Share This Article
‘
دو کتاب دیگر از نشر بيدگل
الكترا به روايت اوريپيد
از ميان سه تراژدينويس بزرگ دوران درخشان درام در يونان، يكي هم اوريپيد است كه هم منتقدان قديمي و هم منتقدان معاصر، او را درامپردازي نوآور، نامتعارف و سنتشكن ميدانند. اوريپيد در يكي از سالهاي دهه ٤٨٠ قبل از ميلاد در بخش شرقي آتن به دنيا آمد و امروز اطلاعات زيادي درباره زندگي او در دست نيست. اولين نمايشنامه او يك سال بعد از مرگ آيسخولوس در سال ٤٥٥ پيش از ميلاد روي صحنه رفت. از ميان تمام نمايشنامههايي كه اوريپيد نوشت، كه آنها را بالغ بر ٩٠ اثر ميدانند، امروز تنها ١٩ نمايشنامه از او به جا مانده است. بهتازگي يكي از نمايشنامههاي او با نام «الكترا» با ترجمه غلامرضا شهبازي در نشر بيدگل منتشر شده است. روايتهاي مختلفي از اسطوره الكترا نوشته شده و آنطور كه در توضيحات كتاب هم آمده، درامپردازان يوناني يك اسطوره را به شيوههاي متفاوت و متنوعي بهكار ميبردند. از بين تراژديهاي موجود، چند روايت از الكترا در دست است كه توسط آيسخولوس، سوفوكل و اوريپيد نوشته شدهاند. مقايسه اين سه روايت نشان ميدهد كه هر كدام از آنها بر اساس نيازهاي روايي خودشان از اين اسطوره استفاده كردهاند و تغييراتي در آن ايجاد كردهاند. اوريپيد در نمايشنامه «الكترا» روايت خودش را از اين اسطوره ارائه داده و اين اثر، «نمونهاي آشكار از بينامتنيت در دنياي درام است زيرا مبتني بر روايت آيسخولوس از اين اسطوره در اورستياست و البته پاسخي است به اين اثر پيش از خود». «الكترا» براي اولينبار در حدود سال ٤١٣ پيش از ميلاد به روي صحنه رفت. مترجم كتاب در پايان آن، مقالهاي به قلم نانسي سوركين رابينوويتز با عنوان «عشق و انتقام خانوادگي در خاندان آترئوس» آورده كه در بخشي از آن ميخوانيم: «هم اوريپيد و هم سوفوكل بي آنكه قالب سهگانه را اتخاذ كنند، به رويدادهايي خاص در داستان خاندان آترئوس ميپردازند؛ از اين رو توجهشان معطوف به موضوع خانواده است. سوفوكل و اوريپيد با نگارش نمايشنامههاي الكترا مسئله انتقام فرزندان را مطرح ميكنند. درعين حال اوريپيد يك اورستس هم نوشت. اين نمايشنامه درباره دوره زماني پس از مادركشي و پيش از محاكمه در الاهگان انتقام است. اين دو نمايشنامهنويس از آنجا كه متون خود را در پي نيازآوران آيسخولوس مينوشتند، هريك در عين وفاداري به پيرنگ اصلي انتقام، در جزييات تغييرات چشمگيري دادهاند. گرچه رابطه زماني بين اين دو قطعي نيست، هر دوي اين نمايشنامهها احتمالا به ده سال پاياني جنگ پلوپونزي برميگردند. دورهاي كه طي آن آتن در معرض كشمكش جناحي بود.» در «الكترا»ي اوريپيد، شخصيت زن كه نام نمايشنامه از او گرفته شده است به همسري يك دهقان درآمده است و برخلاف «الكترا»ي آيسخولوس او برادرش را فورا بازنميشناسد. اين مقاله در ادامه اين پرسش را در مواجهه امروزين ما با نمايشنامههاي انتقام مطرح ميكند كه در قرن بيستويكم قرار است داوري ما نسبت به انتقامگيرندگان چه باشد؟ در بخشي ديگر از اين مقاله درباره ارتباط اين نمايشنامه با خواننده امروزي ميخوانيم: «شايد بتوانيم براي الكترا به عنوان فردي كه عدالتخواهي را كنار نميگذارد، احترام قائل شويم. او نميتواند با زندگياش كنار بيايد چون در برابر فكر خيانت به پدرش ايستادگي ميكند. اين نمايشنامه در سطح روانشناسانه نشان ميدهد كه ما ميتوانيم خود را در سوگواريمان غرق كنيم و خود را به زندگيِ ماننده به مرگ با چسبيدن به گذشته محكوم نماييم. در اينجا همذاتپنداري بيش از اندازه با آگاممنون و اين احتمال كه خواستهاي الكترا به زناي با محارم مربوط ميشود، از جمله تعابير ممكن است. اگر به نمايشنامه اينگونه نگاه كنيم ميتواند شيوه تفكر در باب امر بهنجار را به دست دهد. ما پيش از آنكه باقي زندگيمان را زندگي كنيم چه مدت بايد غصه بخوريم و اندوهگين باشيم؟ شرايط مكاني روزمره رويدادهاي نمايشنامه اين كنش شاهانه را با وضوح بيشتري به تماشاگر امروزي مربوط ميسازد».
