Share This Article
‘
شاهکار جویس چگونه نوشته شد؟
«اوليس» چگونه متولد شد؟
سعيد ناظمي*
داستان هم ميتواند زباني مشترك شود. درست مثل موسيقي. داستان آنقدر قدرت دارد كه باعث پيوند بين فرهنگها و ملتها باشد. زبان بهعنوان عنصر زيربناي نوشتن يا داستاننويسي از چنان قدرتي برخوردار است كه ميتواند شرق و غرب عالم را بههم پيوند بدهد. اين برگ برندهاي بود كه سيلويا بيچ در دستهای خود داشت. اين برگ برنده حيات فرهنگي و اجتماعي بيچ را كه نه، بلكه باعث ايجاد مركزي در قلب اروپا شد تا نويسندگاني از سراسر دنيا بتوانند با حضور خود كارهاي خود را جهاني كنند. سيلويا بيچ به خواسته يا ناخواسته تأثير بسيار شگرفي بر ادبيات داستاني جهان گذاشته است؛ تاثيري كه باعث خلق آثاري شد كه جهان داستاننويسي را دگرگون كرد و طرحي نو درانداخت. اين كتابفروشي محفل نويسندگاني شد كه هركدام اعتباري جهاني به جهان ادبيات داستاني بخشيدند و البته در اين ميان سيلويا بيچ اين کشیشزاده آمريكايي اهل نيوجرسي مركز و محوريت اين دگرگونيها محسوب ميشد.
«شکسپیر و شرکا» بین سالهای 1919 تا 1941 پاتوقی برای نویسندگان بود. اين كتابفروشي اولینبار در ۱۷ نوامبر ۱۹۱۹ در خیابان هشتم دوپویترن بازگشایی شد و پس از مدتی در سال ۱۹۲۲ به محل بزرگتری در خیابان دوازدهم اودئون در منطقه شش پاریس نقلمکان کرد. در طول دهه ۱۹۲۰، این کتابفروشی به پاتوقی برای نویسندگانی چون ازرا پاوند، ارنست همینگوی، ویلیام اس. باروز، جیمز جویس و فورد مادوکسفورد بدل شد. در سال ۱۹۴۱ در دوران اشغال پاریس توسط آلمان این کتابفروشی بسته شد و دیگر هرگز باز نشد. «سیلویا بیچ و نسل سرگشته» (ترجمه فرزانه طاهری، نشر نیلوفر)، هرچند نوعي بيوگرافينويسي است اما پيرامون يك موضوع اصلي و چند موضوع فرعي ميگذرد. موضوع اصلي همانا چاپ «اوليس» اثر جيمز جويس است. كتابي كه به سرنوشت «دوبلينيها» ديگر اثر جويس مبتلا شده و هيچ ناشري ريسك چاپ آن را قبول نميكند. كتابي كه در انگلستان و آمريكا با هجمههاي فراواني روبهروست و البته تمام اينها سيلويا بيچ را مصمم به انتشار آن ميكند. روايت اصلي داستان همين مسير نسبتا ناهموار است كه با ممارستهاي سيلويا هموار ميشود. در اين ميان جويس خود يكي از دستاندازهايي است كه سيلويا بزرگوارانه آن را پشت سر ميگذارد. كمسوشدن چشمهاي جويس و تقاضاهاي بيحدوحصرش هميشه از طرف سيلويا با مناعت طبع پاسخ داده ميشود. كتاب منتشر ميشود و به انحاء مختلف به دست مخاطبان ميرسد. فضاي نقد ادبيات داستاني مرتبط اين رمان را در جامعه ادبي و در بين مخاطبان عام تثبيت ميكند و جاودانه جويس به همت پايدار سيلويا ماندگار ميشود. چاپهاي متعدد و نقدها و نظرات منتقدان، «اوليس» و در انتها جويس را بر رفيعاي ادبيات داستاني آن زمان قرار ميدهد. نوئل رايلي فيچ، دهسال برای نوشتن این اثر زحمت كشيده است. اسناد فراواني را مطالعه كرده و بهطبع آن با شاهدهاي زندهاي كه از آن عصر بهجا مانده بودند مصاحبه داشته است. ميتوان اذعان كرد كه اين كار يك اثر تحقيقي و پژوهشي است. همه میدانيم كه ناشر «اولیس» سيلويا است اما از مشقات نشر اين اثر و ارتباطاتش با جويس بيخبر بوديم. نويسنده حتي در نگارش اين اثر نكات ريزي مثل نحوه ميهمانيرفتنها، نحوه لباسپوشيدنها، و آداب و رسوم اجتماعي آن روزگار را نيز بهخوبي نشان داده است.
