Share This Article
نقدی بر فیلم «نگار» به كارگرداني رامبد جوان
روشنفکری ذهنی، بدویت عینی
علی فرهمند / شرق
«نگار» در ظاهر مدرن جلوه میکند و کارگردانی هم بر این رویکرد تأکید دارد؛ در صورتی که در پس نقابِ نماهای شیک و گولزنندهاش، نگاه کلاسیک دریافت میشود. هرچند این مسئله به خودی خود اصلا بد نیست به شرطی كه فرم و ساختار در خدمت این نگاه باشند که در فیلم «نگار» چنین نیست. عنوان فیلم، نام قهرمان فیلم است و او آرامآرام در مسیر داستان معرفی میشود و درنهایت هم با گرفتن انتقام پدرش به قهرمان تبدیل میشود. رویکرد بدویت کلاسیکوار فیلم نسبت به قهرمان در همین مسئله نهفته است. درواقع نگار چگونه در درام رشد میکند و چگونه تبدیل به یک قهرمان میشود؟ با کمک پدرش. چرا؟ زیرا نگار یک زن است و جثهای کوچک و زنانه دارد و مانند بسیاری از قهرمانهای زن تاریخ سینما –که تعدادشان زیاد هم نیست- برای رسیدن به قهرمانی نیاز به یاری یک مرد دارد. اگر روح پدر نگار به او کمک نمیکرد، قهرمان داستان چه اعمال قهرمانانهای را میتوانست از خود نشان دهد؟ نگار مانند یک ماشین عمل میکند و روح پدرش همهچیز را به او میگوید و نگار هم طبق گفتههای پدر پیش میرود. این چه قهرمانی است که از خود نه اختیار دارد و نه درک و احساس؟ در اصل قهرمان اصلی روح پدر نگار –فرامرز ولیان- است (یا حداقل باید باشد)، زیرا ابتکار عمل را به دست دارد و نگار وسیلهای است تنها برای اینکه یک اکشنِ با قهرمان زن ساخته شود و سؤالی مهمتر در همین راستا: لزوم قهرمان زن در این فیلم چیست؟ نگار چه مؤلفهای در شخصیتپردازیاش دارد که او را از دیگران – بهویژه جنس مخالف- متمایز میکند؟ پاسخ اینجاست وقتی که یک ماشین بیاختیار قهرمان فیلم است، جنسیت و ظاهر و باطن فرقی ندارد و فیلمنامهنویس با نقابِ نگارِ زیبا، تماشاگر را گول میزند و به سالنهای سینما میکشاند وگرنه فیلم ضعیفتر از آن است که برای انتخاب نقشها دلیلی دراماتیک وجود داشته باشد.
فیلمنامه دارای حفرههای زیادی است و کارگردان سعی دارد با تقطیع پلانها و کارگردانی پرتحرکش –که اصلا هم بد نیست- حفرههای فیلمنامه پوشانده شود. مثلا اینکه نگار چطور به رمز گاوصندوق دست یافت؟ چطور «آتیلا پسیانی» اینقدر راحت تسلیم نگار شد؟ نگار چگونه فروشنده اسلحه را پیدا کرد؟ نگار چطور با هدردادن تنها یک خشاب گلوله، تیراندازی را آموخت؟ و مهمترین سؤال اینکه نگار چگونه تصمیم به قتل گرفت؟ رسیدن به نقطهای که شخصیت تن به آدمکشی دهد را نمیتوان سرسری گرفت و پلانهایی روانکاوانه را میطلبد. هرچند از کاراکترهای ماشینی نباید انتظار زیادی هم داشت. کاراکترهای دیگر هم تقریبا قابل حذف هستند. مثلا کارکرد نقش مادر در فیلم چیست؟ هیچ. نقشهای فرعی فقط برای کشآمدن فیلم به وجود آمده است.
