Share This Article
‘
علی نصیریان:
نسل جدید با پارامترهای امروزی میگوید خب شما دیوانه بودهاید!
رضا صدیق
سخن گفتن و نوشتن درباره كاركردهها و خاك صحنه خوردههای سینما سخت است. نوشتن درباره برخی از آنها سختتر است و نوشتن از علی نصیریان نیز سختتر از سخت؛ بازیگری كه همراه با تاریخ سینما و تئاتر ایران قدم برداشته و برعكس بسیاری كه این هنر بر چهرهشان نقش داشته است او و امثال او در شكلگیری این هنر در ایران نقش جدی داشتهاند.
علی نصیریان، بازیگری است كه در خاطره جمعی چند نسل حضور دارد و هر نسل او را با نقشی از نقشهای ماندگارش به یاد میآورند. برخی او را در آقای هالو به خاطر میآورند، برخی او را در ردای قاضی شارح در سربداران، برخی او را در تنپوش فتاح مصلح در هزاردستان و برخی هم در نقش پدری در انتظار.
پدری خسته از انتظار در بوی پیراهن یوسف. نام بردن از نقشآفرینیهای او سخت است كه چیزی از قلم نیفتد و همه درخششهای این كاركشته سینما و تئاتر ذكر شود پس به همین نامها بسنده میكنیم كه مخاطب خود بهتر میداند وقتی از علی نصیریان سخن میگوییم، از كه سخن میگوییم.
نیمههای شب یكی از شبهای آخر فیلمبرداری سریال شهرزاد و در میان فیلمبرداری با او به گپ نشستیم درباره سریال شهرزاد و بعد هم تجربه زیست حرفهای این بازیگر پیشكسوت از گذشته تا امروز.
گپمان بریده بریده بود و با صدای دستیار اول سریال كه او را برای آماده شدن فیلمبرداری فرامیخواند هربار گپمان قطع میشد و به وقت استراحت دوباره شروع.
شما جزو خاطره جمعی مخاطبانی هستید كه سینما را دنبال میكنند؛ از فیلمهای سیاه و سفید شما كه قبل از انقلاب بوده و فیلمهای بعد از انقلاب تا به امروز. در خاطره جمعی یك جامعه بودن چه فضایی را برای شما ایجاد میكند؟
خیلی لذتبخش است. واقعا وقتی با مردم برخورد دارم حتی وقتی فقط یك سلام و علیك خالی میكنند، تمام خستگی این ٦٠ سال كاریام را خالی میكنم. خیلی ارزشمند است انسان با طیف وسیعی از مردم و هموطنانش تماس داشته باشد و آنها كارش را دیده باشند. خیلی لذتبخش است.
شما به عنوان كسی كه بازه تاریخی سیر بازیگری را در سینمای ایران تجربه كردهاید و شاهدش بودهاید، اگر بخواهید از اتفاقی كه در سینمای ایران بعد از انقلاب تا به حال افتاده است صحبت كنید روی چه نكاتی دست میگذارید؟
اولا من همه فیلمها و كارها را ندیدهام، بنابراین قضاوتی نمیتوانم بكنم. فقط به طور كلی، حسی كه دارم این است كه استعدادهای خیلی خوبی پیدا شدهاند و كارهای نسبتا خوبی هم انجام شده است ولی خب خیلی كم است، خیلی زیاد نیست.
قبول دارید اتفاقی كه باید بیفتد هنوز نیفتاده است؟
میدانید حیطه كار هنر هیچ محدودیتی ندارد. نمیخواهم بگویم هیچ دورهای اتفاق نیفتاده چون به هر حال هر دورهای استعدادهای خاص خودش را دارد، كارهای هنری خاص خودش به وجود میآید و به وجود آمده است، ولی خب از دید ما متفاوت است. شاید نگاههای ما نگاههای كهنهای است.
با این اشاره به نگاه كهنه كه میكنید میخواهم به معیار سنجش بازیگری از منظر شما اشاره كنم، یعنی آن چیزی كه شما با آن فضا را میسنجید، معیار شما دقیقا در سینما چیست؟
مسلما الان اوضاع خیلی فرق كرده است. ما الان دهه ٩٠ هستیم، یادم هست دهه ٣٠، ٣١دانه كتاب تئاتر در ایران چاپ شده بود.
