Share This Article
خانه نيما و غلفت از گردشگري ادبي در تهران
فرزانه قبادي
«با توجه به اتفاقات اخير درخصوص تهديد خانه نيما يوشيج و وظيفه روشن سازمان ميراثفرهنگي در حفظ آثار تاريخي و فرهنگي، ضروري است اقداماتي عاجل درخصوص حفظ اين اثر صورت گيرد.» اين جملات بخشي از نامهاي است كه علي اصغر مونسان، رييس سازمان ميراث فرهنگي روز گذشته به معاون خود نوشت و به او دستور پيگيري وضعيت خانه نيما را داد. مونسان رييس سازماني كه متولي اصلي حفاظت از بناهاي تاريخي است در حالي دو ماه پس از خروج بنا از فهرست آثار ملي نسبت به اين موضوع واكنش نشان ميدهد كه اين خانه در آستانه تخريب است و نگرانيهاي بسياري نه تنها براي اين بنا بلكه در مورد بناهاي ارزشمند ديگري كه محل وقوع اتفاقات مهمي در حوزه ادبيات ايران بودند، وجود دارد. درست در همين روزها مدير ميراث فرهنگي استان تهران نيز تغيير كرد و مونسان مديرعامل ايساكوكيش را به عنوان مديركل ميراث فرهنگي پايتخت ٢٠٠ ساله تهران منصوب كرد. رجبعلي خسروآبادي مدير سابق ميراث فرهنگي تهران هم الزامي براي توضيح به رسانهها ندارد كه چرا بيش از يك ماه موضوع خروج خانه نيما از ثبت را مسكوت گذاشت و چند روز قبل از رفتنش از اين اداره كل، اين خبر را به گوش رسانهها رساند.
ديوان عدالت اداري ١٥ آبان ماه با اين استدلال كه «شواهد كافي براي اثبات اينكه اين بنا متعلق به نيما يوشيج بوده وجود ندارد»، اين خانه را از فهرست ميراث ملي خارج كرده است، اين در حالي است كه منوچهر آشتياني، خواهرزاده نيما ميگويد: «خاطرم هست كه وقتي ۱۳ ساله بودم هر پنجشنبه شب شاعران و نويسندگان زيادي از جمله شاملو و كسرايي در همين خانه جمع ميشدند و تا صبح شعر ميخواندند و بحث ميكردند.»
غم اين خفته چند…
دزاشيب- خيابان رمضاني-كوچه رهبري، روزگاري اين آدرس مقصد بسياري از ادباي بزرگ ايران بود. شاملو، اخوان، كسرايي و… جلساتي در خانه آجري نبش خيابان رهبري برگزار ميكردند، خانهاي كه صاحبش پدر شعرنو ايران بود كه انقلابي در ادبيات ايران به پا كرد. حالا اما اين خانه حال و روز خوشي ندارد، «خانهاي ابري» در ميان برجهاي سر به فلك كشيده نگران و مضطرب مانده و نميداند چه سرنوشتي انتظارش را ميكشد. سالهاست به حال خود رها شده و محلي شده براي اقامت شبانه بيخانمانها. عكاسها از ديوارش بالا ميروند تا از وضع نابسامانش تصوير تهيه كنند. باد و باران شيشهاي براي اتاقها باقي نگذاشته. انبوه ضايعات و مبلهاي زهوار دررفته و حلقههاي لاستيك گوشه و كنار بنا رها شدهاند. پيرمرد عابر بيحوصله ميگويد: «اگر اين خونه تو كشوراي ديگه بود اينجوري به امون خدا رهاش ميكردن؟» و شايد خيال شاعر گوشهاي از حياط كه حالا پر از درختان خشكيده است، نشسته و زير لب زمزمه ميكند: «غم اين خفته چند، خواب در چشم ترم ميشكند…»
تهران و گردشگري ادبي
گردشگري ادبي يكي از شاخههاي تخصصي گردشگري است كه طرفداران خاص خود را دارد. كساني كه ميخواهند محل زندگي يك شاعر، محل تولد يا مزار يك نويسنده را ببينند و شايد كيلومترها راه را طي ميكنند تا ببينند تولستوي در چه فضايي كتابهايش را مينوشت يا پاتوق همينگوي كدام كافه شهر بود و گوته در چه خانهاي زندگي ميكرد و… استانداردهاي جهاني براي چنين مكانهايي اهميت ويژه قايلند و كوچكترين نشانهها از حضور افراد تاثيرگذار را تبديل به عنصري هويت بخش ميكنند. نشانههاي هويتي هر شهر با حضور افراد تاثيرگذار و مهم در حوزه ادبيات و هنر جاذبههايي هستند كه رونق بخش صنعت گردشگري در كشورهاي توسعه يافته شدهاند. مكاني كه يك نويسنده در آن كتابي را نوشته يا محلي كه در داستاني به آن اشاره كرده يا فضايي كه اتفاقات يك داستان در آن به وقوع پيوسته است، همه جزو جاذبههايي هستند كه در گردشگري ادبي مورد توجه قرار ميگيرند و همين است كه ميز يك كافه يا اتاقي در يك هتل يا خانهاي كه يك نويسنده ولو به مدت خيلي كوتاه در آن ساكن بوده تبديل به يك جاذبه گردشگري ميشوند.