الكترا/ اوريپيد/ ترجمه غلامرضا شهبازي/ نشر بيدگل
سلسلهمراتب خشونت
«مأمورهاي اعدام» يكي ديگر از نمايشنامههاي مارتين مكدونا است كه اين نيز با ترجمه بهرنگ رجبي در نشر بيدگل منتشر شده است. اين نمايشنامه كه تازهترين نمايشنامه مكدوناست، اولينبار در پاييز سال ٢٠١٥ در لندن اجرا شد. اين نمايشنامه، ماجراي زندگي مردي با نام «هري» است، آدمي كه در همه عمرش ميخواسته بهترين مأمور اعدام سراسر انگلستان باشد اما برخلاف ميل او همه فكر ميكنند اين لقب برازنده رقيب اوست. حالا قرار بر اين است كه قانون اعدام بهطور كلي برچيده شود و آدمهاي زيادي دور هري جمع شدهاند تا نظر او را درباره اين اتفاق تاريخي بدانند. اما در همين موقع غريبهاي به جمع آنها وارد ميشود كه سرنوشت خودش و ديگراني از اين جمع را براي هميشه تغيير ميدهد. مترجم اين نمايشنامه در پايان كتاب پيگفتاري درباره «تحول مفهوم خشونت» در نمايشنامههاي مكدونا نوشته و در بخشي از آن درباره «مأمورهاي اعدام» آورده است: «هري و پييرپوينت، دو مأمور اعدام آخرين نمايشنامه مكدونا تا امروز پنج سال بعدِ مراسم قطعدست در اسپوكن نوشته شد و در پاييز ٢٠١٥ روي صحنه رفت، مجريان خشونت دولتياند. پييرپوينت مشهور است به مأمور اعدامِ شماره يك مملكت و هري شماره دو است. علت اصلي نخستين كار نابخردانه هري در طول نمايشنامه (كه موتور محركه بسياري اتفاقهاي بعدي نمايشنامه تا رسيدن به فاجعه نهايي ميشود) همين ردهبندي است كه نه معلوم است از كجا آمده و نه اينكه معيارهايش چيست. هردو بايد يك كار مشخص را انجام بدهند؛ طناب به گردنِ مجرم بيندازند و بعد اهرم را بكشند تا زير پايش خالي شود. اما در همان صحنه اول نمايش، هنسي، كه بايد اعدام شود و هنوز در اين لحظات آخر هم ادعا ميكند جنايت كار او نبوده، دلخور است حالا كه بايد اعدام شود، چرا دستكم پييرپوينت كه كاربلد است اعدامش نميكند. هيچكس هيچجا توضيح نميدهد پييرپوينت چهكار ميكند كه هري نميكند. بهنظر ميآيد منشا اين ردهبندي معيارهايي است كه در كتابچه قوانين و باورهاي عرفي نميتوان نشاني ازشان يافت؛ اينكه آدمها مازاد بر خشونتي كه از آنها انتظار ميرود، چي در چنته دارند و مهارت آدمها در اعمال تروتميز اين خشونتي كه به مرگ قرباني منجر ميشود، چهقدر است».
مأمورهاي اعدام/ مارتينمكدونا/ ترجمه بهرنگ رجبي/ نشر بيدگل
‘