آن هم هنر تئاتر امیرحسین مشیری بود. درحالی كه شما در این زمانه وقتی به دور و بر خود نگاه میكنید از شبكههای اجتماعی، اینترنت، كتاب، از رفت و آمد به غرب، تحصیلكردههای غرب و تحصیلكردههای داخل، اطلاعاتی كه وارد میشود و بچهها همه اینها را میگیرند، تجربه وركشاپها، كارگاهها، دانشكدهها هم هست و اصلا قابل قیاس با زمان ما نیست. زمان ما حتی دانشكده تئاتر هم نداشتیم.
دو جا بود كه میشد تئاتر یاد گرفت، تئاتر دو تا كلاس داشت یكی جامعه باربد بود كه آقای مهرتاش و آقای حالتی بودند و یكی هم تئاتر سعدی بود كه پیروان نوشین بودند مثل آقای خیرخواه، خاشع، جعفری و اینها.
شما الان ببینید چندتا دانشكده تئاتر، چندتا كارگاه، چندتا وركشاپ، چقدر جشنواره نهتنها در تهران بلكه در شهرستانها وجود دارد.
شما هر ساله در جشنوارهها فیلم اولیها را میبینید یعنی آدمهایی كه تازه نخستین كارشان را شروع كردهاند در نتیجه خیلی متفاوت است ابزار، متدها، سیستمها، استادها كسانی كه خارج تحصیل كردهاند و آمدهاند.
آن موقع خیلی ضعیف بود و اطلاعات كم بود. یك مجله تئاتر در همان سالهای ٣٠ و ٣١ بود كه پنج تا شش شماره درآمد كه آن را هم تودهایها درمیآوردند و آن هم سازمانیافته حزب توده بود كه توانست یك مجله تئاتر منتشر كند.
بعد در سالهای ٣٥، ٣٦ و بعد از كودتا یك مجله نمایش درآمد. در نتیجه ما از لحاظ اطلاعات خیلی ضعیف بودیم یعنی ارتباط نبود، سیستمی كه در تعلیمات هنرستان هنرپیشگی به ما میدادند یك چیز آكادمیك بود و چیز درستی نبود، آموختههای تجربی استادها بود كه بعضیهایشان یك فرهنگ نگاهی داشتهاند مثل دكتر نامدار و گرمسیری.
آدمهایی در این كلاسها بودند كه یك مقدار فرانسه میدانستند یا دورههایی را در آنجا گذرانده بودند آن هم تئاتر قرن نوزدهم. استادان ما با تئاتر مدرن اصلا آشنا نبودند، اصلا برشت یا اسم خیلی از نویسندگان و كارگردانهای مدرن غربی تا به حال به گوش كسی نخورده بود…
از چه زمانی این اسمها وارد تئاتر ما شد؟
از دورهای كه شاهین سركیسیان ما را جمع كرد. از همان سالهای ٣٤ و ٣٥ كه ما به هنرستان هنرپیشگی میرفتیم. در عین حال با یك آقای ارمنی آشنا شدیم كه روزنامهنویس و ادیتور بود. روزنامه فرانسوی «ژورنال درام» بود كه در آن مقالاتی مینوشت و یك كارهای اینچنینی میكرد. این آقا ١٧ سال پاریس بود و با تئاتر مدرن آشنا شده بود.
تئاتر مدرن منظورم تئاتر جدید نیست بلكه منظورم دوره تئاتر مدرن است یعنی دوره پیراندلو، اگوست استریندبرگ، ایبسن و چخوف است. این دوره را ما اصلا نمیشناختیم.
ما چخوف را به عنوان داستاننویس و طنزنویس میشناختیم اما هیچوقت چخوف را به عنوان یك نمایشنامهنویس بزرگی كه واقعا چهار تا پنج تا اثر بزرگ دارد اصلا نمیشناختیم.