ایده اصلی داستان، همنهشتی نگار و پدرش است. از تکرار جملات نگار توسط روح پدر گرفته تا انعکاس تصویر نگار در آینه که تصویر پدرش است. این ایده آنقدر در فیلم تکرار میشود که بخش نهایی و مهم آن –کشتهشدن ذهنی نگار همسان با پدرش- خیلی زود لو میرود. مسئلهای که این فرمول را لو میدهد، ایجاد رخدادهای زیادی است که تحت این فرمول عمل میکنند و یکبار ذهنیت و توهم نگار پیشبرنده ماجراست و بار دیگر عینیت. تکرار رخدادهایی اینچنین، مخاطب را برای بهقتلرسیدن خیالی نگار آماده میکند. ظاهرا برگ برنده فیلمنامهنویس در این بوده که با درآمیختگی مرز واقعیت و توهم، به ایجاد تعلیق و هیجان بپردازد اما این برگ برنده پس از گذشت یکسوم ابتدایی فیلم، قابل حدس است. راهحل آن هم این است که هرکجا تماشاگر با اشکال در منطق روایی داستان مواجه شد، قطعا آن صحنه، توهم است و نه واقعیت. صحنههای ذهنی بیش از حد اکشن دارند و این تحرکات برای کاراکتر اصلی اصلا تعریف نشده است. بنابراین وقتی نگار با ضربه مشت به آن سوی خانه پرتاب میشود و چند ثانیه بعد از جایش برمیخیزد و باز هم آماده مبارزه است، شک نکنید که آن صحنه خیالی است.
آمیختگی فضای عینی و ذهنی در یک اکشن تکنیکال بیشباهت با «اعترافات ذهن خطرناک من» نیست هرچند کیفیت «نگار» از آن فیلم پلهای بالاتر است. اتمسفر آغاز فیلم بسیار به «ملکوت» بهرام صادقی پهلو میزند. از تأکید راوی فیلم بر زمان دقیق مرگ آقای «ولیان» (١٠ شبِ بیستم آذرماه) –که بیدلیل هم هست- تا عینیتبخشیدن به توهمات پروتاگونیست، تقلیدی ناشیانه از آن کتاب است. ابهام فیلم در صحنههای ابتدایی با «توئین پیکس» (دیوید لینچ) شباهت دارد که ایجاد ابهام در آن فیلم شرط لازم تلقی میشد اما در ژانر اکشن جنایی چرا باید رخدادها مبهم باشد؟ «نگار» در ساختار و رویکردش نسبت به جذب مخاطب، به یک فیلم دیگر هم بسیار شباهت دارد که هر دو در صدد گولزدن تماشاگر هستند، هر دو در ساختار مدرن رفتار میکنند اما نگاه بدوی و کلاسیک دارند و بر حسب تصادف کارگردان آن، بازیگر این است و فیلمنامهنویس این، بازیگرِ آن. راستی اسمش چه بود؟ «اژدها وارد میشود»؟
فیلم «نگار» فرم ندارد و درنتیجه بیمحتواست اما تکنیک خوبی دارد. از فیلمبرداری عالی «بهرام بدخشانی» گرفته و جلوههای ویژهاش که نسبت به بضاعت سینمای ایران خیلی خوب است تا تدوین استاندارد فیلم؛ اما کیفیت بالای این پارامترها دردی از فیلم دوا نمیکند، زیرا فیلمی که فرم ندارد، فیلم نیست.
***
درباره «نگار» رامبد جوان
ويديو كليپي با حال يا سينمايي آشفته؟!
