اشتراک گذاری
به یاد احمد محمود
درد جاودانه *
پانيذ زرتابي
آثار احمد محمود، نویسنده مطرح از همان اواخر دهه سی كه او نوشتن آغاز كرد، نقدونظراتِ بسیاری را برانگیخت و تا هنوز هم جزوِ پرشمارترین و پرمخاطبترین رمانهای ایرانی است. محمود در سال ٣٨ با مجموعهداستانهای «مول» و بعدتر «دریا هنوز آرام است» و «بیهودگی» پا به عرصه نویسندگی گذاشت. «زائری زیر باران»، «از دلتنگی»، «پسرک بومی» و «غریبهها» نیز مجموعهداستانهای دیگر او در دهه پنجاه است. اما ادبیات ما بیش از همه او را با رمانهایش در خاطر دارد: «همسایهها»، «داستان یك شهر»، «زمین سوخته»، «مدار صفر درجه» و سرانجام «درخت انجیر معابد». در اینمیان او چند داستان بلند دیگر ازجمله «دیدار» و «قصه آشنا» را نیز نوشت. اما رمان «درخت انجیر معابدِ» او كه متفاوتترین اثر محمود است و آخرینِ آنها در این میان كمتر به نقد گذاشته شد. این رمان در سال ٧٩ درآمد، همان سالی كه هوشنگ گلشیری درگذشت و رضا براهنی نیز دیگر ایران نیست و اگر هم این رمان را خوانده باشد، با فاصلهای چندساله خوانده.
سالهایی كه ایران در تبِ سیاست میسوخت و امید به تغییر و اصلاحات تمام اقشار جامعه را دربر گرفته بود، یكی دو سال بعد از آنكه رمان «مدار صفر درجه» او با رأی قاطع داوران جایزه بیستسال ادبیات داستانی را از آن خود كرد و البته روی میز جوایز ماند.
از معدود جلسات نقد «درخت انجیر معابد» یكی جلسهای بود كه آبان ٨٠ در «كتاب ماه ادبیات و فلسفه» و در حضور خودِ احمد محمود برگزار شد و آقایان گودرزی، زنوزی، دهقانی، میرعابدینی و چند نفر دیگر. محمود در این نشست «قصه» را «سادهترین جزء رمان» میخواند كه «هرچند بهصورت تیره پشتِ انسان كه انسان را نگه میدارد» است، اما آنچه رمان را میسازد عناصر دیگری است: زاویهدید، حوادث، لحن یا روایت و خیلی چیزهای دیگر. بحث از خلاصه رمان آغاز میشود و به بحث درباره رفتار نویسنده با زبان میرسد و جهانِ متفاوت این رمان با دیگر آثار نویسنده. شیرزادی اشاره میكند كه «انگیزه روایت در این اثر یكسره متفاوت است.» گودرزی از كشمكش بهعنوانِ عامل حركت در هر داستانی میگوید: «كشمكش اول فردی است و میان فرامرز و مهران و منجر به انتقام میشود. كشمكش دوم كه معنایی و اجتماعی است، میان دو اندیشه و برداشت از این جهان، تجدد و سنت.» زنوزی به بافتِ دودست رمان اشاره میكند شاملِ «یك مسئله واقعی و یك مسئله فراواقعی» كه نویسنده در آن تعمد داشته است. میرعابدینی هم از لایههای رمان میگوید كه یكی لایه روِ داستانی است و دیگری لایه معنایی، كه معنای تمثیلی داستان را میپروراند و باید در زیر سطح داستانی دنبال آن بگردیم و با پیشكشیدن مفهومِ «خانه» در ادبیات ما سعی میكند این لایه معنایی را بیشتر بشكافد تا «برآیند یك نیروی تاریخی» را در داستان شناسایی كند. محمد دهقانی دو نكته مهم را پیش میكشد: یكی اینكه پنج بخش اول رمان یك روایت رئالیستی است و بخش ششم سورئالیستی میشود و دیگر اینكه در بین رمانهای تاریخی، «درخت انجیر معابد» اولین رمانی است كه ضدقهرمان است. «شما اصلا قهرمان اصلی را در این رمان نمیبینید… در این رمان كلِ قهرمانان تبدیل به ضدقهرمان میشوند شاید علتش این است كه این رمان یك جامعه ایستا را روایت