شهر تهران در مقطعي از تاريخ محل زندگي شعرا و ادباي بزرگي بود كه نقش تاثيرگذاري در ادبيات ايران داشتند. صادق هدايت، فروغ فرخزاد، سعيد نفيسي، محمدعلي سپانلو، هوشنگ ابتهاج، مهدي اخوانثالث، سيمين بهبهاني، جلال آل احمد، سيمين دانشور، علي اكبر دهخدا، ميرزاده عشقي، ملكالشعرا بهار و بسياري ادباي ديگر كه محل تولد، زندگي و مزارشان ميتواند ظرفيت بسيار خوبي براي گردشگري ادبي در كلانشهر تهران باشد. اما اين ظرفيت ارزشمند پايتخت پرهياهوي تهران، مغفول مانده و بناهايي كه بخشي از تاريخ ادبيات ايران به شمار ميروند، يكي پس از ديگري جاي خود را به برج و ساختمانهاي بيهويت ميدهند.
گردشگري در ايران هنوز شكل تخصصي به خود نگرفته و شايد بتوان گفت مفهوم صنعت به خود نگرفته است، همين است كه اينقدر بيتفاوت از كنار جاذبههاي پر اهميتي كه ميتواند گونه خاصي از گردشگري را توسعه دهد، عبور ميكنيم. آذر ماه سال پيش بود كه تخريب خانه فروغ فرخزاد در محله دروس در سكوت اتفاق افتاد و تنها بعد از سربرآوردن ساختماني ٥ طبقه، يادمان آمد كه ميشد خانه را حفظ كرد. خانه صادق هدايت در خيابان سعدي تبديل به محلي براي دپوي زباله شده است. خانه نيما سالها با وجود ثبت نامش در فهرست ميراث ملي به حال خود رها شده بود و اين روزها محل تجمع بيخانمانها شده است. خانه سيمين و جلال هم در همسايگي خانه نيما حال چندان خوشي ندارد. خانه اخوان و سعيد نفيسي هم از بيمهريها بيبهره نماندهاند. اوضاع مقبره اديبان هم شرايط بهتري ندارد، مقبره دهخدا و ميرزاده عشقي و بسياري اديبان و نويسندگان در گورستان ابن بابويه، مقبره فروغ فرخزاد و ملكالشعراي بهار و… در گورستان ظهيرالدوله احوال خوشي ندارند و هيچ نهادي خود را متولي رسيدگي به اين ظرفيت فرهنگي و گردشگري ايران نميداند. در حالي كه هركدام از اين اماكن ميتوانند عمده بار هويتي شهر تهران را به دوش بكشند؛ شهري كه هر روز از هويت تهي ميشود.
