Share This Article
مارگارت اتوود و خوانش تازه از «١٩٨٤»
بهار سرلك
«يكي از دلايلي كه [رمانهاي پادآرمانشهري] بايد با جملات خوشبينانه به نتيجه برسند اين است كه نوشتن رماني كه در انتهاي آن همه شخصيتها را به قتل برسانيد خيلي دشوار است.» اين جمله را مارگارت اتوود، نويسنده رمان «قصه كلفت» با آن شوخطبعي خشكش به خبرنگار CBC گفته است. او ميگويد تمام كردن داستان به اين شكل روحيه خواننده را از بين ميبرد. اين روزها اقتباس تلويزيوني رمان پرفروش «قصه كلفت» با بازي اليزابت ماس در شبكه تلويزيوني Bravo كانادا روي آنتن ميرود. اين رمان، تنها رمان پادآرمانشهري اتوود نيست اما مطرحترين آنهاست كه مهمترين قانون اين ادبيات را رعايت كرده است. قانوني كه ميگويد رمانهاي پادآرمانشهري هميشه بايد با جملات خوشبينانه تمام شوند. در صحبت از دنياي رمانهاي پادآرمانشهري، اتوود نام يكي از موفقترين اين آثار را كه اخيرا در فهرست پرفروشها جاي باز كرده بود، آورد؛ «١٩٨٤» نوشته جورج اورول، داستاني كه در همان سالي كه «قصه كلفت» نوشته شده است، روي ميدهد و اتوود آن را بارها و بارها خوانده است گرچه خوانش او بسيار متفاوت است.
طبق گفتههاي اتوود ما انتهاي اين داستان را اشتباه خواندهايم: «حتي ١٩٨٤ هم يك نتيجه دارد و آن نتيجه يادداشتي به گفتارنو است؛ زباني كه براي حذف افكار شكل گرفته و بدين طريق فكر كردن را غيرممكن ميكند.» اتوود ميگويد دوباره نظريهاي را كه مدتي در ذهن داشته، بازبيني كرده اما نظريهاي پذيرفته يا شناختهشده نيست: «يادداشت به زبان گفتارنو در انتهاي داستان «١٩٨٤» به انگليسي استاندارد زمان گذشته نوشته شده است و به اين معني است كه گفتارنو دوام نميآورد. اين زبان پيروز نميشود.» اورول همواره به بياميد كردن خواننده در داستان «١٩٨٤» متهم شده است اما اتوود مخالف اين اتهام است و ميگويد: «گرچه سرنوشت وينستون اسميت در ١٩٨٤ غمناك است- ميدانيم كه قرار است او را با گلولهاي كه مغزش را مورد هدف قرار ميدهد، كشته شود- اما دنيايي كه در اين كتاب تصوير ميشود، عمري ندارد. بنابراين بسياري از رمانهاي پادآرمانشهري شبيه به همين داستان هستند. اين رمانها داستان در داستان هستند، مثل اينكه بگوييم روزي روزگاري همه اين اتفافات افتاد اما حالا از آينده به آنها نگاه ميكنيم و در واقع «قصه كلفت» هم بدين شكل تمام ميشود.» اتوود معتقد است بهترين رمانهاي پادآرمانشهري هميشه شامل برخي جنبههاي نسبي اميد ميشوند و اندازه اين اميد اصلا مهم نيست: «نه تنها به وسيله آن ميگوييم دنيا چطور به عرصه هستي درآمده بلكه ميگوييم تمام هم شده است. بدبيني و دلسردي خواننده را باانگيزه نميكند.» در حالي كه پايان «قصه كلفت» خوشبينانهتر از «١٩٨٤» است اما زماني كه خواننده موخره آن كه اداي احترامي به اورول است را نخواند، همهچيز برايش روشن نميشود. اتوود ميگويد: «بستگي دارد كه خوشبينانه چه معنايي براي شما داشته باشد. گاهي خواننده گرهگشايي دوست دارد اما خوشبيني نسبي است. منظورم اين است كه ما دقيقا همه شخصيتها را به قتل نرسانيم، يعني پاياني خوشبينانه داشتهايم.»
اعتماد