علي وراميني / اعتماد
«نگار» آخرين فيلم سينمايي رامبد جوان است. معروفترين «شومن» اين روزها ميگويد كه سرمايه مادي و معنوي خود را روي فيلمي گذاشته كه دوست داشته آن را بسازد. از نتيجه هم خيلي راضي است، تا آنجا كه شوخي يا جدي، باحال بودن/ نبودن داوران جشنواره فجر را به توجه و عدم توجه به اين فيلم تقسيم ميكند. همين واژه «باحال» شاه كليد فهم چرايي و چگونگي ساخته شدن «نگار» است. نگار به واقع «ويديويي باحال» است. داستان نگار قرار بوده يك فيلم در ژانر معمايي- جنايي باشد (!) با يك بحران بزرگ براي شخصيت اصلي فيلم شروع و همان اول مشخص ميشود كه نگار در طي حل اين بحران با هزارتويي از معماها روبهرو خواهد شد. شروع خوبي است. فيلمهاي بسياري در اين ژانر در دنياي سينما ساخته شده و خيلي از آنها هم جذاب و نفسگير بودهاند. معمولا چنين است كه در اين نوع ژانرها همواره تعليقهاي بسياري در داستان وجود دارد. در پي اين تعليقها، گرههايي به وجود ميآيد و در يك فرآيند پيچيده و معمولا غيرقابل حدس اين گرهها باز ميشود. سينما، در اين ژانر سينماي قصهگو است و اگر اين ژانر هر آن چيز ديگري در بالاترين سطح داشته، اما فاقد قصهاي منسجم و استوار باشد، قطعا يك تلاش بيهوده خواهد بود. به نظر ميرسد كه بزرگترين نقطه ضعف «نگار» نداشتن قصهاي استوار است. داستان منطق روايي ندارد. هيچ منطقي پشت اتفاقاتي كه در داستان در حال وقوع است، وجود ندارد. خيلي از فيلم نميگذرد كه گرهي در داستان ايجاد ميشود. شخصيت اصلي فيلم يعني «نگار» در دو جهان زندگي ميكند. همان ابتدا مشخص ميشود كه اين جهان، جهان تخيل نيست. چرا كه بعد از بازگشت نگار در نخستين رفت و برگشت به آن جهان يك برگ «چك» در دستش است. مسلما و منطقا از رفت و برگشت به عالم تخيل كسي نميتواند مابهازاي عينياي همراه خود بياورد. پس منطقا براي تماشاگر يقين حاصل ميشود كه تخيل نيست. ادامه داستان را ميبينيم، «نگار» گاهي در كالبد پدر فوت شدهاش ميرود و خودش را در جاي او احساس ميكند. جغرافياي زمان و مكان را در هم ميشكند. گاهي خود نظارهگر خودش در زمان و مكان ديگري است. فضاهايي شبيه به فضاهاي روان پريشي كه يادآور بزرگراه گمشده لينچ است. اما هيچ كدي هم در تقويت اينكه با يك فضاي روان پريشي مواجهيم، در ادامه فيلم نميبينيم. آنچه اين دو حدس را به كل باطل ميكند اصرار خود فيلم بر تمايزگذاري ميان دو فضا است. يعني فيلم به تماشاچي مدام ميگويد كه كجا «اكنون» است و «واقعي» و كجا آن ديگر جايي كه نميدانيم چيست. تنها توجيهي كه باقي ميماند، اين است كه حتما با امور ماوراء الطبيعي روبهرو هستيم. امور ماوراءالطبيعي شايد در پارادايمهايي (مثلا علم) «ضد منطق» به نظر برسند كه در اين نوشتار قطعا محل بحث ما نيست، اما يك روايت و قصه ميتواند به امور منطقي و باورپذير تبديل شود. به شرط آنكه بستر (context) آن به گونهاي فراهم شود كه مخاطب با روند داستان همدل شود و قصه را باور كند. البته فيلمنامهنويس در نشست خبري بعد از نمايش خيال من (و هر كس ديگري كه دنبال منطقي براي اين روايت ميگشتند را راحت كرد) و گفت: من نميدانم كه چك چگونه به دست نگار آمده و نميدانم منطق اين را چگونه ثابت كنم؟! دقيقا همين كار را در فيلم كردهاند. اساسا منطقي ندارد كه بخواهد ثابت كند. اين عدم منطق تنها به كليت داستان فيلم مربوط نميشود. جزييات بسياري هم مشمول همين وضعيت هستند. برجستهترينش هم تحول شخصيت نگار از يك آدم عادي به «اوما تورمن» در فيلم «بيل را بكش» «تارانتينو» است. دختري كه حتي تا به حال نميدانسته چطور كلت را در دستش بگيرد، با چهارتا شوخي بيمزه اشكان خطيبي در نقش اسلحه فروش (كه حتما شخصيت هاتوري هانزو در همان «بيل را بكش» را نمايندگي ميكند) به چنان تبحري در رزم و دوئل ميرسد كه سه خلافكار حرفهاي را در نبردي تن به تن هلاك ميكند. البته صحنههاي اكشن فيلم (به جز صحنه درگيري نگار و شوهر خالهاش كه بيشتر كميك ميشود تا اكشن) يكي از نكات قوت فيلم هست، اما همان فقدان منطق، پايههاي اين جذابيت را هم شل ميكند و سكانسها را غيرقابل باور. بازيگران فيلم هم مازادي برآنچه تا قبل از اين ارايه دادهاند، نداشتند. به جز بازي نگار جواهريان در سكانس كشته شدن اسب، هيچ چيز خاصي در بازيها وجود ندارد. رامبد جوان ميخواست با اين فيلم افقهاي تازهاي در سينماي ايران نشان دهد. به قول خودش دوربين را از روي زمين و ميان بدبختيهاي مردم بردارد و به آسمان ببرد و حتما برايمان داستان خوب تعريف كند. اما احتمالا آقاي جوان به واسطه دلمشغولي سالهاي اخيرش كه انگاري اعتماد به نفس زيادي هم به او داده مديومها را با هم خلط كرده و نميداند كه سينما فارغ از اينكه چه چيزي ميخواهد بگويد، و قبل از آنكه پاي در زمين داشته باشد يا آسمان يا هرجاي ديگري، بايد سينما باشد، يعني به اين بينديشد كه اولا چگونه ميخواهد بگويد و منطق روايي داستان منسجم، مستحكم و باورپذير باشد و ثانيا اجراي خوبي داشته باشد.