میكند. جامعهای كه بهرغم اینكه ظاهرش عوض میشود، فقط شكل آدمها عوض میشود»، جامعهای كه چارهای جز حركت به سمت واقعیت و نقد ندارد. گودرزی این تلقی را ذاتی رمان مدرن میداند و پیداشدن شخصیتهای حاشیهای و ضدقهرمان در رمانها را از الزامات زندگی تازه میخواند و البته چندان اعتقادی به سویه تمثیلی رمان نشان نمیدهد و معتقد است كه درست نیست یك اثر ادبی را به واقعیت بیرون از متن ربط بدهیم. زنوزی هم در ادامه میگوید كه رابطه علت و معلولی باید در رمان چفت باشد، خواننده توقع ندارد نویسنده به تمثیل و نماد بپردازد و به اشكالِ زمینهسازی برخی وقایع در رمان اشاره میكند. باقی نقدها حول محور فضای دوگانه اثر میگذرد یا حجم آن كه مثلا در جاهایی میتوانست كمتر باشد. گرچه برخی هم مانند دهقانی میگویند این رمانِ دوجلدی از معدود رمانهایی بوده كه یكسره خوانده است. شیرزادی در آخر به سیر صعودی احمد محمود در خلق رمان اشاره میكند و میرعابدینی نیز حسن بزرگ رمان را «به پرسش فراخواندن و به فكر واداشتن خواننده» میداند. آنطور كه محمد دهقانی، یكی از حاضران در این جلسه نقد در همین صفحه مینویسد، محمود در این جلسه «مردی فوقالعاده صادق و صمیمی» بوده، «بسی منصفتر و نقدپذیرتر از آن» كه جایی برای بحث و جدل باقی بگذارد. احمد محمود جز یكبار در ابتدا كه از «قصه» بهعنوان یكی از اجزای رمان سخن میگوید و آخر كار كه از حاضران و نقدهایشان تشكر میكند، سكوت كرده است و آخر جلسه به گفتن همین جملات اكتفا میكند: «سپاسگزارم كه مرا متوجه نقص كارم كردید، انشاالله عمری باشد و كار تازهای داشته باشم اینها را آویزه گوشم میكنم.» محمود یك سال بعد در مهر ٨١ ، با دو رمان نیمهتمام از دنیا رفت تا «درخت انجیر معابد» آخرین حرفِ او در قامت رمان باشد.
برزو نابت، دوست سالیان او در كتاب «محمود، پنجشنبهها، دركه» روزهای آخر او را چنین روایت كرده است: «بهار هشتاد، در یازدهم اردیبهشت، مینویسد: چیزی حدود سه سال است كه كموبیش بیمارم. این بیماری یك سالی در نوشتن رمان درخت انجیر معابد وقفه ایجاد كرد… ضعف و كمحوصلگی و گاهی غم، فرصتها را از من میگیرد.» و بعد در همان اردیبهشت مینویسد: «یك دو ماه بیشتر است كه باید رمان تازهام را شروع میكردم. اما با همه آمادگی فكری- ذهنی، توانایی جسمی ندارم. بهنظر میآید كه از خودم خیلی انتظار دارم. من الان وارد هفتادمین سال زندگیام شدهام… از یك پیر ضعیف هفتادساله جز لرزش دست چه انتظاری میتوان داشت.» مدتی بعد اما سراغ یادداشتهای روزانه نابت را میگیرد كه او تمام آنها را در همین كتاب آورده است. نابت مینویسد محمود كه تا چند لحظه پیش میگفت نمیتواند بنویسد، نمینویسد، یكباره انگار بخواهد رازی را بگوید، انگار دهانش را نزدیك گوشم آورده باشد میگوید: «گاهی شیطان میگوید (یادداشتهای درهمبرهمات) را زمین بزنم و یك رُمان از توشان درآورم.» «یكهو صدایش جوان شد. آرزو بَرش داشت و جوانش كرد.»
* برگرفته از عنوان داستانی از احمد محمود: «درد فراموششدن، درد جاودانه» كه بهكرات در نشریات ادبی چاپ شده، اما در هیچیك از مجموعه داستانهای او نیامده است و البته احمد آقایی آن را همراه غالب نقدها و گفتوگوهای مربوط به احمد محمود و آثارش در كتاب «بیداردلان در آینه» آورده است.