از آن به بعد بود كه با اینها آشنا شدیم یا اینكه استانیسلاوسكی چه میگوید و چه كار میكند. البته بعد آقای اسكویی و خانمشان آمدند و آنها مساله استانیسلاوسكی را مطرح كردند و كلاس گذاشتند كه خیلیها رفتند و یاد گرفتند.
در دوره اخیر با توجه به كتابها، با توجه به اتودها و مطالبی كه دیگران در مورد تئاتر نوشتهاند در مورد سیستم احساسی و الهامی استانیسلاوسكی و بعد تغییراتی كه كرد هركدام آمدند و چیزهایی را كم و زیاد كردند.
اینها چیزهایی بود كه نبود، اینها را ما فیالواقع از آنجا، بعد از آشنا شدن در كلاسهای سعدی و باربد و هنرستان هنرپیشگی در خانه سركیسیان یاد گرفتیم.
در سالهای ٣٥، ٣٦، ٣٧ و ٣٨ یكسری فرنگرفتهها هم آمدند، مثل مرحوم سمندریان، پری صابری، منوچهر انور، خجستهكیا، مغفوریان، داود رشیدی و… اینها تحصیلكردههای تئاتر بودند كه یا تئاتر تحصیلكرده بودند یا مثل رشیدی كه حقوق و سیاست خوانده بود اما تئاتر كار كرده بود و بلد بود و به بچهها تجربیاتشان را منتقل كردند.
وقتی آمدند خبر از فرنگ آوردند؟
بله، آنها بلد بودند و یكسری چیزها را میدانستند، آمدند و چندتا كار با ما و بچههای دیگر كردند. سمندریان كلاس دیده بود، مدرسه دیده بود، آكادمی دیده بود یا مثلا منوچهر انوررویال آكادمیك دیده بود. اینها كسانی بودند كه كمك میكردند.
در خود ایران یكسری آدم بودند كه به ما كمك میكردند مثل فریدون رهنما و فرخ غفاری، اینها كسانی بودند كه به ما ایده میدادند.
غفاری در سینما هم منتقلكننده ایدههای روز دنیا بود…
بله. تئاتری كه ما كار كردیم حامیاش او بود. او از ما حمایت كرد و ما را به انجمن فرهنگ ایران فرانسه برد. چند شب آنجا تئاتر اجرا كردیم. میخواهم بگویم كه در گذشته امكانات ما محدود بود، محدود به اینطور آدمها ولی الان دنیا عوض شده است. ارتباطات عجیب راحت و زیاد شده است.
همین راحت و سهلالوصول شدن كیفیت را پایینتر نیاورده است؟
بله. این سهلالوصول شدن و این جامعه، جامعهای شد كه روی پول و مسائل اقتصادی مثل تورم و مصرفگرایی و تقلید از غرب و چیزها چرخید. آن موقع اصلا ما نمیدانستیم پول چیست.
ما فكر اینكه تئاتر پول درست میكند، یا آتیه میسازد را نمیكردیم، یعنی اصلا این فكرها را نداشتیم.
درحالی كه الان یك جوان امروزی نخستین قدمی كه میخواهد بردارد همه نگاهش (شاید نه همه اما بخش مهمی از توجهش) این است كه سریع میگوید حالا از این كار چه درمیآید؟
و یك بخش دیگرش هم شوآف است.
بله، شوآف، روزنامه، عكس، تلویزیون رفتن و سریال بازی كردن، شهرت و عشق، فلان و اینها است.
و اینهاست كه آن بكر بودن خلق اثر هنری را از بین برده است.
میدانید؟ جامعه عوض شده است. همهچیز باهم هماهنگ است. ما نمیتوانیم توقع داشته باشیم كه مثلا جامعه این طور از لحاظ اقتصادی، بیكاری، تورم، گرفتاریهای مالی، گرفتاریهای سیاسی، تحریم فلان و فلان، سختیها باشد ولی خب ما سینما و تئاترمان درخشان باشد.
