اشتراک گذاری
‘
نگاهی به نمایشنامه «مسئله غامض» اثر تام استوپارد
آکروباتبازی تام استوپارد با زبان و فلسفه روی صحنه
نیلوفر صادقی
پروندة تام استوپارد بریتانیاییِ زادة چک با حدود پنجاه نمایشنامه، نمایشنامه رادیویی و فیلمنامه از پربارترین پروندهها در عالم ادبیات نمایشی است و بهشکلی نیمه رسمی او را در مسند بزرگترین نمایشنامهنویس زندة بریتانیا. استوپارد ابتدا بهعنوان ژورنالیست و منتقد تئاتر و سپس با نمایشنامههای تلویزیونی و رادیوییاش مطرح شد اما تراژدی ـ کمدی روزنکرانتز و گیلدنسترن مردهاند (1966) بر پایة جبر روایی نمایشنامة هملت که دامان دو شخصیت اصلی استوپارد را هم میگیرد او را در دستة نامآوران تئاتر ابسورد و البته متاـ تئاتر قرار داد و حاصل کار، اولین جایزة تونی دوران کاری استوپارد بود. از دیگر کارهای برجستة خالق روزنکرانتز و گیلدنسترن مردهاند در سدة اخیر سهگانة ساحل آرمانشهر (2002) است که باز هم جایزة تونی بهترین نمایشنامه را نصیب نویسنده کرد. جدیدترین اثر استوپارد، نمایشنامة مسئلة غامض (2015) با کار قبلی، راک اندرول (2006)، حدود ده سال فاصله دارد و این فاصله نسبت به روند کلی آثار او قابل توجه است. طبیعتاً در چنین وضعیتی برآوردن انتظار مخاطبان که نزدیک به یک دهه صبر کردهاند تا استوپارد باز هم جادویشان کند، آسان نیست. نویسنده در مسئلة غامض بار دیگر فضای دیالکتیکی مورد علاقهاش را خلق میکند و این بار سراغ فلسفة ذهن رفته و مسألة دشوار خودآگاهی و ارتباط آن با ارزش را محور نمایشنامه قرار میدهد. استوپارد در آکروباتبازیاش با زبان و فلسفه تنها نیست، پای دیوید جان چالمرز معروف هم در میان است. چالمرز که در حوزة فلسفة زبان و فلسفة ذهن و خودآگاهی شناختهشده است و استدلالهای او در رابطه با زامبی فلسفی همواره بحثبرانگیز بوده، در کتاب ذهن خودآگاه و سایر کارهایش در انتقاد از دیدگاههای فیزیکیانگار، مسائل ساده و غامض مربوط به خودآگاهی را مطرح میکند و عبارت مسألة غامض هم از برساختههای اوست. یادداشت مترجم دربارة پدیدة خودآگاهی و مسألة غامض (چرایی و چگونگی خودآگاهی انسان که بهزعم برخی اندیشمندان به همان اندازه تبيينناشدنی است كـه پديدارشـدن غول چراغ بر اثر دستكشيدن علاءالدين بر چراغ جـادو! و اینکه چرا سایر فرایندهای فیزیکی منجر به خودآگاهی نمیشوند و مثلاً کامپیوتر نمیتواند عیناً همان کاری را بکند که مغز انجام میدهد) پیش از خواندن متن نمایشنامه روشنگر است و به دریافت بهتر کمک میکند.
در نامة کوتاه استوپارد در پاسخ به پرسشهای کارگردان تئاتر میخوانیم که بازة زمانی نمایش از 1999 تا 2008 و مکان آن انگلستان است، جایی شبیه انستیتوی آلن در سیاتل، یعنی یک مرکز تحقیقاتی مربوط به چگونگی کارکرد مغز؛ و کاراکتر اصلی نمایش هم زنی است بهنام هیلاری متیوز که در ابتدای نمایش میخواهد در موسسة تحقیقاتی کرول پذیرفته و مشغول کار شود. با این مقدمه به آکروبات زبانی ـ فلسفی استوپارد میرسیم که نُه شخصیت نمایش در یازده پرده روی صحنه اجرا میکنند.