پاريس هميشه مأواي مناسبي براي آمريكاييهاي مهاجر بوده، به قسمي كه اليوت باور داشته كه پايتخت فرهنگي دهه بيست سده بيستم شهري غير از پاريس نميتواند باشد. استاين، بيچ، پاند و همينگوي هر كدام به فاصله چندسال از يكديگر وارد اين شهر شدند. بهواقع پاريس تأثير بسيار بالايي در دومين دوره ادبيات آمريكا گذاشته است. در اين ميان نويسندگان ديگري هم به «شکسپیر و شرکا» سرميزدند. از آن جمله همينگوي، كه خود باب يكي از موضوعهاي فرعي اين كتاب قرار ميگيرد. اين روزنامهنگار و ورزشكار جوان در اين كتابفروشي با بسياري ديگر از نويسندگان مطرح و هنرمندان تازهكار همچون فيتزجرالد، اليوت، جويس و… آشنا ميشود.
در چنين فضايي، سيلويا بيچ باز هم نگران مخارج خود و آنتايل است. افزايش فروش پس از انتشار چاپ ششم «اوليس» در اوت 1926 هم باري از روي دوشش كم نميكند. چون خانواده جويس دستكم هفتهاي يكبار از او پيشپرداخت حقالتاليف يا پول دستي ميخواستند. در اين شرايط شهروندان فرانسوي نگران افزايش مالياتها در نتيجه برنامه بيستساله فرانسه براي بازپرداخت بدهيهاي زمان جنگ به ايالات متحده آمريكا بودند و بيچ در انديشه چاپ هفتم «اوليس» به بهاي هر جلد 75 فرانك.
جويس پس از انتشار «اوليس» بيصبرانه در انتظار پاسخ جهان به «اوليس» است. وي به هريت ويور گِله ميكند كه انتظار براي نقد و بررسيها بسيار آزاردهنده است و البته علت را در اين ميداند كه كتاب حجيمي است. وي از توطئه سكوت عليه خود ميگويد و به سيلويا بيچ اصرار ميكند كه به اليوت و ديگران هشدار دهد كه تحريم كار او در جريان است. در همين روزها است كه يكي از مهمترين بررسيها و نقدها در قالب جُستاري 1500 كلمهاي به قلم سيسلي هادلستن در «لاندن آبزرور» منتشر ميشود: «جويس نابغه است.» بهزعم نويسنده تكگويي دروني لاريو بر طبق استانداردهاي معمول در تمامي ادبيات از لحاظ پلشتي نظير ندارد. همين پردهدريها البته زيباست و روح و روان آدمي را چنان ميفشارد كه رقت قلب برميانگيزد. مقاله به اين پرسش ميرسد: «آيا در ابتذال غلو نكرده و جنون نوع بشر و ماديبودن رازآلود جهان را بزرگنمايي نكرده است؟» اين دقيقا همان نقدي بود كه به فروش بيشتر كتاب منجر شد. به قسمي كه تا پايان مارس 750 نسخه معمولي آن به فروش ميرسد.
همين فضاي نقد مثبت و منفي باعث رونق انتشار «اوليس» ميشود. بهطور حتم نقدهاي سازنده و كوبنده عامل بسيار مهمي در شمارگان كتاب و فروش آن محسوب ميشده است. بسياري از نويسندگان منتظر ميماندند تا در نشريهاي معتبر مقاله يا يادداشتي در مورد آثار خود ببينند. در اين ميان هم جويس برخلاف معمول از مك آلمن ميخواهد تا «اوليس» را بررسي كند. مك مطلبي شتابزده مينويسد و جويس پس از تصحيح و بازنويسي برايش پس ميفرستد تا در نشريههايي آن را به چاپ برساند. مك هيچگاه اين مطلب را در هيچ روزنامه يا مجلهاي منتشر نميكند، چون اصلا شيفته و مبهوت چنين آدمي نيست كه برايش قدمي بردارد. حتي همينگوي در جواب سيلويا كه ميخواهد در نقد و بررسي «اوليس» چيزي بنويسد ميگويد: «من از بررسي نفرت دارم. كار خودم را با والزاريات بايد انجام بدهم، با غرايز و تكانههايي بسي بيش از آنكه خود را وقف نقدي كنم كه به نظر خودم محترم باشد…» بااينحال سیلویا، مشعوف از تبلیغ منتج به برد قطعی خودش، خوشحال بود. به نقدهای مخالف درباره کتاب یا هر حدس و گمان معیوب یا تفاسیر غلط کتاب وقعی نمیگذاشتند. فقط این برایشان اهمیت داشت که همه اینها موجب فروش کتاب میشود.
