Share This Article
كتابي تازه از بهمن فرسي
پرده بسته است
شبنم رياحي
در ادامه انتشار نمایشنامههاي بهمن فرسي در نشر بيدگل، بهتازگي دو نمایشنامه او در قالب يك كتاب به چاپ رسيدهاند. «گلدان» و «بهار و عروسك» عناوين اين دونمایشنامهاند كه هر دو در يك پرده روايت شدهاند. پيش از اين، سه نمایشنامه ديگر از فرسي در همين نشر منتشر شده بودند: «موش»، «آرامسايشگاه» و «صداي شكستن». فرسي در «صداي شكستن»، بيش از هرچيز تأملي در وضعيت معناي زندگي و بيهودگي مناسبات ميان آدمها و قضاوت آنها درباره يكديگر كرده و تصويري از وضعيت يك دوران به دست داده است. «صداي شكستن» به لحاظ ويژگيهاي اجرائي نكاتي ويژه دارد و از جمله اينكه استفاده هوشمندانهاي از بازيهاي نور و صدا در اين نمايش صورت گرفته است. «صداي شكستن» نمایشنامهاي دوپردهاي و سرشار از تمثيل و استعاره است و از بيست تابلوي كوتاه تشكيل شده است. تابلوهايي كه بهنوعي بيارتباط با هم هستند و در هر تابلو تصويري جديد به خواننده ارائه ميشود. «موش»، نمایشنامهاي است كه در سالهاي دهه چهل نوشته شده و موضوع آن در يك كلام موششدن است. فرسي در اين نمایشنامه نيز تصويري درخشان از وضعيت اجتماعي آن دوران به دست داده است. در اين نمایشنامه، يك شهر توسط ٩ نفر از شهروندانش خريده ميشود و مناسبات حاكم بر آن بهكلي تغيير ميكند و رنگورويي ديگر به خود ميگيرد. فرديت مهمترين اصل حاكم در اين شهر ميشود و حتي اگر سلطه فرديت به بهاي نابودي جمع باشد. در اين وضعيت آدمهاي شهر به بهاي بهدستآوردن آزادي فردي هستي خويش را ميبازند و بهمرور همگي به موش تبديل ميشوند. «آرامسايشگاه» نيز نمایشنامهاي دوپردهاي است و فضاي نمايش آنطور كه از عنوانش هم برميآيد، آسايشگاه است اما آسايشگاهي خاص كه در آن آدمها به جاي آنكه به آرامش برسند، آرامآرام ساييده ميشوند. «بهار و عروسك» نمایشنامهاي است مربوط به سال ١٣٤٤ و آنطور كه در خود كتاب توضيح داده شده، «سير و سلوكيست از عشق مهجور و معصوم گلدان تا عشق پيچيده و مدرن اكنون. مرد عاشق زن بوده، هنوز هم هست. زن خواسته و ناخواسته آلوده وفا و جفا بوده، هنوز هم هست. آنها هر دو شيفته تئاتراند. اكنون مرد پس از دورهيي جداماندگي، نمایشنامهيي نوشته، و به سوي زن برگشته تا آن را اجرا كنند. و داستان نمایشنامه چيستان عشق قديم و موجود بين آنهاست. و روايت پرزخموخراش و هزارچم آن با جذرومدي پياپي در بستر بازي و زندگي رفتوبرگشت دارد. هزاران اره مثالي در كار بريدن و جدايي انداختناند. سرانجام سنفي ارهها، در هيئت اره عظيمي به پهناي دهانه صحنه، با كشوواكشي جانخراش فرود ميآيد، و تنه سالن بازي را از صحنه كه سر آن باشد قطع ميكند. و پرده اگر كه هست، چه بهتر كه بسته نشود!». در «گلدان»، به سنت پرداخت شده است: «در گلدان، جبروت سنت در كالبد پدر زمينگير فرمان ميراند. عدل خاكي ستارههاي افلاكي را به تساوي بين آدميان بخش كرده است: هر تني يك ستاره…».