Share This Article
بُعد انسانی مهاجرت ناخواسته
علی شیرازی/ ماهنامه فیلم
کامیون موضوع خوبی دارد. البته شروع فیلم و هجوم داعش به کردهای ایزدی و اعدامها و تکتیراندازها، این پیشزمینه را در بیننده ایجاد میکند که مانند این چند سال و دیگر فیلمهایی که به مسائل عراق و کردستان میپردازند، با فیلمی سراسر جنایت و خون و گلوله طرف باشیم اما هرچه میگذرد آدمهای داستان از کانون این حوادث فاصله میگیرند و قصه، شکلی انسانی، لطیف و تا حدی عاشقانه به خود میگیرد.
ایراد اصلی شاید در مضمون فیلم و شرایط اینجایی سینما باشد که البته از کسی چون پرتوی با آن پشتوانه سهدههایِ نگارش فیلمنامه و کارگردانی در چنین سینمایی و با وجود این ضوابط و ممیزی، بعید به نظر میرسد؛ اینکه دو نفر را این گونه و در طول داستان تا این حد به هم نزدیک کنیم و به دلایلی (از جمله شوهردار بودن زن جوان؛ هرچند که همسرش را نزدیک به یک سال و نیم ندیده باشد و از او بیخبر هم هست) نتوانیم شیمی فیلم را به حد لازم تقویت کنیم. در واقع در کامیون عشق و علاقهای شکل میگیرد که تماشاگر در پایان حتی نسبت به شکلگیری درست و دقیق آن نیز تردید دارد. ماجرای حضور و بازی افتخاری نیکی کریمی به نقش خودش هم در فیلم بهدرستی جا نمیافتد؛ مضاف به اینکه در نسخهای که در پردیس ملت نمایش داده شد، دیالوگها در موارد متعددی سینک نبودند.
*****
دنیاهای درونی پیوندنخورده!
رسول نظرزاده/ ماهنامه فیلم
کامیون ماجرای آدمهای حاشیهای و فراموششده در جنگ و صدمهدیدگان بحرانهای بزرگ است؛ چنان که ادامهی این گونه آدمها را در شهر تهران، باز هم در حاشیه و در جستوجوی کار در خیابانها و سر چهارراهها میبینیم. فیلمساز میکوشد قهرمانان و سرداران و ایدئولوژیها را فراموش کند و به میان مردمی برود که جز بار رنج و بدبختی رقابتهای بزرگ را بر دوش نمیکشند؛ به دنیای زنی کُرد با فرزندی در آغوش که از دژخیمان و سیاهپوشانی تمامیتخواه گریخته است.
فیلم از سویی به لحاظ جادهای و سفری بودن به فیلمنامه فِراری (۱۳۹۵) نوشتهی پرتوی (که سال پیش علیرضا داودنژاد آن را ساخت) نزدیک است و از سویی، بازگشتی است به مصایب زندگی خانوادههای کُرد در جنگ که پرتوی سالها پیش با بازی بزرگان (۱۳۶۹) به آن پرداخت.
کامیون میتوانست فیلمی سراسر جادهای باشد و پیشدرآمدش – درباره فرار ایزدیها از حمله داعش – در میانهی آن و با اشارههایی گذرا دیده شود؛ آن هنگام که دیگر رابطه زن جوان کُرد و مرد راننده (سعید آقاخانی) شکل گرفته و آنها از حالت غریبه خارج شدهاند و نیاز به نزدیک شدن به دنیای درونی آنها در مخاطب بالا رفته است. اما زن بیشتر سکوت میکند و نظارهگرست و انگار دنیای کابوسوار و وحشت جنگ را فراموش کرده است؛ و مرد هم انگار هنوز دنیای درونی و شخصی گذشتهی نابهسامانش را رها نکرده است تا نقطهای مشترک میان این دو شکل گیرد.