كلمات صورتیه، زمینه را برای بر آماسیدن خشم و سانسور که کمکم داشت علیه کتاب شکل میگرفت آماده کرد. «دابلین ریویو» جویس را تیتانی میناميد که «درمانده زیر سیل استفراغ خود میلولد و وراجی میکند.» آلفرد نویز اعلام كرد: «فقط پلیدترین کتابی است که تابهحال به زیر چاپ رفته است.» ادمند گاس قسم میخورد که «قبيحنگاری محض» است. ویرجینیا وولف، جویس را «تربیتنایافته… بچه محصلی دلبههمزن که جوشهایش را میخاراند» میداند و از او درمیگذرد. و جرج مور او را «زولای از سکهافتاده» میخواند. حتی استانیسلاوس، برادر جویس، پیشنهاد میکند که او بعد از این «وارسی گندوگه» اخیر باید به سروقت شعرگفتن برگردد. اما در پاویون کلمب، چند کیلومتری شمال پاریس، ادیت وارتن، رماننویس و شخصیت ادبی محترم شصتساله، سعی کرد که «اولیس» را بخواند، سرانجام آن را کنار انداخت و چنانکه به دوست نزدیکش برنارد برِنسُن گفت بهنظرش جز «ملغمهای از قبیحنگاری(از زمختترین نوع بچهمدرسهایاش) و مزخرفات شکلنایافته و بیاهمیت» نیست.
جان دوسپاسوس در بازگشت از کارش از نزدیک پاریس میگذشت که نسخه «اولیس» خود را از سیلویا خرید و سیلویا او را به جویس هم معرفی کرد. دوسپاسوس مدعی است که «دست شلوول مردی رنگپریده و بیعلاقه با عینک تیره را که کنار بخاری در اتاق پشتی [کتابفروشی] نشسته بود فشردم.» دوسپاسوس درحالیکه سوار کشتی اطلس گذر «مبتلا به آنفلوانزا در تخت» افتاده بود «کتاب را لاجرعه خواند» و تکههایی را «کسالتآور» و تکههایی را «باشکوه» دید، اما نتیجه گرفت که انتشار آن «این نظریه رایج را که رمان انگلیسی مرده است باطل میکند.»
در میان شایعات مربوط به بایکوت نقد کتاب، شایعاتی که احتمالا از «شکسپیر و شرکا» نشأت گرفته بود، روابط جویس با نورا هم بحرانی شده بود؛ زن تحصیلنکرده و ادبیاتنَدانِ جویس (که زمانی که با او آشنا شده بود خدمتکار بود، که حاضر نبود «اولیس» یا هر چیزی را که شوهرش نوشته بود بخواند. وقتی که مست میشد یا باهم دعوا میکردند، به گفته دوستانشان، میگفت: «بچهها را برمیدارم و به ایرلند برمیگردم.» سرانجام هم به این تهدیدش عمل کرد. بچهها را برداشت و برای دیدن مادرش به ایرلند رفت و ۱۵۰۰ پوندی را که هریت ویور در ماه مارس برای استراحت و رفتن جویس به تعطیلات فرستاده بود برداشت. پیش از اینکه جنگ داخلی ایرلند او را وادارد تا برگردد، جویس از اینکه به حال خود رها شده آشکارا عذاب میکشید و به چشم مک آلمن شده بود «روح گمگشتهای که در برهوت پاریس مویه میکند» یکبار در کتابفروشی غش کرد و مایه وحشت سیلویا شد.
همين فضاي نقد منفي است كه «اوليس» را بيش از پيش محبوب ميكند. بهرغم غيرقانونيبودن اين كتاب در آمريكا اين كتاب با كوششهاي ستودني سيلويا به آمريكا و به دست علاقهمندان ميرسد و سيل پيامهاست كه به «شكسپير و شركا» سرازير ميشود. «اوليس» مخاطبان خود را مييابد و به اثر جهاني تبديل ميشود. «اوليس» آنقدر محبوب شد كه برخي دست به انتشار غيرقانوني آن زدند. راث بدون اطلاع سيلويا و جويس در آگهيهاي يك صفحهاي در چند نشريه انگليسي و آمريكايي عنوان كرد كه ميخواهد اثر بدون نام جويس را منتشر كند. پیشتر نیز در 1918 ناشري از اهالي بوستون «موسيقي مجلسي» جویس را بدون اجازه او منتشر كرد و در بسياري از كشورها نيز «اوليس» بدون اجازه مولف آن انتشار يافت. اين امر آغاز اعتراضاتي شد كه حتي لودويگ لوئيسن رماننويس آمريكايي تهيه پيشنويس اين اعتراض را بر عهده گرفت. با همه آنچه که گفته شد، «اوليس» به چاپهاي متعدد بعدي رسيد. به زبانهاي ديگر دنيا ترجمه و در يك كلام جهاني شد. اما اين موفقيت هيچگاه روح نويسنده را به لحاظ مادي ارضاء نكرد. جويس بارها نسبت به ديگران حسود بود. حتي به درآمد پيكاسو حسودي كرد و البته اگر تلاشهاي سيلويا بيچ و كتابفروشي «شكسپير و شركا» نبود شايد هيچوقت اثر جويس رنگ انتشار به خود نميگرفت. سيلويا بهواقع با سرسختي، پشتكار و البته احترام ويژهاي كه براي جويس داشت سهم مهمي در جهانيشدن «اوليس» از خود به جا گذاشت.
* شاعر و داستاننویس
‘