Share This Article
گفتوگو با كاترين هيوز، نويسنده رُمان نامه
دنياي ادبيات سرشار از زنان بااستعداد است
رمان «نامه» اثر كاترين هيوز بهتازگي از سوي نشر آموت و با ترجمه سودابه قيصري منتشر شده است. «نامه» داستان زندگي دو زن را بازگو ميكند كه در دهههاي مختلفي به دنيا آمدهاند ولي سرنوشت، آن دو را به هم پيوند ميدهد و نشان ميدهد كه چگونه تباهي و نابودي يكي از آنها به رهايي ديگري ختم ميشود. «ينا كريگه» قهرمان اين رمان، براي خودش در زندگي ماموريتي تعريف كرده است؛ فرار از همسر دايمالخمر و خشناش. تينا تمام روز را براي پسانداز كردن كار ميكند تا بتواند همسرش را ترك كند. او تعطيلات آخر هفته را هم در فروشگاه خيريهاي سپري ميكند. روزي هنگام جستوجوي جيبِ كت دستدوم اهدايي به خيريه، نامه بازنشدهاي پيدا ميكند. تينا نميتواند جلوي كنجكاوياش را بگيرد. او نامه را باز ميكند و آن را ميخواند؛ نامهاي كه زندگياش را كاملا تغيير ميدهد. «كاترين هيوز» نويسنده اين رمان در سال ۱۹۶۴ در آتري نِم، چِشر، حدود چندمايلي جنوب منچستر به دنيا آمد. «نامه» نخستين رمان او در سال ۲۰۱۵ منتشر شده است كه در همين سال پرفروشترين كتاب Ebook و نامزد جايزه بهترين رمان بر اساس تاريخ شد.
درمورد كتاب «نامه» بگوييد.
نخستين رمان من «نامه»، داستاني است كه همزمان در سال ١٩٣٩ و ١٩٧٣ جريان دارد. داستان در سال ١٩٧٣ با تينا كريگه شروع ميشود كه نامهاي را در جيب كتي كه به فروشگاه خيريه هديه شد، پيدا ميكند. تاريخ نامه ٤ سپتامبر ١٩٣٩ ذكر شده- روزي كه كشور وارد جنگ شد و درست روز قبل، اين مساله توسط نخستوزير اعلان رسمي شده بود. تينا با محتويات نامه شديدا تحت تاثير قرار ميگيرد ولي همزمان با اين حقيقت كه مخاطبِ واقعي نامه، كريسي اسكينر، هرگز جملاتي را كه بدون شك زندگياش را تغيير ميدادند، نخوانده بود، شديدا آزرده ميشود. با وجود مشكلات شخصي، تينا تصميم ميگيرد بفهمد چه بلايي سرِِ نويسنده نامه، بيلي استرلينگ و دختر جواني كه نامه براي او نوشته شده، آمده است.
ايده داستانهايت را از كجا ميگيري؟
داستانهاي من معمولا با يك مقدمه شروع ميشوند. بعد شخصيتها را اضافه ميكنم كه قصه را از درون مغزم بيرون ميكشند. ايده شخصيتها از مردم اطرافم كه ممكن است بشناسم يا نشناسمشان ميآيد. ممكن است فكرش از گفته كسي كه در سوپرماركت ديدم بيايد كه حرفهايش در ذهنم نقش بسته يا حتي تكهاي از گفتوگوي بين دو دوست باشد كه به نظرم جالب آمده. هركسي نقطه ضعفي دارد كه مختص خود اوست. شخصيتهاي من تركيبي از افرادي هستند كه آنها را ديدم، بنابراين مطمئنم وقتي مردم درباره آنان ميخوانند، هيچ كس نيست كه بگويد، «وايسا ببينم! اينكه منم!»
در طول روز به طور ميانگين چقدر مينويسيد؟
وقتي نامه را مينوشتم، هنوز شاغل بودم، بنابراين بايد بين تمام كارهاي ديگري كه انجام ميدادم، مينوشتم. حالا كه تمام وقت مينويسم، روشِ انجام دادن كار كاملا متفاوت است. ميگويم «تماموقت» ولي كاملا غلو كردم.
دفتري دارم كه قبلا گاراژ بوده يعني مجبورم از خانه بيرون بروم و احساس ميكنم انگار سرِ كار ميروم، هرچند كه عملا توي باغِ خانه هستم. ساعت ده صبح پشت ميزم مينشينم و فصلهايي كه روز قبل نوشتم را دوباره ميخوانم و مقداري ويرايش ميكنم. حالا براي خودم زمان پايان كار تعيين ميكنم. هدفم پنجهزار كلمه در روز است. مخصوصا اين تعداد كم را تعيين كردم كه وقتي دو برابر نوشتم، يكجورهايي احساس موفقيت بيشتر به من بدهد! دو ساعتي براي ناهار به خودم استراحت ميدهم و سپس تا ساعت پنج ادامه ميدهم. اين كار را چهار روز در هفته انجام ميدهم كه ميدانم نميشود نام «تماموقت» بر آن گذاشت.