25 Comments
احسان
حیف از وقت و چشم و گوش آدم برای چنین فیلمی. هیچی نداشت.
همایون
سلام و تشکر از شما بابت سایت خوبتون
فیلم خوش ساختی بود ولی فیلم نامه ش دارای مشکلاتی بود. مثلا معلوم نشد که اون چک از کجا به دست نگار رسیده بود، یا رمز گاوصندوق رو چه جوری بلد بود، یا سوال اخر فروتن از نگار که ازش پرسید چه جوری فهمیدی بی جواب موند؟!!
معمولا فیلم های این مدلی یه کد هایی واسه بیننده میذاره تا با کمک اون بشه رویدادها رو تفسیر کرد ولی تو این فیلم کد چندانی موجود نبود، حالا اگه موضوع کشته شدن رعنا رو کد در نظر بگیریم( که من تصور میکنم یه کد شانسی بود) بقیه اتفاقات داستان رو نگار از روی وهم پدرش متوجه شده؟!!
خواب هایی گه نگتر هم میدید اندکی با نظریه خواب های فروید و دیگرا ن در تضاد بود، برای این جور فیلمهایی بهتره یه مشاور روانشناس در کنار نویسنده باشه، ایشالا که حضور داشتن
و کلام اخر اینکه تشکر میکنم از رامبد جوان بابت جسارتش برای ساخت این فیلم و این نقد کلی رو هم دارم بهشون که برای داشتن یه فیلم خوب تنها جسارت کافی نیست، یه فیلمنامه قوی هم لازمه
الي
اين فيلم را اگر بخواهيم به شدت خوشبينانه قضاوت كنيم بايد بگيم جسارت و نو آوري ولي فارغ از اون فيلم بسيار بي منطق بي محتوا و اعصاب خردكن و شلخته ايي است كه براي مخاطب بعد از اتمام فيلم خستگي و بيهودگي به ارمغان ميآورد.
مرتضی
باسلام
بنظرم بسیار. فیلم عالی بود. و برخلاف انتقاداتی که سده که محتوا نداشت بسیار فیلم پرنکته بود. بنظر. من نگار. شخصیتی با هوش بسیار. بالا بود. که با کنار. هم گذاشتن تیکه های پازل کنار. همدیگه تونست معمای قتل پدرش رو حل کنه همونطور که تمام صحنه های فیلم در. دو دنیای رویایی و واقعی اتفاق می افتاد پیداشدن چک نیز میتونسته یک رویا باشه و حتی لای کتاب پیداشده باشه و با بوجوداوردن سوالات بیشمار. در. ذهن نگار اونها رو به پاسخ رسونده باشه حضور مادر. و حتی کتاب خوندن نگار. درنقش پدرش برای مادر. میتونسته کدی باشه که نگار رو به حل معما نزدیک کرده و اقای جوان با حذف سکانسهای بدیهی ژانر. مرموز رمزگشایی معما رو خوب هدایت کردند
من خودم بشخصه وقتی با معمای پیچیده ای روبرو. میشم از تمام تخیلات خودم و جایگزینی خودم بجای شخصیتهای مختلف میتونم اون رو حل کنم و احساس میکنم نگار. چنین شخصیتی داشت و اقای جوان به زیبایی بتصویر. کشیدند
مرتضی
البته حضور. اقای فروتن با شخصیتی نظیر. فیلم قرمز زود. مقصر. بودنش رو در. فیلم لو داد
آذین
سلام
کارگردانی و فیلمبرداری این فیلم برخلاف انتظارم عالی بود، اما داستان و فیلمنامه خیلی افتضاح بود، البته جاهاییش هم بود که با احساسات بیننده بازی می کرد و قابل لمس بود اما جاهایی هم بود که واقعا مضحک و بیخود بود، به دلیل مشکل فیلمنامه و ابلهانه بودن دلیل های بعضی اتفاقای فیلم. در کل باید منطق رو کاملا کنار میذاشتی تا بتونی از این فیلم لذت ببری.