دهه ٤٠ یكی از امتیازاتی كه داشت و فرهنگ و هنر در آن شكل گرفت ثبات و مساله آرامش و مساله درآمد مكفی نفت و آرامش اقتصادی و زندگی نسبتا راحت بود. الان همهاش تنش است. شما الان اخبار را نگاه كنید شبی نیست نگوید در جایی از این دنیا بمبی نتركیده است.
همه جای دنیا به هم ریخته است.
بله، من هم دنیا را میگویم، ایران را فقط نمیگویم. در افغانستان بمب است، در عراق، همچنین خیلی جاهای دیگر دنیا.
اصلا آدم آرامشش را از دست میدهد. امروز در دنیا امنیت و آرامشی نیست. هنر زمانی رشد میكند كه در یك جامعه امنیت و آرامش وجود داشته باشد. در یك جامعه متشنجی كه بمباران است نمیتوان تئاتر درست كرد، نمیتوان سینما درست كرد.
مگر استثنا كارهایی بشود آن هم بیشتر در زمینه سینما است، مستندی و چیزی، ولی این جوابگو نیست. در نتیجه الان جامعه و دنیا عوض شده است. این مساله تروریسم یك تنش دركل جهان به وجود آورده است و همه دارند میترسند.
انگار ابتذال عمومیای كل دنیا را میبلعد.
بله. هیچكس ایمن نیست. وقتی آدم میشنود از آلمان، فرانسه یا انگلیس آدم بلند شده رفته و به داعش پیوسته است. یعنی چی؟ این یعنی یك نگرانی عمومی.
اگر حتی به سراغ غرب هم برویم و بررسی كنیم و سینما و تئاترش را نسبت به پیشینهاش بسنجیم، آنجا هم اوضاع خلق اثر و هنر روبهراه نیست.
بله دقیقا، شما دهههای ٦٠ یا ٧٠ را در فرنگ ببینید و با الان مقایسه كنید. من دهه ٦٠ امریكا بودم.
اوج دوران هیپستری و فضاهای آلترناتیو هنری و…
نمیدانید چه خبر بود. حالا از آن تئاترهای كوچك كنار خیابانی كه توی گاراژ درست كرده بودند یا همان كارهایی كه پینتر میكرد دیگر از
هیچكدامشان خبری نیست. میخواهم بگویم دنیا عوض شده است ماهم بالطبع با دنیا عوض شدهایم.
اینها را گفتم تا به اینجا برسم كه تجربیاتی كه من دارم یا عشقی كه صحبت آن را میكنم، انگیزهها یا شورهایی كه صحبتش را میكنم الان با این اوضاع و احوال دیگر جایی ندارد. خیلیها به من میگویند بیایید و تجربیات خود را منتقل كنید، خب، چه چیزی را منتقل كنم؟
بیایم و به نسل جدید بگویم گوشه پارك شهر كه تازه داشتند درخت میكاشتند و حتی دیوار و نرده نداشت ما میرفتیم یك گوشه تمرین میكردیم؟ خب نسل جدید با پارامترهای امروزی میگوید خب شما دیوانه بودهاید!
دور از جان.
میخواهم بگویم كه كسی نبود، جا نداشتیم یعنی نه وركشاپی بود، نه جایی بود، نه اداره تئاتری بود، نه مركز هنرهای نمایشی، نه تالار رودكی، نه فلان، نه سنگلج، هیچی، هیچ جایی نبود.
ما میخواستیم تئاتر را ببریم روی صحنه. باید میرفتیم در انجمنهای فرنگی و خارجی مثل واتیكان یا ایتالیا یا گوته یا انجمن ایران فرانسه كه یك سالن كوچك و خوب داشت.
این است كه زمانه اصلا فرق كرده است. تجربه من الان دیگر كاربردی ندارد. من اینها را بگویم میگویید مثل اینكه خل است اینها چیست كه به ما دارد میگوید و یاد میدهد؟
جناب نصیریان عزیز، شما چند سال است كه كمكار شدهاید، علت این كمكاری به خاطر فضای فعلی سینماست یا ترجیح خودتان است كه گزیدهتر كار كنید؟
من هیچوقت دو یا سه تا كار را باهم انجام نمیدهم. الان ماه هشتم است كه من درگیر سریال شهرزاد هستم.