شخصیتها در طول فیلم در جستوجوی خانه(خانواده)ای هستند که هیچگاه به طور کامل شکل نمیگیرد. شخصیت نوجوان کُرد و غیرتی فیلم با چاقویی که در شال کمر دارد، شکل دیگری از نگاه بستهی خشونتگرای تسلسلآمیز منطقهای است که از آن گریختهاند! شخصیت مرکزی راننده، نقطهی اتکای فیلم است که شکلی تازه از این گونه رانندهها به حساب میآید.
****
سامان سالور / اعتماد
كامبوزيا پرتوي تمام تلاشش را براي ساخت فيلمي متفاوت و آبرومند غير شهري كرده و از اين حيث كاميون نگاه مستقلي به ماجراي داعش و حضورشان در نزديكي مرزهاي غربي دارد اما براي ركورددار سيمرغ بلورين فيلمنامه جشنواره فجر و يكي از كارگرداناني كه فيلمنامه را جدي، تخصصي و حرفهاي دنبال ميكند؛ خيلي عجيب است كه قصه آخرين فيلمش؛ كاميون تا يك سوم زمان فيلم هنوز راه نيفتاده؛ (شما بخوانيد شروع نشده).
طرح كلي فيلمنامه فيلم قديمي و كهنه و تركيبي از ايده سريال پايتخت (كه طرح اوليهاش مربوط به تورج اصلاني بود) و سفري اوديسه وار از مرزهاي غربي تا پايتخت و خيابانهاي شلوغ و مشكلات و معضلاتش است؛ در اين ميان اما آنچه آزاردهنده و حوصله سر بر است؛ تكرار مكررات جستوجوي راننده و زن جوان كرد همراه نوزادش و برادر شوهر نوجوان براي يافتن شوهري بيخيال و بيتوجه است كه حتي شماره موبايلش را از زني كه عاشقانه پيگيرش است؛ دريغ كرده و حتي پس از هجده ماه يك تماس هم با نوعروس جوان و زيبايش نگرفته؛ دراينبين اما آنچه اين فيلم سخت و جادهاي را از جذابيت و نفس مياندازد؛ حضور چندباره تيپها و آدمها و لوكيشنهاي بيتاثير مانند؛ شخصيت نيكي كريمي در نقش خودش (با آن لحن و ديالوگ عجيب در مورد داعشيها و ايزديها)؛ تيپ جگركي رقاص و پسر چاق و بيخاصيت و زن خشن و بيرحم كه ميخواهد كودك را به گروگان بگيرد با بازي شايسته ايراني و ميوهفروش و بقال و مصالحفروش و قسعليهذاست…
باوجود تجربه موفق پرتوي در فيلمهاي پيشين و بازي گرفتن از بسياري از كودكان و نا بازيگران در فيلمهاي ماندگاري چون «بازي بزرگان» و «كافه ترانزيت»؛ در «كاميون»؛ انتخاب و حضور بازيگران نقشهاي مكمل و فرعي (خصوصا زن جوان با بيني و صورتي امروزي نه بكر و طبيعي) سمپات و باورپذير نيست (و با بستن روسري بر روي دهان و بيني هم نجات پيدا نميكند) وبه زعم نگارنده؛ بازي سعيد آقاخاني نيز با همه احترام و تفاوت و زحمتي كه براي اداي لهجههاي مختلف كشيده، متاسفانه به دليل وجود نداشتن لحظههاي دراماتيك و سكانسهاي پرتنش و موفق در سطح و تحمل يك گريم سنگين (با اجراي خوب بابك اسكندري) باقي ميماند و حيف ميشود.
در مورد تصاوير و فضاسازي بصري فيلم نيز؛ با توجه به استفاده كاميون از فضاي جادهاي و جغرافياي مرزي و كوهستاني كردستان و برفي؛ در يكسوم شروع به نظر ميرسد كه انتظار بيشتري از فيلمبرداري چون تورج اصلاني كه تجربههاي گوناگوني ازايندست داشته و پيشازاين بهاندازه كافي جسارتش را ثايت كرده ميتوان داشت كه بهنوبه خود عقيم باقيمانده است.
پيشبيني سيمرغ:
«كاميون» در رشتههاي بهترين بازيگر نقش اول مرد و چهرهپردازي شانس كانديدا شدن و تصاحب سيمرغ دارد.