زایش از میان آشفتگی تا نوری ملایم در ذهن مخاطب
چه چیزی یک شاهکار ادبی را متولد میکند؟ شاید تصور عمومی از نویسنده بزرگ، فردی آرام و منظم باشد که در سکوت و سکون مشغول آفرینش است. اما روایت خلق «خانم دالووی» از ویرجینیا وولف، این تصور را درهم میشکند. وولف نویسندهای بود که در میانهی خاکستر سیگار، پنجههای سگ، ابزارهای باغبانی و اضطرابهای روانی، جهانی ساخت که هنوز خواننده مدرن را از درون تکان میدهد.
ویرجینیا وولف، چنانکه در گزارشهای دوستانش و شواهد دستنوشتههای بازماندهاش نمایان است، نویسندهای نامنظم بود؛ اما این بینظمی را باید نه نشانی از آشفتگی ذهنی، که جلوهای از بیقراری خلاقانه دانست، بیقراریای که در فرمهای تازهی ادبی به ثمر نشست. یادداشتهای روزانهی او، دفترهایی پر از خطخوردگی، لکههای جوهر و خاکستر سیگار، و حتی جای پنجه سگ، گواهی است بر فرآیندی پرآشوب، اما آگاهانه، که در نهایت به خلق یکی از برجستهترین رمانهای قرن بیستم انجامید: خانم دالووی.
این رمان نه از ایدهای ناگهانی، بلکه از رشتهافکار پراکندهای شکل گرفت که آرامآرام به هم پیوستند؛ ابتدا داستانی کوتاه به نام «خانم دالووی در خیابان باند»، سپس یادداشتی در دفتر اکتبر ۱۹۲۲ با عنوان احتمالی «در خانه: یا مهمانی»، که نشان میدهد وولف در حال آزمودن قالبی تازه است: رمانی کوتاه، متشکل از فصلهایی مجزا اما پیوسته، هر یک کامل در خود و در عین حال در ارتباطی درونی با دیگری. این ایده، با تاکید بر «درهمآمیختگی» و «وقفههایی نه فصلوار، بلکه میانپردهوار»، حامل یکی از نوآورانهترین ویژگیهای رمان مدرن است: گذار از روایت خطی به بازنمایی ذهنی سیال و تکهتکه.
این روایت، نوشتن را نه بهمثابه یک نظم مکانیکی، بلکه به مثابه تجربهای زیسته، آشفته، چندمکانی و چندزمانی تصویر میکند. روند خلق رمان برای وولف، چیزی بین دفترچههای کوچک، باغی در میان خیابانهای لندن و حافظهای در نوسان بود. و درست همانطور که روایت «خانم دالووی» با ذهن شخصیتها در زمان میلغزد، خود این رمان نیز در لایهای از گذشته، خاطره، ایدههای پراکنده و بازنویسیهای پیاپی شکل گرفته است.
بهنظر میرسد وولف در فاصلهی میان دو رمان اتاق جیکوب و خانم دالووی، نه فقط صدای خود را بهعنوان نویسنده یافته، بلکه شیوهای برای روایت آن صدا نیز ابداع کرده است. او دیگر نیازی به تایید دیگران ندارد، و در عوض، با تکیه بر حافظه شخصی، تجربههای روحی و حتی الهام از دوستان کودکی همچون کیتی لاشینگتون، شخصیتی چون کلاریسا را میآفریند: زنی که از دل عصر و طبقه خویش بیرون میآید، اما بدل به نمادی فرازمانی از ذهن زن مدرن میشود.
خانم دالووی نه فقط حاصل نبوغ فردی ویرجینیا وولف، که نمود یک دگردیسی عمیق در شیوه اندیشیدن و نوشتن است. کتابی که از میان خاکستر سیگار و سطرهای خطخورده زاده شد، اما همچون نوری نرم و مداوم، هنوز ذهن خواننده امروز را روشن میکند.
ایبنا به نقل از لیتهاب