اگه داستان افتضاح و بعضی دیالوگای آقای فروتن رو در نظر نگیریم میشه به فیلمبرداری، کارگردانی و تدوین و بازی خانم جواهریان عزیز امتیاز بالایی داد❤
محمود
این فیلم با تمام ضعفها از فیلمهای مسخره.حوصله بر و بی معنایی که تا به حال اکران شدن مث رگ خواب سقف دودی سارا وایدا و … یه سروگردن بالاتره
حامد
امروز اخر فیلم تماشاگرا برای این فیلم دست زدند همین که کمی متفاوت بوده کافی.فروش این فیلم تا حالا فوق العاده بوده
رسول
به نظر من «نگار» سینمای ایران رو به جلو میبره چون مخاطب ایرانی از نظر سینمایی دچار سوء تغذیه است و این فیلم حداقل کمی ذائقهی ما را بهتر میکند و آماده می شویم برای آن فیلم ایدهآلی که آقایون انتظار دارند. چه اشکالی دارد که در فیلم ایرانی صحنه های پر هیجان و خوش ساخت ببینیم حتی اگر مثل فیلم های تارانتینو باشد. مشخص است که فیلم داستان خیلی خوبی ندارد ولی خلاقیت های زیادی در فرم دارد که جایگاهی بالاتر از همه ی فیلم های این روزهای سینمای ایران دارد. سینمای ایران به چنین فیلمهایی نیاز دارد چون مرزهای سینما را گسترش میدهد. متاسفانه اکثر فیلم های این روزها نمایش بدبختی و فلاکت برای مخاطبیه که خودش بهتر معنای بدبختی و فلاکت رو چشیده. فیلم «نگار» حداقل حس سینما دیدن رو به من میده نه اینکه بدبختیام رو یادم بیاره.
سلام (به حامد)
اگر فیلم فروش بالایی داشته باشه دلیل بر خوب بودن فیلم نیست فراموش نکنید که مدتها است اقای جوان با سوء استفاده از تریبون خندوانه در حال تبلیغات شدید برای فیلم شخصی و خانوادگی شون هستن!!!!!
هانی
فیلم به شدت بی در و پیکر بود، مزخرف به معنای اخص کلمه
تنها مورد مثبتی که در فیلم بود و من خوشم اومد صحنه ای بود که نگار در آخر فیلم رفته بود محل قتل پدرش و از ماشین میخواست پیاده بشه که یهو بین شبو روز گیر کرد، همین
شبنم
من فیلم ایرانی نمیبینم چون فک میکنم 99 درصدشون مضخرفن اما از این فیلم خوشم اومد
اگه این فیلم ساخت امریکا بود انقد خوشم نمیومد ازش اما باتوجه ب این ک ساخت ایرانه خیلی خوب بود
نوآوری رامبد تویه انتخاب ژانر قابل تحسینه من تا ب حال همچین فیلمی از سینمایه ایران ندیدم
و اینکه کی گفته فیلم باید با منطق جلو بره؟اون واقعیته این فیلمه…مثلا شما فیلم “قوی سیاه” هم ببینین هم همین نظرها ر میدین؟ ک منطق توش نیس؟ البته قوی سیاه با این فیلم قابل مقایسه نیس اما این روزا سینما داره ب این سمت میره ماهم باید ذهن هام بیشتر از اینا ر بفهمه…چرا تو سینما ی مشت بچه ریخته بودن ک هیچ درکی از سینما ندارن و ب امید کمدی اومده بودن هر هر میخندیدن؟ وقتی کسی فیلم ر متوجه نمیشه نمیتونه بگه بده چون من متوجه نمیشم هوم؟!
