Share This Article
«آگرانديسمان و چند داستان ديگر» اثر خولیو کرتاثار در نشر چشمه
خانه تسخيرشده
«آندرهآ، دوست نداشتم بيايم در آپارتمانت در كلهسوييپاشا بمانم. قدري به خاطر خرگوشها، ولي خيلي بيشتر به خاطر اينكه تحميل كردن خود بر نظمي جمعوجور آزارم ميدهد، نظمي كه حتا در هوا نيز به ظريفترين شكل رسوخ كرده و شبكههايي ساخته كه در محيط زندگيات موسيقي اسطوخودوس، پرزهاي دشت ابر پودر تالك و بازي بين ويولن و ويولا در كوآرتت راول را حفظ ميكند. آزارم ميدهد پا گذاشتن به فضاي كسي كه زيبا زندگي ميكند و همهچيز را همچون ادامه و تاييدي بر روحش چيده است، كتابها تا اينجا (اسپانياييها يك طرف، انگليسيها و فرانسهها طرف ديگر)، كوسنهاي سبز بزرگ آنجا، زيرسيگاري بلوري كه به حباب صابوني ميماند كه درست در همين نقطه روي ميز كوچك تركيده است… آه، آندرهآي عزيز، چه دشوار است سر ناسازگاري داشتن با نظم پيچيدهاي كه زني بر آپارتمان زيبايش حاكم ميكند و درعينحال دم نزدن و پذيرش بيچونوچراي آن با تمام وجود…». اين بخشي از داستان «نامه به خانمي جوان در پاريس» خوليو كرتاثار است. داستاني كه در مجموعهاي با عنوان «آگرانديسمان و چند داستان ديگر» به چاپ رسيده است. كرتاثار از مهمترين نويسندگان آمريكاي لاتين است كه اگرچه بهعنوان نويسندهاي آرژانتيني شناخته ميشود اما در ١٩١٤ در بلژيك به دنيا آمد. او سالهاي زيادي از عمرش را در آرژانتين گذراند، در ١٩٨٤ در فرانسه از دنيا رفت. كرتاثار از مخالفان دولت آرژانتين بود كه به خاطر مخالفتش مجبور به مهاجرت شد و به پاريس رفت. كرتاثار از مهمترين داستانكوتاهنويسان ادبيات جهان بهشمار ميرود كه از سالها پيش در ايران نيز شناخته شده بود. «آگرانديسمان و چند داستان ديگر» مجموعهاي از بهترين داستانهاي كوتاه كرتاثار است. كرتاثار در داستانهايش به امور روزمره و امور مرموز توجه زيادي دارد. در پايان كتاب، گفتگويي با كرتاثار ترجمه شده كه در بخشي از آن درباره بهكاربردن امور روزمره در داستان ميگويد: «در آمريكاي لاتين، هنوز اين گرايش رمانتيك و نسبتا اصيل به گشتن به دنبال استعاره و تشبيه زنده است، به دنبال اصيلترين و نابترين قياسهاي ممكن. حالا ديگر آدم نميتواند كسي را به قو تشبيه كند، اما اگر ميشد حتما ميكردند. من خيلي زود در زندگي احساس كردم كه آدم بايد به آن عناصر و امور روزمره از زندگي نزديك شود كه ميتوان از زيبايي انباشتشان. يك مسابقه مشتزني خوب به اندازه يك قو زيباست. پس چرا از آن در نظامي از قياسها، در يك نظام ارزشي استفاده نكنيم؟ به همين دليل است كه تقريبا از همان ابتدا از اينجور ارجاعات در كتابهايم زياد پيدا ميشد. درواقع اين تمهيدي عامدانه است براي زميني و خاكيكردن ادبيات، چون پاهاي ادبيات بايد روي زمين باشد. والا و پست معيارهاي متعلق به نظام ارزشي غربياند كه اين روزها دارند تغيير ميكنند و شايد براي خيليها ديگر تغيير كرده باشند.»