اشتراک گذاری
در روزگاري كه اينقدر شلوغ و بي در و پيكر است و وقت و عمر آدم مفت و مسلم به انحاء گوناگون از دستش ميپرد، آن هم عمري كه بازگشت پذير نيست؛ وقتي «نفحات نفت» را ميگذارم كنار «نشت نشا»، حيفم ميآيد از وقت و انرژي نويسندهاي كه ميتواند «مناو» بنويسد، اما به جاي آن «نشت نشا» رو ميكند و به ويژه نويسندهاي كه ميتواند «بيوتن» بنويسد، اما جاي آن «نفحات نفت» را ميدهد دست خوانندگان علاقمند به آثارش. از قضا هردوي اين كتابها (نشت نشا و نفحات نفت) نه تنها آثار بدي نيستند كه در نوع خود، اتفاقا نوشتههايي خوبي هم از كاردر آمدهاند. هم خواندنيهستند، هم حرف دارند. اما خب كه چه؟ اين بحثها چه شأنيتي براي اميرخاني داستاننويس دارند؟ و چقدر به اعتبار او ميافزايند؟ بياغماض هيچ! اگر اميرخاني رماننويس (به زعم من؟) شأن و اعتباري دارد و اگر حرفش خريداري دارد، نه براي «نشت نشا» و «نفحات نفت»، كه به دليل نوشتن «مناو»ست و «بيوتن» و ديگر آثار داستانياش.
اينها را گفتم كه حواسمان باشد اگر نفحات نفت به همين سرعت به چاپ سوم رسيده علت كجاست! اما گويي اميرخاني به واسطه موفقيتهايي كه به حق داشته از داستاننويسي ارضاء شده و حالا خيال نشستن در جايگاه روشنفكر تاپ زمانه را دارد، يعني كسي كه حرفش به لحاظ سياسي و يا فرهنگي و اجتماعي دررو داشته باشد. ولي همانطور كه خودش در نفحات نفت بعضي اتفاقات احتمالي بعدي را هشدار ميدهد، بايد به او هشدار داد كه روي لبه تيزي را افتاده كه لغزش روي آن برو برگرد ندارد! حقيقت اين است كه وقتي حرف آدم قدر و قيمتي پيدا ميكند و خريدار دارد (همانند آنچه امروز در مورد اميرخاني شاهدهستيم) اولين كسي كه بايد حافظ و نگران اين قدر و قيمت باشد خود اوست. اينكه براي گفتن هرچيزي باربط و بي ربط سينه سپر نكند و به ميدان نيايد، يا لااقل مفت و ارزان از وقت و قلم خود مايه نگذارد. آيا واقعا كس ديگري پيدا نميشدكه اين حرفها را كه در نفخات نفت آمده، بگويد؟ گيرم كه حتي نبوده! اما همه اين حرفهاي حساب را ميشد خلاصه و مفيد در يك گفتگو يا سخنراني و حتي مقالهاي مطرح كرد؛ آن هم از سر احساس تكليف و در زماني كه نويسنده واقعا احساس ميكند، استخواني در گلويش مانده وتا نگويد آرام نميگيرد!<!–p>
1 دیدگاه
ايماگر
غياب «داستان سيستان» در ارجاعهاي نويسنده به كتابهاي اميرخاني بسيار بامعناست.