محبوبترين كتاب نويسندگان خانم براي شما چه كساني هستند و چرا؟
انتخاب فقط يك كتاب تقريبا غيرممكن است، اما اگر مجبورم بگويم، انتخاب من «دخترها» نوشته «لوري لانسنس» است. اين داستان درباره خواهران دوقلويي است- رُز و روبي- كه از ناحيه سر به هم وصلاند. داستان، اول شخص بيان ميشود، در اصل توسط رُز، هر چند كه در چند فصل، داستان از زبان روبي تعريف ميشود. داستان به زيبايي نوشته شده و نويسنده اينقدر ماهرانه خواننده را به دنياي دوقلوها ميكشاند كه انگار داريد شرح زندگي واقعي ميخوانيد نه يك داستان خيالي را. در قصهگويي مثل كلاس درس است و تا مدتها پس از خواندنش، در من زندگي كرد.
چه نويسنده زني شما را تحت تاثير قرار داده است؟
دنياي ادبيات سرشار از زنان بااستعدادي است كه در كار خود استاد هستند و به طُرق مختلف مرا تحت تاثير قرار دادهاند، اما من، بهويژه به كساني احترام ميگذارم كه ميتوانند داستانها را بارها و بارها در حد استاندارد عالي خلق كنند، بهويژه دايان چيمبرلين، جودي پيكو، مگي اُفارل، مارين كيز و ويكتوريا هيزلاپ.
فكر ميكنم كه همه نويسندگان متفاوتي هستند، اما هر كدام با قدرت مينويسند و خوانندگان خود را نااميد نميكنند.
پروسه نوشتن شما چگونه است؟ ابتدا طرحي داريد يا اينكه فورا نوشتن را شروع ميكنيد؟ چند پيشنويس داريد؟
بدون شك طرح اوليه دارم. ميدانم كه داستان چگونه شروع و پايان مييابد. ميانه داستان است كه كمي سخت است! براي «نامه»، در هر فصل يك پيشنويس داشتم تا اينكه از كل داستان طرحي به دست آمد. فقط وقتي شروع به نوشتن كردم كه متوجه شدم شخصيتها دارند داستان را به مسيري متفاوت ميبرند. تا آنجايي كه ضروري باشد، پيشنويس مينويسم، اما در نقطهاي، بايد واقعا بگويي تمام شد و فقط قصه را براي ناشر يا ويراستار بفرستي تا از زاويه تازهتري به آن نگاه كند.
چقدر طول كشيد تا تبديل به نويسندهاي شوي كه كتابش چاپ شد؟
سه سال طول كشيد تا «نامه» كامل شود. سه فصلِ اول را براي دوازده ناشر فرستادم كه به دلايل مختلف آن را پس فرستادند، البته برخي هم تشويق كردند. در بهار ٢٠١٤ آن را به شكلEBOOK منتشر كردم و در نوامبر ٢٠١٤ پرفروشترين كتاب كيندل شد. در همان زمان بود كه از انتشارات هِدلاين با من تماس گرفتند كه كتاب را خواندهاند و بسيار دوستش دارند و ميخواهند مرا ببينند. در مسير، براي نخستينبار احساس كردم نويسندهاي واقعي هستم. در اكتبر ٢٠١٥ «نامه» به صورت كتاب درآمد و «راز» نيز در سال ٢٠١٦ به چاپ رسيد.
براي خوانندگان ما كه قصد دارند داستان بنويسند، چه توصيهاي داري؟
دنبال بهانه براي ننوشتن نباشيد. اين روزها با توجه به فضاي مجازي، اگر ناشري هم پيدا نشد كه كارتان را چاپ كند، اين انتخاب را داريد كه آن را در فضاي مجازي منتشر كنيد. لازم نيست داستانتان تا ابد در گنجه خاك بخورد. تمام كردن يك داستان به تنهايي موفقيتي بزرگ است كه بايد به آن افتخار كنيد، به آن جلا دهيد، ويرايشاش كنيد، گسترش و بهبودش دهيد و وقتي از آن راضي بوديد، (كه اتفاقا هرگز راضي نخواهيد بود!) آن را در معرض ديدِ دنيا قرار دهيد تا آن را بخوانند. از اينها گذشته، فكر ميكنم اصلا داستان را براي خوانده شدن نوشتهايد.
اعتماد