اشتراک گذاری
چهل و شش سال از مرگ غلامرضا تختی می گذرد، قهرمان و پهلوان محبوب مردمی که جلوه ای اسطوره ای نیز پیدا کرده… به خصوص وقتی مرگ او را به ساواک نسبت دادند و سابقه ای مبارزاتی دربرابر مظالم رزیم گذشته نیز برآن افزودند. در آن روزگار استفاده ای چنین سیاسی از مرگ قهرمانی محبوب اتفاق عجیبی نبود به خصوص اینکه درست یا غلط فرصتی فراهم می آورد تا بخشی از فشار ناشی از نبود آزادی سیاسی رها شده و دامن خود رژیم پهلوی را بگیرد. اما پی گرفتن این تئوری امروزه دیگر ناشی از سیاست زدگی در امر تاریخ نگاری به نظر می رسد بخصوص اینکه همه نزدیکان و کسانی که تا حد زیادی از احوال جهات پهلوان آگاه بودند بر این واقعیت صحه گذارده اند که مرگ او خود خواسته بوده، حتی اگر این امر برای اسطوره ای مردمی چندان مناسب به نظر نرسد. از سوی دیگر حکایت دیگر مرگهای ناگهانی آن روزگار که به رژیم نسبت داده شدند نیز مدتهاست آشکار شده همانند غرق شدن صمد بهرنگی یا مرگ ناگهانی جلال آل احمد. به هر روی قریب به پنجاه سال از آن ایام میگذرد هرچند هنوز این ماجرای نگاه سیاست زده به تاریخ پابرجاست و تا زمانی که ذهن از تعصبات نشوییم پابرجا بوده و مارا به حقیقت رهنمون نخواهد شد. بگذریم تختی چه کشته شده باشد و چه خود خواسته نقطه پایان برزندگی خویش گذاشته باشد؛ از آن رو که به رسم جوان مردان زیست همواره در خاطره های ما پابرجا خواهد بود. گفتگوی زیر به مناسبت سالمرگ او از روزنامه شرق نقل شده است.
به پیوست این مطلب ن.شته کوتاهی از مرکز اسناد انقلاب اسلامی را خواهید خواند که بر مرگ مشکوک تختی تاکید دارد.
مد و مه
…………………………………….
امروز چهلوششمین سالگرد مرگ جهانپهلوان غلامرضا تختی است، عبدالله موحد یکی از کشتیگیرانی بود که در اردوهای مختلف همراه او بود و با بسیاری از رفتارهای او آشنا بوده. موحد با پنج مدال طلای جهان و یک مدال طلای المپیک در فهرست مشاهیر کشتی ایران در رتبه اول و در تالار افتخارات فیلا در جایگاه یازدهم قرار دارد. اما حمید سوریان کشتیگیر فرنگیکار کشورمان با رکورد او برابری کرده و با توجه به شرایط سنیای که دارد، میتواند رکورد او را بشکند.

با توجه به اینکه امروز سالگرد مرگ تختی است، شما بهعنوان یکی از کسانی که در کنار ایشان بودید، خاطرهای دارید که برای ما تعریف کنید؟
من فکر میکنم، در مورد این پهلوان هرچه بوده در سالهای گذشته گفتند، بهطور کل آقای تختی، انسانی بود که کمتر دور خود را شلوغ میکرد و با هر فردی گرم میگرفت، برای همین من نمیدانم این افرادی که خاطرههای فراوان از ایشان تعریف میکنند، چطور با او ارتباط داشتند، چون از آنجایی که در اکثر اردوها در کنار تختی بودم، او را اینگونه ندیدم. تختی برای ورزش این مملکت و برای اینکه نام ایران در سرتاسر جهان شنیده شود، مانند تمام قهرمانان قبل و پس از خود زحمات زیادی کشیده، تا قبل از او تنها، نامجو و سلماسی بودند که برای ایران مدالآوری کرده بودند و با ظهور تختی بود که نام ایران دوباره در ورزش بهخصوص کشتی زنده شد. در یک کلام میتوان گفت، تختی انسان بسیار خوبی بود. خیلیها اعتقاد دارند، او را کشتند، اما من هم مانند بسیاری دیگر فکر میکنم او خودکشی کرده است.
با توجه به خصایص اخلاقیای که از او سراغ داشتید، فکر میکردید او خودکشی کند؟
من فکر نمیکردم خودکشی کند، چون اصلا اینگونه انسانی نبود، هرچند در سالهای آخر زندگی خود کمتر در مجامع دیده میشد و بیشتر در خودش بود. زمانی که به من خبر دادند خودکشی کرده است در حال درسدادن بودم و اصلا باور نکردم و برای همین با یکی از دوستانم تماس گرفتم که او خبر مرگش را تایید کرد. من خودم را همان زمان به پزشکیقانونی رساندم و دیدم که جنازه خود این پهلوان است. برعکس شایعاتی که آن زمان پیچید، هیچ آثار ضربوشتم و کوفتگی در بدن او وجود نداشت و بدنش بسیار پاکیزه بود.
