اشتراک گذاری
‘
نگاهی به دگرگونی اثر میشل بوتور
مهتاب طهماسبی
"میشل بوتور" جزو آن دسته از نویسندگانی است كه در تاریخ ادبیات فرانسه در كنار نویسندگانی چون ناتالی ساروت و آلن ربگریه به ثبت رسیده است و "دگرگونی" (1975) بعد از "گذر از میلان" و "برنامهریزی زمانی" با تاویلهای بسیار – برنده جایزه "تئوفراست رنودو"- موجب شد تا خوانندگان زیادی را به خود جلب كند.
"دگرگونی" روایت زندگی مرد میانسالی است كه درگیرودار ماجرای عاشقانهای رنگ میبازند و در جستوجوی هستی از دست رفته به درون خودش نقب میزند و در این حال و هوا آنچه به كنشی واقعی در او میانجامد واقعیت تغییر یافته اوست كه در انتها منجر به تصمیمی متفاوت شود.
این كندوكاو درونی شخصیت اصلی رمان، زوال آدمی است كه هیچ گاه با خودش تنها نبوده و در خیال پردازیهای ماهرانه شخصی عاشق پیشه قلمداد میكرده است. او برای مقابله با واقعیات و رودررویی با آنها لحظهلحظهی زندگیاش را همچون پلانهای یك فیلم به تصویر میكشد كه مخاطب از شنیدن آن به هیچ روی خسته نمیشود.
قطار نماد زندگی است، حركتها و سكونهایش از آن جهت به زندگی شباهت دارد كه همچون زندگی تولد و مرگ را با هم دارد.
این رمان در قطار روایت میشود. لئون دلمن ماجرای عاشقانهاش كه در همین قطار شروع شده را در ذهن به تصویر میكشد و مخاطب نیز به عنوان یكی از مسافران قطار پاریس- روم در كوپه درجهی سه حضور مییابد و نامی برای خود میگزیند.
میشل بوتور به عنوان یكی از پیشگامان "رمان نو" با نگاهی منحصر و نیمنگاهی به رمان سنتی توانسته به نوعی از "رمان نو" دست پیدا كند كه در نوع خود بینظیر است و در واقع او نویسندهای صاحب سبك است كه با شیوهای كاملاً متفاوت از پیشگامان "رمان نو" محسوب میشود.
"رمان نو" حكایت از نویسندگانی است كه به شخصیت محوری رمان تكیه نمیكنند و روانشناختی مسائل را مهم نمیشمرند ، در "رمان نو" مساله رقابت كردن با هویت شخصی و نشان دادن زوال آدمی مهم نیست بلكه دقتهایی كه در مقابل واقعیت قرار میگیرد یكی از اصولی است كه آنها به آن تكیه دارند و در "دگرگونی" ما میتوانیم با حضور در لایههای درونی روایت رمان به این مهم دست پیدا كنیم كه قهرمان، دیگر مركز رمان نیست و "شما" میانی بین اول شخص و سوم شخص كه قهرمان رمان را مورد خطاب قرار میدهد، فاصلههایی هستند كه توسط نویسنده به وجود آمده تا مركزیت زدایی قهرمان حفظ شود. این مركززدایی در ساختاریت متن یكی از مفاهیم كلی است كه در پستمدرن به آن توجه میشود.
"دریدا" در مقاله مهم خود با نام "ساختار، نشانه و بازی در گفتمان علوم انسانی" دربارهی مركز یا محور و كلام این گونه اظهار میدارد كه " هرگز نمیتوانسته در شكل یك حضور- بودن به تصویر درآمده كه مركز هیچ جای طبیعی نداشته و یك مكان تثبیت شده نبود، بلكه یك كاركرد، و نوعی نامكان است كه بینهایت جایگزینیهای نشانههایی در آن جا به بازی در میآیند."
با استناد به این فرآیند اگر داستان "دگرگونی " بخواهد فرافكنی روایتی را بدون حضور قهرمان به پایان برساند به طور یقین از عهده برآمده و موفق بوده است.
لئون دلمن تمام خاطرات را در سفر بیست و چند ساعتهاش در قطار پاریس – رم همچون فیلمی به تصویر میكشد كه پلانها یكی پس از دیگری در پردهی ذهنش به تصویر میآیند و این تغییرات همگی در دگرگونی او موثر است.