درهر حال ب نظر من با وجود اینکه فیلم کلی جا برایه بهتر شدن داشت اما درکل برایه سینمایه ایران پیشرفت خیلی خوبی بود و من لذت بردم
حمید
به نظر من “همنهشتی” نگار با روح پدرش ایده ی خوبیه که فیلم با استفاده از همین ایده، تعلیق و هیجان قابل توجهی ایجاد کرده بود. اما چون ما با فضای ماورائی سر و کار داریم دلیل نمیشه که بعضی اتفاقات اساسا بی منطق باشه. کارگردانی و تکنیک عالی بود. به جز شخصیت نگار، سایر کاراکترها در واقع شخصیت نبودن ، تیپهای تکراری یا ناقص بودن. بازی خانم جواهریان عالی بود.
ناشناس
آخه چرا وقتی قراره داستان رو لو بدین بالای متن اخطار نمی دین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یوسف
فیلم ماقبل نقده
حسن
فقط آدمای دوقطبی و متوهم،ازین فیلما خوششون میاد،مثل طرفدارهای لینچ و تارانتینو که همشون یه مشکل روحی عمیقی دارند،و یا بنگی و زنگی هستند.
کریم بنزما
کسیکه ثبات شخصیتی داشته باشه،وقتشو با این فیلمای بی سروته تلف نمیکنه،میره سراغ یه کتاب و فیلم کلاسیک،بقول فراستی،یه فیلم کلاسیک بد از یه فیلم خوب مدرن یه سروگردن بالاتره.تندرست و ورزشکار باشید
سایه
من از درگیر بودن میان وهم و واقعیت خوشم اومد، انتخاب جثه ظریف و زنانه ای مثل نگار جواهریان بر ایاین نقش اثر پذیری اون رو چند برابر می کرد، اما اکثر شخصیت های دیگه دقیقا با کلیشه های شناخته شده از خودشون انتخاب شده ، محمدرضا فروتن، مانی حقیقی و حتی اشکان خطیبی نقش های تکراری ای رو داشتن… قسمت هایی که مربوط به اسب و رعنا و شعر و ماورا بود خیلی جذاب کنار هم قرار گرفته بودن…و در کل فیلم رو پسندیدم
میثم
به نظر فیلم فقط جسارت داشت و دیگر هیچ.
قربانی
چرا فیلم سازان ما روی فیلمنامه بیشتر کار نمی کند ؟؟؟
ادم
مزخرفترین فیلم عمرم بود کجاش معمایی بود کجاش نگار باهوش بود تمام فیلم با توهمات یک دختر دیوانه حل شد معما و هوش نگار کجا بوده نگار توسط توهم فهمید که پدرشو کشتن خدایی الکی حرف نزنین فیلمو درست ببینین بعد نظر بدین خواهشااا…..
عاطفه
محتوای فیلم در کل خیلی بد بود .هرکی عزیزش رو کشتن بره اسلحه بخره و همه رو بکشه!!!!!!!!!!
بنظرم فیلمنامه خیلی میخاسته سعی کنه داستان رو پیچیده کنه ولی اصلا نتونسته بود .توی سینما که همه از توهمات نگار داشتن میخندیدن.من فقط بخاطر بازیهای قبل خانم جواهریان رفتم سینما و پشیمون شدم
علي
به جز تلف كردن وقت چيز ديگه اي نداشت. مثل خيلي از فيلم هاي ديگر رو پرده. اكثريت تماشاچيان هم راضي نبودند و به جز عده اي معدود، بقيه حتي دست نزدند.