كتاب معرفي بناهاي ثبتي ايران
منتشر ميشود
علي محمد سعادتي، مدير بافت و بناهاي تاريخي شهر تهران در واكنش به اتفاقات اخير در مورد خانه نيما ميگويد: «صيانت و حفاظت از اين سرمايههاي ملي وظيفه يك نهاد يا يك دستگاه نيست. اين بناها سرمايههاي فرهنگي شهر هستند و همه مردم در اين سرمايهها مشاركت دارند. نيما شاعر يك شهر يا يك كوچه يا يك خانواده نيست، نيما شاعر ملي ماست. براي حفاظت از اين سرمايهها بايد حساسيتهاي اجتماعي را بالا ببريم و مردم را در مورد اين ثروتها آگاه كنيم. وقتي اين حساسيت افزايش پيدا كند، هر كسي در جايگاه خود براي حفظ اين سرمايهها تلاش خواهد كرد.»
سعادتي در خصوص نحوه بهرهبرداري از بناهاي هويت بخش شهري هم ميگويد: «در دنيا شاهديم كه در فضاهاي مشابه عملكردهايي تعريف كردهاند كه ضمن اينكه از هويت و ماهيت اصلي فاصله نگرفته، فعاليت اقتصادي و چرخه مستمري را پديد آورده است. اين حلقه مفقوده در كشور ما است كه بناهاي فرهنگي كاركرد اقتصادي ندارند. اگر ساختماني را حفظ ميكنيم، درآمدزايي از آن به سادهترين شكل اتفاق ميافتد. هيچوقت دقيق، قانونمند و روشن به اين موضوع نپرداختهايم كه چه ظرفيتهاي فرهنگي و اقتصادي در اين بناها وجود دارد. درصدد تدوين سياستهاي تسهيلگر و حمايتي هستيم كه صاحبان ادب و فرهنگ و هنر دست به كار شوند و فعاليتهايي را در اين بناها تعريف كنند كه در عين اينكه يك بار فرهنگي و معنايي دارد، بعد اقتصادي آن هم آنقدر پررنگ هست كه بتواند هزينههاي بنا را مديريت كند.»
سعادتي در خصوص اقدامات شهرداري تهران براي معرفي بناهاي ثبت شده در فهرست آثار ملي در تهران، به «اعتماد» ميگويد: «درصدد چاپ كتابي در شهرداري تهران هستيم كه خانهها و بناهاي ثبت شده در اين كتاب معرفي شود، اين كتاب هر سال تجديد چاپ خواهد شد و نام بناهاي ثبتي جديد به كتاب اضافه ميشود. در مرحله بعد در فضاي مجازي و سايتها هم به معرفي اين بناها ميپردازيم و نهادهاي مردمي فعال در حوزه ميراث فرهنگي هم در اين زمينه همكاري خوبي با ما دارند. اقدام بعدي معرفي تورهاي تهرانگردي و مسيرهاي تهرانگردي است. در اين برنامهها شهروندان با پايگاههاي ارزشي خود در شهر بيشتر آشنا ميشوند. جمعه گذشته اولين مسير بازديد از اماكن تاريخي در منطقه يازده با استفاده از دوچرخه برگزار شد كه شهروندان در خلال اين بازديد با حدود ١٥ موقعيت آشنا ميشوند كه موقعيتهاي تاريخي و رويدادي و فرهنگي هستند.»
در تهران و بسياري شهرهاي تاريخي از جمله يزد هم تورهاي گردشگري ادبي جسته و گريخته برگزار ميشود و گردشگران علاقهمند به سراغ خانه يا مزار نويسنده يا شاعر محبوبشان ميروند، اما اين اقدامات آنقدر گسترده نيست كه متوليان امر مديريت شهري و گردشگري را به اهميت حفظ اين مكانها آگاه كند. برگزاري همايش گردشگري ادبي در موزه فرش تهران، حركت اتوبوس ادبي از مولوي تا فردوسي و آشنايي با جاذبههاي اين مسير، از جمله خانه ارغوان (محل زندگي هوشنگ ابتهاج) سردر باغ ملي و… برگزاري برنامههاي شب شعر در خانه كاظمي در بافت تاريخي تهران، شاهنامهخواني در زادروز فردوسي در محلات تاريخي تهران از جمله برنامههايي است كه اداره كل ميراث فرهنگي تهران در زمينه گردشگري ادبي برگزار كرده است.
به نقل از اعتماد