینمای ایران. سه بار دیگر هم برای فیلمهای ده٬ کپی برابر اصل و مثل یک عاشق نامزد این جایزه شد.
در سال ۱۳۸۴ همراه با کن لوچ و ارمانو اولمی فیلم سه اپیزودی بلیت را ساخت که اولین فیلمش به زبانی غیر از فارسی بود.
"بليت به زبان ايتاليايی و فرهنگ ديگری ساخته شد و به من ثابت شد که هرگونه ترسی برای ساختن فيلمی به زبان خارجی بیدليل است چرا که زبان سينما زبانی جهانی است."
پس از آن چند فیلم به زبانهای دیگر و در کشورهای دیگر ساخت. اما میگفت که دوست دارد در کشورش فیلم بسازد.
پریدن از روی سانسور
کیارستمی منتقدانی هم در داخل و خارج از ایران هم داشت که او را متهم میکردند که با سانسور کنار آمده که میتواند در ایران فیلم بسازد که در پاسخ میگفت با سانسور کنار نیامده اما توانسته از روی آن بپرد.
"من هيچ گاه با سانسور کنار نيامده ام بلکه هميشه از روی آن پريده ام. من هيچ کاری را که برخلاف ميلم و باورم باشد انجام ندادم و نخواهم داد. در هيچ فيلمی از من شما زنی را نمی بينيد که در خانه در کنار شوهر و فرزندش به روسری بر سرش باشد. نه بخاطر اينکه من مخالف حجاب باشم. به هر حال، حجاب در کشور ما يک قانون اجتماعی است و با اعتقاد يا بی اعتقاد، رعايت آن الزامی است و من هيچ مخالفتی با آن ندارم."
با این حال در سالهای اخیر فعالیت سینماییاش بیشتر در خارج از ایران بود.
کپی برابر اصل را به زبان فرانسوی٬ ایتالیایی و انگلیسی در ایتالیا ساخت و مثل یک عاشق را به زبان ژاپنی و فرانسوی در ژاپن.
ژولیت بینوش٬ ستاره سینمای فرانسه که در کپی برابر اصل بازی کرده بود٬ برای این فیلم جایزه بهترین بازیگر زن را در کن گرفت.
مثل یک عاشق آخرین ساخته سینمایی او بود که در ژاپن فیلمبرداری شد.
او علاوه بر فیلمسازی در زمینههای دیگری هنری نیز فعال بود و تجربیاتی در عکاسی٬ چیدمان٬ شعر و کارگردانی اپرا داشت.
نمایشگاههای مختلف عکس و چیدمان در ایران و چندین کشور دیگر برگزار کرد و اپرایی از موتزارت را روی صحنه برد.
چیدمان "جنگل بدون برگ" او در موزه ويکتوريا و آلبرت لندن با استقبال خوبی رو به رو شد.
درباره اینکه چرا فعالیتش را فقط بر روی فیلمسازی متمرکز نمیکند گفته بود: "کار اصلی من فيلمسازی است اما خودم را محدود به فيلمسازی نمیکنم هر دو – سه سال يک بار شانس ساختن فيلمی را دارم. اما اين فرصت عملا جوابگوی آن بی قراریای نیست که هر روز صبح آدم را از خواب بيدار میکند. هر بار به شکلهای مختلف، گاهی عکاسی، گاهی اينستاليشن، گاهی شعر و گاهی حتی نجاری بروز میکند و قصد بر اين نيست که من کارهای متعدد ديگری در ديگر عرصه های هنری از خود نشان دهم. اينها حاصل بیقراریهای مداوم من در دوران بيکاری من در طول سال است."
در بسیاری از کشورهای جهان برنامههای مرور آثار او برگزار شد و کارگاههای آموزش فیلمسازیاش به سرعت پر میشد. چندین کتاب به زبانهای مختلف دربارهاش نوشته شد و علاوه بر کسب معتبرترین جوایز سینمایی بارها خود در مقام داوری جشنوارههای مهم نشست.
به گفته نزدیکانش با آنکه در ماههای پیش از عمل جراحی از نظر جسمانی شرایط مساعدی نداشت، اما همچنان مشغول فعالیت و در سفر بود.
احمد و بهمن دو پسر او هستند که بهمن نیز فیلمساز است.
سالها پیش ژان لوک گدار درباره کیارستمی گفته بود: "سینما با دیوید وارک گریفیث آغاز میشود و با کیارستمی پایان مییابد."
بی بی سی