Share This Article
یک کاسه سوپ در آخر جهان
«رستوران آخر جهان»، دومین جلد از رمان پنججلدی داگلاس آدامز با عنوان «راهنمای کهکشان برای اتواستاپزنها» است. آدامز شرح سفر تخیلی و ناخواسته آرتور دنت برای نجات جهان را با روایتی طنزآمیز بیان میکند. داستان مردی است که بهخاطر مهارتش در اتواستاپزدن بینکهکشانی از نابودی زمین نجات مییابد و در سفری کهکشانی در پی رمزگشایی از راز جهان که در عدد «چهلودو» نهفته است، به رستورانی در آخر کهکشان میرسد و با مردی ملاقات میکند که اداره جهان را بهعهده دارد. مدیر جهان کاری برای انجامدادن ندارد و تنها با مداد بر روی کاغذ خط میکشد و چند روز با میزش گفتوگو میکند تا متوجه شود که او چه واکنشی نشان میدهد.«رستوران آخر جهان» پُر است از بازیهای زبانی طنزآمیز و البته بازی با عدد. کل رمان تلاشی است برای بازگشایی رمز جهان چرا که: «یه نژاد از موجودات خیلی باهوش و چندبعدی در گذشتههای دور یه کامپیوتر ویژه و خیلی بزرگ ساختند به نام تفکر عمیق. این کامپیوتر قرار بود که یکبار برای همیشه جواب سوال بزرگ رو درباره زندگی، جهان و همهچیز پیدا کنه و به اونها بگه. تفکر عمیق هفتونیم میلیون سال فکر کرد و آخر سر اعلام کرد جواب سوال یه کلمه است: چهلودو.» اما طبیعی است که فهمیدن این پاسخ خود احتیاج به چیزی با تفکری عمیق داشت. زمین به همین دلیل ساخته شد. زمین کامپیوتری بزرگ است که هفتونیم میلیون سال کار کرد تا به انتهای برنامه برسد و این پاسخ را رمزگشایی کند اما ناگهان زمین به دست وگونها نابود شد. این صورتبندی و این پرسش و پاسخ و این اهمیت به ریاضیات بیش از هرچیز نگاه فیثاغوری را به یاد میآورد. آنها که در پی پاسخ به پرسشهای فلسفی در پی روابط بین اعداد بودند. داگلاس آدامز از همین پیشینه استفاده میکند و در زمینهای داستانی نگاهی به تاریخ، زمین و مردم میاندازد. چنانکه گفته شد نگاه آدامز نگاهی است طنزآمیز. طنزی که از پرداختن به پرسشهای ازلی/ ابدی انسان در یک رمان علمی تخیلی زاده میشود.آرش سرکوهی در ترجمه کتاب نثری شکسته را برگزیده است، البته در شکستهنویسی شیوهای بینابین را برگزیده است. اینکه شما توضیحات علمی در رمانی با منطق علمی مختص به خود را با زبانی بخوانید که نزدیک است به زبان گفتوگو شاید به باورپذیرترشدن روایتها کمک کند. اما از سوی دیگر برهمزدن حافظه تصویری از واژگان سبب میشود که سرعت خواندن رمان کمتر شود و بخشی از توان خواننده صرف ارتباط برقرارکردن با نوشته بهجای ساختار جملهها گردد. بااینهمه از آنجایی که سرکوهی در شکستهنویسی زیادهروی نکرده است، جملههایی که تا حدودی به ساختار گفتوگویی نزدیک شدهاند سبب میشود که توضیحات شبهعلمی رماننویس باورپذیرتر از کار دربیاید.