از طرفی هم سن من ایجاب نمیكند كه زیاد كار كنم. باور كنید خسته میشوم. همین حالا كه سر صحنه هستیم یك سكانس بیرون داشتیم، یك سكانس در راهرو داشتیم و یك سكانس هم داخل داریم، باور كنید خسته شدهام.
آنقدر توان ندارم كه كار زیادتری بكنم. من كارهایم را انجام دادهام. این تلاش من هم از روی عشق است؛ عشقی كه همیشه داشتم و الان هم دارم.
شما در فیلمهای تاریخی بسیاری بازی كردهاید و درخشیدهاید. نقشتان در شهرزاد چگونه است؟
درباره نقشم صحبت خاصی ندارم كه بگویم. شهرزاد هم كاری است كه براساس سناریویی كه پسندیدم و همچنین دوست داشتن كارهای حسن فتحی، دوست داشتم با ایشان كار كنم. در مورد جزییات نقش اصلا علاقهای ندارم صحبت كنم، چون توضیح درباره نقش درست مثل این است كه در یك كار هنری شما زیرنویس بدهید.
یعنی اینطور بگویم كه اگر من بیایم و راجع به نقشم توضیح بدهم كه این است و آن است اصلا كار درستی نیست. به نظر من باید تصویر و كار را دید و تماشاچی خودش ببیند كه چه دریافت میكند. توضیحات من اصلا توضیحات مفیدی نیست.
شما تجربه زیست در دهه كودتا و ایام ٢٨ مرداد را داشتهاید و هوای آن ایام را استشمام كردهاید، اتفاقی كه نسل دهههای ٥٠ و ٦٠ و ما آن را تنها شنیدهایم و مستنداتش را دیده و خواندهایم. آن تجربه زیست در نقشهای تاریخی شما تاثیر داشت؟
درواقع این فضا یا كاراكترهایی مثل نقشی را كه اكنون در سریال شهرزاد بازی میكنم در زمان خودش تجربه نكردهام یعنی من آن ایام فقط ظاهر قضیه و جریان را شاهد بودم. چیزی كه در ظاهر میدیدم لاتولوتهای در خیابان بودند مثل امیر موبور، شعبان بیمخ و هفت كچلان.
اما اینها لالتولوتها و اوباشهایی بودند كه سرخود نیامده بودند كف خیابانها. اینها ایادی یكسری عوامل، باندها و دستها بودند. دستنشانده آدمهایی بودند كه سرچشمه و منبع این تحركات محسوب میشدند. كسانی كه خرجشان را داده بودند كه بریزند توی خیابان.
من این اصلكاریها را كه ندیدم تا بتوانم برای نقشی كه مثلا الان در شهرزاد بازی میكنم الگویی بگیرم. البته میدانید فیلم و روایتهایی كه جنبه داستانی دارد از نظر پرداخت قصهای، دراماتیك هستند و عین همه آن اتفاقات نیست.
میشود گفت در سریال شهرزاد آقای فتحی با تحقیقاتی كه كردهاند برای خلق این كاراكتری كه من بازی میكنم شباهتهای زیادی را نسبت به آن دستهای پشت پرده در نظر گرفتهاند كه در فیلم وجود دارد.
بیشترین چیزی كه از ایام كودتا به یاد دارید چیست؟
یادم است كه میترسیدم از خیابان شاهآباد سابق رد بشوم. در آن خیابان دم در یك بستنیفروشی یا جای دیگر، امیر موبوری بود كه میگفتند چاقوكش است و مثلا تودهایها را با چاقو میزد، ما جوان بودیم و فكر میكردیم یك وقت اینها فكر نكنند كه ما جزو تودهایها هستیم و ما را هم با چاقو بزنند.
میترسیدم و سمت دیگر خیابان میرفتم. یا مثلا شعبان بیمخ را میشناختم، هممحلیمان بود. شعبان بیمخ در سهراه بوذرجمهوری كه الان چهارراه شده است، مینشست. سر آن كوچه كلهپاچهای بود و صبح به صبح دم خیابان مینشست و كلهپاچه میخورد. اینها را من دیده بودم.