در صحنة نخست با کاراکتر اصلی نمایش، هیلاری بیستودو ساله و اسپایک حدوداً سی ساله که استاد راهنمای اوست آشنا میشویم. در دل بازی بازیگران، صحبت از بازی دیگری درمیگیرد، دوراهی زندانی، نظریة بازی و معضل اقتصادی معمای زندانی، و بعد از آن بحث از سونار و اِووـ بیو که این بار هم مترجم با پانویس به نجات خواننده میآید. هیلاری باور دارد برای منطقیبودن اول باید آدم بود و نیز به وجود خوبی ـ بهعنوان واقعیتی عینی که از بند نظریة علمی میگریزد ـ معتقد است. نکتة دیگر اینکه میبینیم او بر خلاف اسپایکِ منطقی منفعتگرا آدمیست که میتواند به سراغ گزینههای تعریفنشده برود و برای اثبات حرفش به قصهها هم استناد کند. در ابتدای صحنة دوم بیشتر با هیلاری و باور و عادتهای او آشنا میشویم، هر شب دعای پیش از خواب. دعا نه برای ارضای روانی (توجیه اسپایک) بلکه دعا بهقصد تقاضای بخشش. ستیز سرشت و پرورش، فرضیة رقیب، انتخاب طبیعی، مادة تاریک، کوواریانس، رابطة ذهن و بدن، برج لاکپشت و استنتاج باید از است و البته پوشش سرمایهای در بحث چهارده صفحهای هیلاری و اسپایک در این صحنه مطرح میشوند.
صحنة سوم در انستیتوی تحقیقات مغزی کرول میگذرد و با آمل ادمتی که مثل هیلاری برای مصاحبه شغلی به کرول آمده و جولیا دوست قدیمی هیلاری و کارکنان و رئیس کرول، جری، آشنا میشویم. هیلاری را هم بهتر و بیشتر میشناسیم. هیلاری دختری شش، هفت ساله دارد که حضانت او را به خانوادة دیگری واگذار کردهاست. هستة بحث خودآگاهی و جدل فیزیکیانگاری در پایان صحنة سوم گذاشته میشود. صحنة چهارم مربوط به پنج سال بعد است و ابتدا جری و کتی داستان را پیش میبرند. مسألة بحران مالی و بانکی و سقوط سهام در بحث جری و آمال مطرح میشود. در صحنة پنجم و در طی بحث هیلاری و لئو از ارجاع و استعاره و شعر رمانتیک ووردزورث و آوازهای سلیمان صحبت به میان میآید و چالش این دو نفر بر سر مسائل ذهنی از بخشهای خواندنی کار است. آزمایش فرمانبرداری و توضیح مبسوط مترجم دربارة آن در ابتدای صحنة ششم مطرح میشود و بعدتر اورسولا و هیلاری وارد بحث غایتمندی کیهان، روحینگری، کارکردگرایی و برهان گودل میشوند. جان کیتس، شاعر رمانتیک انگلیسی و بند مشهور شعرش که میگوید زیبایی حقیقت است و حقیقت زیبایی است و همینطور مسألة هوش اخلاقی از بحث هیلاری و اسپایک در صحنة هشتم سردرمیآورد. صحنة نهم در خانة هیلاری میگذرد و با توجه به حضور آمال پوشش سرمایهای، قوانین بازل، آربیتاژ، اعتبار معاملاتی و اوراق بهادار موضوع صحبت میشود و خواننده نمیتواند از خواندن پانویسها شانه خالی کند. صحنة آخر (صحنة دهم و یازدهم بیتعلل به دنبال هم میآیند و فقط نور تغییر میکند) بهنوعی گویای دغدغة زیربنایی استوپارد است: احساسات و عواطف انسانی. جری و هیلاری از مشکلات دختر هیلاری کاترین/ کتی ـ که بر مبنای تصادفی معجزهآسا خانوادة کرول او را به فرزندی گرفتهاند ـ میگویند و در انتها بعد از رفتن کتی و جری هیلاری با احساساتی برانگیخته وسایلش را به مقصد نیویورک جمع و صحنه را ترک میکند.
مسألة غامض شاید به تکاندهندگی و هیجانبرانگیزی بسیاری از نمایشنامههای پیشین استوپارد نباشد، اما آکروباتبازی فلسفی ـ زبانی ـ عاطفی آن در حوزة ادبیات نمایشی کمیاب و استثنایی است. بار مسائل فلسفی و علمی و اقتصادی مطرحشده شاید بر دوش بیننده و خوانندة عادی سنگینی کند و او را تا حدی دور و حتی در حالت دریافت انفعالی نگهدارد و بار عاطفی و هیجانی داستان هم در مجموع قادر به متعادلسازی وضعیت نیست. با وجود این خواندن مسئلة غامض تجربهای متفاوت است که آن را مدیون قلم استوپارد (و در ترجمه، توضیحها و پانویسهای مترجم!) هستیم.
‘