اسطوره شهابسنگ
در داستانهاي ويلم فردريك هرمانس، نويسنده مطرح هلندي، «گذشته» كليتي يكپارچه و در دسترس نيست. ازاينرو هرمانس گذشته را همچون آينده نامعلوم و مبهم ميداند. او اين نگرش را در دو رمانِ شاهكارش؛ «اتاق تاريك داموكلس» و «فراسوي خواب» نيز بهكار گرفته است. «هنري اوسوود شخصيت اول رمان اتاق تاريك داموكلس، قادر نيست مردم را متقاعد كند كه در زمان جنگ جهاني دوم عضو گروه مقاومت بوده، و عليه نازيها مبارزه كرده است و آلفرد، زمينشناس پژوهشگر، در رمان فراسوي خواب، كه در جستوجوي حفره شهابسنگ است؛ مطمئن نيست اگر روزي با چنين حفرهاي روبهرو شود آن را باز خواهد شناخت.»آلفرد ايسندروفِ زمينشناس در تمام طول رمان در پي اثبات فرضيهاي است درباره شهابسنگها. او معتقد است «گودال شهابسنگ» فرضيه جديدي است كه اثبات آن كار بزرگي بهشمار ميآيد. پدر آلفرد گياهشناسي ماهر بوده كه بر اثر پيشامدي ناچيز مرده است: او از بالاي يك دره به ته دره افتاد و پيش از آنكه سمتِ پرفسوري را دريافت كند، از دنيا رفت. يكي دو روز بعد از اينكه خبر مرگ او ميرسد، نامهاي به دست آلفرد و مادرش ميرسد مبنيبر اينكه پدرش به عنوانِ پرفسوري نائل آمده است. آلفرد از اين پس روياي تمامكردن كارهاي ناتمام پدر را در سر ميپروراند. او بر اين باور است كه هر چيزي ذوب شود جايش تقريبا گرد ميماند. «سرتاسر اين منطقه از صخرهسنگ و شنهايي تشكيل شده كه طي عصر يخبندان، بهوسيله يخها اينجا انباشته شدهاند. با گرمشدن آبوهوا بخش بزرگي از يخها ذوب شده و دوغابي از سنگ و شنها و خاكرس ايجاد شده كه تكههايي از يخ هنوز در آن شناور بودهاند، آن يخها هم بهتدريج ذوب شدهاند. در جاهايي كه تكهيخها ذوب شدهاند، سوراخهايي پديد آمدهاند كه غالبا توي آنها پر از آب شده.» در نظر آلفرد برخي از اين حفرهها گودال شهابسنگاند. او براي تصاحب کرسی استادی در دانشگاه بايد ثابت کند در اثر اصابت شهابسنگها به زمين درياچههايي بهوجود آمدهاند. پس به شمال نروژ سفر میکند و با طبیعت سرکش اين منطقه درگیر میشود. اگرچه آلفرد در اثبات فرضيه عجيبوغريبش راه به جايي نميبرد اما به شناختي ديگر از طبیعت دست مييابد، اينكه تا چه حد انسان در مواجهه با طبيعت و مرگ درمانده است. هرمان «حافظه» را منحصر به انسان نميداند و معتقد است: «وجودِ حافظه فقط منحصر به انسان نیست. جسم بیجان هم حافظه دارد، ولی ویژگی حافظه انسان این است در لحظهای که میخواهد چیزی را بهخاطر آورد هرگز به طور کامل در حافظهاش باقی نمیماند. ازاینرو، هیچکس بر گستره آنچه که در حافظهاش نگه داشته یا نگه نداشته واقف نیست.» او در رمان اخير با درهمتنيدگي خاطره، حافظه و علم وضعيتي را رقم ميزند كه در آن انسان از شناخت قطعي پديدهها در ميماند. «علم تنها چيزي است كه به دانايي بشر منجر ميشود و ساير نقطهنظرها مشكوكاند.» اما رمان «فراسوي خواب» حتي در قطعيت و روشنگري علم نيز تا حدي ترديد روا ميدارد. «فراسوي خواب» از شاهكارهاي ادبيات هلند است در نيمه دوم قرن بيستم. هرمانس از تبار نويسندگان اگزيستانسياليست هلند است و در اين رمان روايتي از اميد به انسان در عينِ ترديد به گذشته و آينده بهدست ميدهد.
شرق