بعد از اینكه زورخانهدار شد ما را به زورخانهاش دعوت كرد و زمانیكه تالار سنگلج را درست كردند ما هم او را به تئاترمان دعوت كردیم.
شعبان بیمخ برخوردش با تئاتر چگونه بود؟
آن موقع كه زورخانه درست كرده بود و به تئاتر میآمد از حالت لاتولوتی بیرون آمده بود. یك روحیه سنگینتر پیدا كرده بود و علاقهمند شده بود به تئاتر بیاید. درست است لاتولوت بود اما فرق كرده بود، یك جورهایی شعبان بیمخ باكلاس شده بود.
اگر بخواهید به عنوان یك ناظر بیرونی درباره سریال شهرزاد سخن بگویید، به نظرتان مورد اقبال قرار میگیرد؟
فكر میكنم به دلایلی كه در واقع خود كار بیان خواهد كرد این مجموعه مورد توجه قرار بگیرد. یكی اینكه زمینه این سریال تاریخ معاصر است، یعنی بستر قصه ٢٨ مرداد ٣٢ است و این بستر هم برای نسلی كه بازمانده از آن دوره هستند و هم برای جوانانی كه اطلاعات كاملی ندارند و خیلی در جریانش نیستند جذاب و جالب است.
البته این تنها بستر قصه است و اشاراتی به عوامل و اتفاقاتی كه پشت پرده كودتای ٢٨ مرداد رخ داده دارد و به صورت كامل این موضوع را نشان نمیدهد مثل فیلم مستند. این طور میشود گفت كه یك فیلم داستانی براساس قصهای است كه از یكسری مسائل واقعی و واقعیتها گرتهبرداری كرده است.
به علاوه این نكته كه قصه جنبههای دیگری را نیز نمایش میدهد مثل مساله عشق، یا مسائل خانوادگی و روابط انسانی و حتی بزنبكشها و بزنبهادریها، باندهای پشت پرده آن دوره و… خب اینها به نظر من گیرایی و جذابیت دارد.
مضافا اینكه آقای فتحی از لحاظ ساخت سریال خیلی متبحر هست. قصه را خوب میشناسد. كاراكترسازی را خوب میشناسد.
شخصیتشناسیاش خوب است. كار دراما را خوب میشناسد و به مسائل تصویری آگاهی دارد. من پیشبینی میكنم كه این كار با مردم رابطه
برقرار خواهد كرد. این دلایل را به علاوه تیم خیلی خوبی كه این كار دارد باید كرد كه نقاط مثبت كار است.
بله، بسیار تیم خوبی چه پشت دوربین و چه جلوی دوربین در شهرزاد حضور دارند.
منتها تصور من همیشه این بوده است كه مورد توجه قرار گرفتن یك كار یك بخشش مربوط به اسمها و نامهایی است كه در آن كار هستند یا كارگردان و قصه، بلكه بخش مهمی از آن بستگی به خود كار دارد.
یعنی من حرفم این است كه اگر یك كار كیفیت مطلوب داشته باشد مورد توجه قرار میگیرد. تماشاگر ما، تماشاگر ایرانی، تماشاگر هموطن ما خیلی آدمهای هوشمندی هستند، خیلی زیرك هستند و درك میكنند كه كاری كه دارند میبینند چه كیفیتی دارد و میتوانند ارزیابی كنند و میتوانند با آن ارتباط برقرار بكنند یا نكنند، احساس كنند یا نه. من به این مساله ایمان دارم.
در تئاتری كه اخیرا كار كردم دیدم كه وقتی یك كاری واقعا از جذابیتهای درست و از یك روال درستی برخوردار است یعنی كارگردانی آن خوب است، صحنهسازی آن خوب است، بازیگران درست هستند، تیم چیده شده برای كار درست است و خوب كار كردهاند، مردم این را میفهمند و كار با آنها ارتباط برقرار میكند.