کامران
به نظر من جالب بود اما جالب تر از همه اینکه با این نقد کلا ده تا نقد راجع به فیلم خوندم و فقط توی دو تا از نقدها به این اشاره شد که روح پدر نگار درش حلول می کنه و بقیه بنیاد نقد رو بر خیالی بودن این رابطه گذاشتن و بعد تاغار نجاست رو دست گرفتن و پاشیدن به فیلم ! یه سری بحث هارو قبول دارم مثلا اینکه نگار که یه دختر معمولیه نه یه شخصیت کلیشه ای از جنس زنان حرفه ای و آدم کش هالیوود چطور یهو اینقدر فردین میشه و شیشلول بند.یا مثلا بازی ضعیف مانی حقیقی که کم بهش اشاره شده ولی من یکی رو واقعا شوکه کرد که این آقا چطور کارگردانی می کنه ! و بازیگراش رو تفهیم می کنه .انتظارم هم از خانوم جواهریان بیشتر از این بود.مثلا جایی که باخالش دعوا می کنه یا مادرش یا طلبکار پدرش بازیش خیلی معمولیه (فوق العاده خانوم جواهریان رو قبول دارم) .اما به نظر من داستان سیر منطقی داشت .خشونت ونفرت گام به گام تو نگار شکل می گیره .هر چه قدر داستان براش بیشتر رو میشه بیشتر پوست میندازه و جری تر میشه .اگه جای نگار یه مرد این نقش رو بازی می کرد رابطه روحی بین پدر و پسر و عشقشون به اندازه رابطه دختر و پدر قوی نبود و منطقی هم .پل و کلید اصلی این رابطه همین دختر و پدر بودنه. نگار قهرمان ماجرا نیست .خودش هم میگه چیزی نمونده .حتی رعنا ،یه اسب رو هم از دست داده .نمادی از کار و عشق پدرش.مادرش بر عکس ادعاهای عاشقانه تسلیم حرفهای مفت خواهرش و اطرافیانه و به قولی به فکر خویشه.خاله و شوهر خالش هم تکلیفشون معلومه.در اثر تنهایی در حالیکه چهار سال به پیمان نه گفته بهش ابراز علاقه می کنه.دیالوگ خوبی که پیمان داره و میگه این کثافتای دور و برت ،دوست معمولین؟ چین ؟ الان کجان ؟ نگار تنهاست و تنهاییش سکانس به سکانس بیشتر و باور پذیر تره میشه برامون. پس خشن شدنش هم قابل قبوله و مردن روح دخترونش .نگاه گیج و مبهوتش به آسمون تو سکانس پایانی و اسبی که میفته روی چهرش یعنی چی ؟ هیچ اسب بازنده ای رو تو اسطبل با اسب برنده نمی بندن.نگار در انتهای فیلم هم چیزی به دست نمیاره .لبخند فاتحانه نداره.پدرش ،اعضای خانوادش و مردی که مدعی بود عاشقشه و خونش و رعناش رو از دست داده.قاتل شده و چیزی براش نمونده .کسی براش دست نمیزنه و کسی هم نیست که نگار بهش لبخند بزنه.تلخ و رک و کاملا واقعی .این رو هم بگم که خیلی از بازی فروتن تو این فیلم انتقاد شده .اما به نظر من تو چند سکانش اول که انگار یه چیزی گوشه دهنش گیر کرده و معلوم نیست چرا قورتش نمیده بقیه سکانس ها بازیش و دیالوگ هاش خوب بود و خیلی به فیلم کمک کرد .در کل خوب بود و فیلم بود و کاش باز هم از این فیلم ها ساخته بشه.
آسمان
تجربه نشون داده برای این که بتونی از فیلمی که می بینی یا رمانی که میخونی لذت ببری باید سعی کنی با منطقش یا حتی با بی منطقیش کنار بیای!
چهارچوب ذهنتو عوض کنی
یه جور دیگه نگاه کنی
تا درکش کنی
آدما گاهی همینجوری میشن
و همینجوری باید درکشون کرد
حتی گاهی زندگیم همینجوریه!
یا حداقل اینجوری به نظر می رسه
مثل همین فیلم
و باید برای لذت بردن ازش
نگاهتو عوض کنی
هر چند که برای پذیرفتنش مجبور باشی خیلی از استاندارد های ذهنتو تغییر بدی!
با این حااااال ،
من شخصا آخرای فیلم دیگه واقعا خنده م گرفته بود
حتی توی جدی ترین صحنه هاش! به خصوص صحنه ی بکش بکشش!
و همش حس می کردم الان آقای جوان با یکی از اون خنده های معروفش روی صفحه ظاهر میشه و میگه :
دیدین چه قشنگگ سرکارتون گذاشتم!!
بعد همه گروه با هم دیگه میگن
ما خیلی باحالیم !
بعد مردم حاضر در سینما هم میگن خیلییی!¡