Share This Article
قرنطینه؛ از هیتلر تا آن فرانک
سمیه مهرگان
سرگذشت دو تن از شخصيتهاي تاريخي به شکل عجيبي مثل اين روزهاي همه ما که در قرنطينه ميگذرد، با قرنطينه گره خورده است. قرنطينه نه به شکل امروزي، اما آنچه بر آن دو اتفاق افتاد، چيزي کم از قرنطينه نداشت. آدولف هيتلر و آن فرانک. هر دو در قرنطينه دو کتاب تاثيرگذار نوشتند که تاثير انکارناپذيري بر جهان گذاشت. اولي در 1925 منتشر شد؛ زماني که هنوز آن فرانک به دنيا نيامده بود و دومي در 1947 چاپ شد؛ زماني که هيتلر مُرده بود.
آدولف هيتلر 35 سال داشت که بهدليل شرکت در کودتاي نافرجامي در مونيخ، به پنج سال زندان محکوم شد و روانه زندان قلعه لندبرگ شد. او که در جنگ جهاني اول شرکت کرده بود، بعد از جنگ حزب ناسيونالسوسياليسم آلمان را تشکيل داده بود و سخنور قهار بود، طوري که از سخنراني با تعدادي انگشتشمار هفتاد نفر شروع کرد و رسيد به دوهزار نفر، حالا در زندان است. جايي که ديگر نه از جنگ خبري است که او در آن براي گرفتن مدال شجاعت بجنگد، نه جمعيتي که براي سخنراني او هورا بکشند. او حالا در زندان است. سال 1923 است.
آدولف هيتلر حالا در قرنطينه، «نبرد من»اش را آغاز ميکند. نبردي که او پيشتر در ميدانهاي جنگ با گلولههاي سربي در جنگ بزرگ آغاز کرده بود، حالا به وسيله کلمات ادامه ميدهد. او متن کتاب را به رودلف هُس که بعدها در رايش بزرگ به فرماندهي اردوگاه آشويتس ميرسد، ديکته ميکند و هُس مينويسد. کتاب پس از آزادي هيتلر در ژوئيه 1925 منتشر ميشود و بيش از دوازدهميليون نسخه در زمان رياست او بر حزب نازي و دولت رايش که از 1933 شروع و تا 30 آوريل 1945 که با خودکشي او به پايان رسيد، فروخت و توانست ميليونها نفر را با ايدههايي که در «نبرد من» مطرح شده بود به اُردوگاههاي مرگ بکشاند.
يکي از کساني که براي اداي دين به «نبرد من» به اردوگاه مرگ فرستاده شد آن فرانک بود.
آن فرانک چهار سال پيش از روي کارآمدن هيتلر در 1933 به دنيا آمد: 1929. هنوز يهوديها تحت تعقيب نبودند، هنوز او اجازه داشت مثل همکلاسيهاي غيريهودش به مدرسه برود. اجازه داشت به تئاتر و سينما برود. اجازه داشت سوار تراموآ شود. اجازه داشت از زمينهاي ورزشي استفاده کند. اجازه داشت دوچرخهسواري کند. اجازه داشت از ساعت هشت شب تا شش صبح در خيابان باشد. اجازه داشت درس بخواند و بدتر از همه هنوز مجبور نبود يک ستاره ششپر زرد که رويش به آلماني نوشته شده بود «يهودي» به سينهاش بزند. او تنها اجازه داشت بميرد.
اما بهقول موريل باربري در «ظرافت جوجهتيغي»، بهتر است آدم پيش از اينکه بميرد، چيزي را درست ساخته باشد و آن فرانک بهترين چيز ممکن را ساخت که از دست هيتلر (قاتل آيندهاش) با آنهمه اسلحه ساخته نبود. آنه فرانک با دوست خيالياش کيتي، دنيايي را در خانه سري شماره 263 ميسازد که نام او را در تاريخ جهان جاودانه ميکند.
آن فرانک به همراه خانوادهاش پيش از به قدرترسيدن هيتلر در 1933 از آلمان به هلند مهاجرت ميکنند. زندگي خوبي دارند؛ مثل همه غيريهوديها به مدرسه ميرود و دوچرخهسواري ميکند. اما از 1940 که هلند به اشغال نازيها درميآيد او به قرنطينه ميرود. از ژوئيه 1942 تا 4 آگوست 1944 که مخفيگاه آنها لو ميرود. آن در قرنطينه شروع ميکند به نوشتن. او «خاطرات يک دختر جوان» را با چنان نثر صميمي و شاعرانه و دوستداشتني مينويسد که اگر زنده ميماند بدون شک امروز نويسندهاي بزرگ بود.
آن در قرنطينه، گاهي خبر از پايان جنگ ميشنود، خبر از سقوط هيتلر، اما هيچکدام به واقعيت نپيوست. او و خانوادهاش دستگير ميشوند، به آشويتس ميروند. جاييکه آدولف هُس ديگر نيازي نيست کلمات هيتلر را کتاب کند، او حالا بايد دستورات او را عملي کند و يهوديها را به اتاق گاز بفرستد.
آن فرانک هفت ماه پس از دستگيري از بيماري در اُردوگاه ميميرد.
دوتا از مهمترين آثار مکتوب جهان، يکي از قاتل و ديگري قرباني، هر دو در قرنطينه نوشته شدند. يکي براي ايده به قدرترسيدن نژاد برتر نوشته شده بود و ديگري براي زندهماندن از ستمي که بر يهوديها از سوي نازيها رفته بود. سر آخر، هردو نويسنده کتاب مُردند، اما درنهايت اين کلماتِ آن بودند که از قرنطينه بيرون آمد و جهان را به ادامه زندگي دعوت کرد: «ما هنوز زندگي را دوست داريم… هنوز آواهاي طبيعت را فراموش نکردهايم و هنوز به همهچيز سخت اميدواريم… پس: از خانه بزن بيرون، به روستا برو و از آفتاب و مواهب طبعيت لذت ببر و سعي کن به سرخوشي درون و پيرامون فکر کني، به زيباييهاي درونت و اطرافت فکر کن و خوشحال باش!»
1 Comment
بهروز
مقاله ی روشنگرانه و خوبی است ولی در مورد فردی که گفته های هیتلر را نوشته اشتباه شده آن فرد آدولف هس بوده و نه رودلف هس رییس و موسس اردوگاه مرگ آشویتس لطفا به کتاب مرگ کسب و کار من است ترجمه شاملو مراجعه کنید .در هر صورت ممنون.