با توجه به این نكات پس گمان شما این است كه سرنوشت نیكی برای شهرزاد میبینید…
در مورد سرنوشت سریال شهرزاد من خیلی نگاه خوب و مثبتی دارم. در مورد سینما و تئاتر این تجربه را داشتهام كه كارگردان آن شك داشته است و مثلا میگفته این برای الیت (قشرخاص) خوب است اما برای عامه مردم جواب نمیدهد در حالی كه من معتقد بودم این برای عامه مردم جذابیت دارد و این اتفاق افتاد و مردم با آن ارتباط برقرار كردند.
در مورد شهرزاد من نگاه مثبتی دارم و آدمی نیستم كه بیایم و برای فیلمی تبلیغات كنم، یعنی خیلی علاقهمند به این كار نیستم، ابتدایش گفتم كه زیرنویس دادن و توضیح دادن كه سریال این است و اون است، بلد نیستم.
یعنی من حوصله این كارها را ندارم و اصلا كار من نیست كه ببینم مردم با آن ارتباط برقرار میكنند یا نمیكنند اما در مورد شهرزاد
مخلص كلام باید بگویم كه این كار امتیازاتی دارد مثل بستر تاریخی، نوع ساخت، كستینگ، كارگردانی و قصه آن كه به زعم من جذابیتهای لازم را برای ارتباط با مردم داراست.
قرار است كه این سریال به طور همزمان در آلمان و تركیه هم عرضه شود. گمان میكنید این سریال میتواند برای مخاطب غیرایرانی هم جذاب باشد؟
در مورد تماشاگر خارج از كشور نمیدانم چه جذابیتی میتواند برایش داشته باشد اما ٢٨ مرداد مسالهای بود كه فقط منحصر به ایران نبود.
كودتایی بود كه در دنیا صدا كرد و بعد اسنادش هم بیرون آمد كه این كودتا اتفاق افتاده است. برای اینكه مساله ایران در دهههای ٣٠ تا ٣٢ و مساله ملی شدن نفت ایران و حكومت دكتر مصدق یك اتفاق جهانی بود در حدی كه عكس دكتر مصدق روی مجله تایم آمد.
مصدق در دیوان لاهه رفته بود و یك مساله بینالمللی بود و همه مردم دنیا نیز آن را میدانند كه كودتا در یك چنین حكومتی اتفاق افتاده است. حالا در بستر این اتفاق بدانند كه چه عواملی در خود ایران، فارغ از عوامل خارجی كودتا مثل امریكا و سیا و غیره دخیل بودهاند.
سریال شهرزاد سر آن را ندارد كه روایت آن دوره است ولی در بسترش اشاراتی به عوامل داخلی كودتا میكند. به این نكات اشاره میكند در داخل چه عواملی نقش داشتهاند و چه حركتهایی رخ داد كه بتوانند اوضاع را دگرگون و واژگون كنند.
درست است كه از یك طرف كودتا جنبه نظامی داشت، تانك و نظامیها در خیابان آمد اما از یك جهت هم میخواستند جنبه مردمی به آن بدهند در نتیجه یك حركتی از لحاظ مردمی درست كردند كه اینها عوامل ایرانی داشت، عوامل ایرانی كه آدمهای باند و دسته و گروه بودند.
آدمهایی كه در تجارت، سیاست و همهچیز منافع داشتند و پولهای كلان و منافع بزرگ داشتهاند و در نتیجه به هر قیمتی این حكومت را میخواستند حفظ كنند.
بسیاری از لاتولوتها و اوباش در اختیار اینها بودند، پولهایی كه خرج شد و دلارهایی كه از امریكا آمد اینها عواملی بودند كه میتوانستند در ایران خرج كنند و بتوانند این اوباش را بسیج كنند و راه بیندازند توی خیابانها تا جنبه مردمی به آن بدهند.
در آن دوران من جوان بودم و یادم هست كه تا ساعت ١٠ شب درخیابانها شعار یا مرگ یا مصدق بود و از ساعت ١١ به بعد یهو شد جاویدشاه، جاویدشاه و این جاویدشاه، جاویدشاه گفتنها عواملی داشت كه در این فیلم به آن اشاره میشود كه چطور به راه افتاد.
اعتماد
‘