Share This Article
خانهای در انتهای كوچه
«آرامگاه لنین»، عنوان گزیدهای از داستانهای فاضل اسكندر است كه بهتازگی با ترجمه زهرا محمدی و گروهی از مترجمان در نشر نو به چاپ رسیده است. فاضل اسكندر، نویسنده و شاعر ایرانیتبار اهل آبخازی است كه در سال ١٩٢٩ متولد شده است. پدر او كه ایرانی بود در سال ١٩٣٨ و در نتیجه سیاستهای استالین از شوروی اخراج و به ایران بازگشت داده شد. فاضل اسكندر بعد از این پدرش را ندید و نزد خانواده مادریاش بزرگ شد. او بعد از تحصیلات ابتدایی، به انستیتوی كتابداری مسكو رفت و بعد از سهسال تحصیل در رشته كتابداری، به انستیتوی ادبیات گوركی رفت و در سال ١٩٥٤ فارغالتحصیل شد. سپس او به روزنامهنگاری روی آورد و در سال ١٩٥٦ سردبیر بخش آبخازی در نشر ملی شوروی شد و تا سال ١٩٩٠ در آنجا ماند. او در اوایل دهه ٩٠ به مسكو رفت و هماكنون نیز در این شهر زندگی میكند. اولین دفتر شعر فاضل اسكندر در سال ١٩٥٧ با عنوان «راههای كوهستانی» به چاپ رسید و در اواخر دهه پنجاه شعرهایش به طور وسیع در یك مجله منتشر شد. او در سال ١٩٦٢ رو به نوشتن آثاری به نثر آورد و نثر طنزآمیز او خاصه در رمانهای حماسیاش باعث شهرت او شد. بنا به توضیحات ابتدایی «آرامگاه لنین»، فاضل اسكندر خود را نویسندهای میداند كه بیهیچ قید و شرطی روس است اما بیشتر از آبخازی مینویسد. بسیاری از داستانهای او در روستایی در آبخازی میگذرد، جایی كه كودكی او در آنجا گذشته است. همسر فاضل اسكندر نیز، آنتانینا خلبنیكووا، از شاعران مشهور معاصر روسیه بهشمار میرود. خود او نیز در این سالها جوایز زیادی از جمله جایزه ادبی پوشكین را در سال ١٩٩٣ دریافت كرده است. زهرا محمدی در بخشی از یادداشت ابتدایی «آرامگاه لنین» درباره آشناییاش با فاضل اسكندر نوشته است: «نخستین داستانی كه از فاضل اسكندر خواندم، داستان «اقتدار» بود. سادگی بیش از حد در زبان و تصاویر و بیان شفاف احساسات درونی قهرمان داستان و دغدغههای بسیار ساده و انسانیاش مرا به خود جذب كرد. از آن پس به سراغ خواندن شعرها و داستانهای او رفتم، بیآنكه از پدرش آگاه باشم. روح شرقی آثار فاضل اسكندر را به حساب این گذاشتم كه اهل آبخازی است. سرزمینی با طبیعت شرق، با فرهنگی كه بیشتر گرجی- ایرانی است تا روسی، و با حضور پررنگ حكیمان و درویشان در میان مردم. سالها بعد، در كلاسهای ترجمه ادبی آثار روسی در دانشگاه تهران، فاضل اسكندر را به دانشجویانم معرفی كردم و پیشنهاد دادم به سراغ ترجمهاش بروند و چندی بعد در اسفند ١٣٩٠ مطلع شدم كه اتحادیه نویسندگان روسیه او را بهعنوان كاندیدای دریافت جایزه نوبل به كمیته نوبل معرفی كرده است.» داستان «آرامگاه لنین»، كه عنوان كتاب نیز برگرفته از نام این داستان است اینطور شروع میشود: «استالین ایده نگهداری جسد لنین را در آرامگاه مطرح كرد تا هزارانهزار نفر بیایند و ببینند كه لنین در گور نمیلرزد. شاید هم حقش بود كه بلرزد. ولی مگر میگذاشتند؟ دم و دستگاه سری زیرزمینیای دائم مشغول كار بود تا نگذارد تن لنین در گور لرزشی به خود ببیند و همواره او را در همان وضعیت باثباتی كه استالین مقرر كرده بود، نگه دارند. اما احتمالا استالین هم اشتباه میكرده. او هم خرافاتی بوده. گذشت زمان نشان داد كه اصلا دلیلی برای لرزیدن لنین در گور وجود نداشته. هرچه بود حاصل كارهای خودش بود. آنچه را كه كاشته بود، برداشت میكرد، پس چرا باید بلرزد؟…»