سسیل و هانریت هر كدام به نوعی زنهای زندگی شخصیت اصلی رمان را تشكیل میدهند، و انتخاب بین معشوقه (سسیل) و هانریت (همسرش) ابتدا كاری بس دشوار جلوه میكند؛ اما با سیر خاطرات در ذهنش به این نتیجه میرسد انتخاب بین زنها نیست بلكه تردید در انتخاب شهر رم – پاریس است .
شهر رم تجلیگاه عشق او به سسیل همان جایی است كه سسیل با او به آشكارسازی رازهای شهر تاریخی رم با بناهای تاریخی همت گماشته است و معشوقه اصلی –رم- است نه سسیل . سسیل تنها راهنمای سفر اوست كه به خاطر اشتراكات در هم حسی به خاطر "روم " با "دلمن" گره خورده است.
میشل بوتور معتقد است: (رمان نوعی بازی نیست ، بلكه كاری است كه در جدی بودنیش جای بحث نیست و به آهستگی به سوی نوع جدیدی از شعر كه هم حماسی است و هم تعلیمی، به پیش میرود.
تصویرها و مفاهیم با تاویلهای شاعرانه در دام حلقهای گرفتار میآیند كه دگرگونی را میسازد. زبان در این ساختار با مخاطب بیگانه نیست و به شیوه مخاطب – دوم شخصی – به یاری مفهوم و تعیین راه به روایت كمك میكند و از حال و گذشته و آینده سخن به میان میآورد.
لئون دلمن در سكوی ایستگاه لیون رمانی را میخرد اما هیچگاه آن را نمیخواند و حتی نمیگشاید و تا پایان سفر تنها در جاهایی كه میخواهد از كوپهاش خارج شود آن را به جای خود میگذارد و در پایان تصمیم میگیرد رمانی از دگرگونی خودش بنویسد. كه به نظر میرسد كه این رمان ناخوانده شده همین روایتی است كه ازهمان صفحهی نخست مخاطب با آن درگیر بوده و به خواندن آن همت گماشته است.
" از خلال چشماندازهای میان دو شهر در روحتان پدید آمده است دوباره از راه نوشتار برای خود زنده كنید، و بروید به سوی این كتاب آتی و ضروری كه طرحش را در دستتان دارید. ص 324"
در رمان "دگرگونی" مهارت خاص "میشل بوتور" را در معرفی بناهای تاریخی و عشق شخصیت اصلی رمان را به مكانهای تاریخی میبینیم به گونهای كه مخاطب در تجسم آنها خسته نمیشود و لذت میبرد.
شهر رم شهر بناهای تاریخی و فضاهایی با معماریهای منحصر به فرد میعادگاه عشقی دلمون است اما این تردید در عشق او را به عشقی والاتر میرساند عشق به رم.
رمان "دگرگونی" با موضوعی پیش پا افتاده اما روایتی متفاوت جریان رمان را با ریتمی به آهستگی و پیوستگی حركت قطار تبدیل میكند. ایستگاههای بین پاریس و رم زندگی در پاریس برای لئون یكنواخت شده است و در رم حال و هوای آزادانهتری و سعادتمندانهتری در آرزوی اوست و این تصورات همه از آنجا نشات میگیرد و كه فضا و مكان پاریس برای او یكنواخت شده است و زندگی او را بیمعنا كرده است.
تفكرات و تردیدهای او در سفرگاهی او را به جای وكیلی كه باید از خودش دفاع كند بر میانگیزد و او تصمیم بر آن دارد تكلیف خود را با زندگیاش یكسره كند.
"تو قادر نبودهای برایم فراهم كنی، و البته من هم نتوانستهام از آن بهرهمندت سازم این را قبول دارم. اذعان میكنم كه در حقت كوتاهی كردهام. باشد، همه سرزنشهایت را میپذیرم. همه تقصیرهایی را كه به من نسبت بدهی به گردن میگیرم، اگر این كارها بتواند كوچكترین تسلایی به تو بخشد. ص 185"
خانه شماره 56 خانه سسیل و خانه شماره 15 میدان پانتون خانه هانریت ، هیچكدام مایه آرامش "لئون دلمن" نیست او در همه جا به فكر خودش است خودی كه در زندگی با "هانریت " و چهار بچه از هم گسسته شده و او را پیركرده است وهمه از آن جهت كه "هانریت " مقصر است نیست بلكه او خود آنی نبوده است كه بتوان زندگی هانریت را متحول سازد.
منابع:
1-دگرگونی-میشل بوتور –ترجمه مهستی بحرینی- انتشارات نیلوفر 1385
2-پیرامون ادبیات –جی هیلیس میلر –ترجمه علی اصغر بهرامی-نشر نی1384
هنر آنلابن
‘