علت خودکشی تختی، میتواند بهخاطر فشارهایی باشد که از سوی ساواک بهدلیل سیاسیبودن به او وارد میشد؟
تختی تا جایی که من شناختم و مدتها در اردوها با او شطرنج بازی کردم، آدم سیاسیای نبود و برای خودم دلایلی دارم. من و آقای تختی در اردوهای مختلف ساعتها با هم شطرنج بازی میکردیم، من از او کوچکتر بودم و محصل، اگر او آدم سیاسیای بود، من پتانسیل خوبی داشتم تا روی من کار کند و من را به سمت گروه مورد علاقه خود بکشد، چون آدمهای سیاسی دوست دارند، عقاید خودشان را به دیگران بگویند و آنها را به حزب و دسته خود وارد کنند، اما آقای تختی هیچگاه این کار را انجام نداد. به نظرم اگر هم عضو گروهی شده بود، او را به آن سمت کشیده بودند و بهتر بگویم بهزور او را بردند و تختی رویش نمیشد به آنها بگوید که نمیخواهد کار سیاسی انجام دهد. تختی انسان آزادهای بود و هر کاری که انجام میداد برای مردم کشورش بوده، نه بهخاطر حزب خاصی. تنها چیزی که میدانم این است که او بعد از کنارکشیدن از کشتی دوست داشت بهعنوان مربی در کنار بچههای تیم ملی باشد، اما نگذاشتند که این کار انجام شود و او به آرزوی خود برسد.
دلیل خودکشی او را چه میدانید؟
تختی اجازه نمیداد که فردی به زندگی خصوصی او نزدیک شود و برای همین اطلاع کمی در مورد زندگی او وجود دارد، من نمیدانم علت خودکشی او روابط شخصی بوده یا خیر.
چرا او چندینبار کشتی را رها کرد و بعد بازگشت؟
علتش برایم مشخص نیست، او دوبار این کار را انجام داد، در سال1963 و 1965 کشتی را رها و بعد دوباره بازگشت، اما این رفتوآمد به کشتی او ضربه زد. به نظرم وقتی شما کشتی یا بهطور کل ورزش را رها میکنید و بعد بازمیگردید، دیگر رقیبان روی شما حسابی باز نمیکنند و نسبت به شما جسور میشوند.
از داستان جهانپهلوان تختی فاصله بگیریم و به موضوع روز بپردازیم، وضعیت ورزش کشتی در ایران در حال حاضر چگونه است؟
من با آن دقتنظر به مسایل روز کشتی ایران نگاه نمیکنم، چون همیشه اینجا نیستم. اگر مسوولیتی داشتم، میتوانستم وارد این بحث شوم، اما در حال حاضر نمیتوانم نظرخاصی بدهم.
با تغیر قوانین کشتی موافق هستید؟
قوانین قبلی باعث قهر تماشاگران با کشتی شده بود، هلدادن و قرعه، جایگزین فنهای زیبای کشتی شده بود، بهقدری کشتی کسلکننده شده بود که در جامتختی وقتی از بیرون سالن به داخل نگاهی انداختم، دیدم، 200 نفر در سالن حضور دارند. در حالی که در زمان ما وقتی تیمی از روسیه به ایران میآمد، سالن از حضور جمعیت در حال انفجار بود و به زور باتوم و پلیس، مردم به داخل نمیآمدند. اگر قوانین به قبل بازگردد، مطمئن باشید، تماشاگران دوباره به کشتی بازمیگردند و با آن آشتی میکنند.
وزنهای کشتی در المپیک کم شده است، این ترس وجود دارد که در هر المپیک تعداد وزنها کم شود، نظر شما چیست؟
در مورد کمشدن اوزان باید مسوولان رایزنی کنند، اما در مورد حذف از کشتی تنها میتوانم بگویم، آنهایی که این حرف را میزنند، انسانهای نادانی هستند که اطلاعی از فلسفه المپیک که همان نزدیکشدن ملتهاست ندارند. بعضی میگویند از این ورزش پول در نمیآید، که به نظرم یک مشت آدم نادان میتوانند از اینگونه حرفها بزنند.
حمید سوریان به رکورد شما در تعداد مدالها رسیده است، اگر رکورد شما را بزند، چه احساسی خواهید داشت؟
حمید سوریان یک ورزشکار حرفهای است که هنوز میتواند تعداد مدالهای خود را افزایش دهد. من نه تنها ناراحت نمیشوم که او رکوردم را بشکند، بلکه خوشحال میشوم. امیدوارم سایر کشتیگیران هم تعداد مدالهایشان از من بهقدری بیشتر شود که دیگر نامی از من باقی نماند. چه فردی بهتر از سوریان که هموطن است رکورد من را بزند. هر مدالی که گرفتم و هر رکوردی که زدم به خاطر کشور و مردمم است، وقتی مردم در خیابان من را میبینند و میخواهند دستم را ببوسند، این نه به خاطر موحد، بلکه به خاطر مدالهایی است که برای کشورم گرفتم، چرا دست هیچکدام از برادرهای دیگرم را نمیبوسند. رکوردزدن سایر کشتیگیران، باعث خوشحالی من است، چون نام من بار دیگر زنده میشود.

بسیاری از ورزشکاران، به سمت سیاست رفتند و وارد مجلس و شورای شهر شدند، مانند همدوره شما امامعلی حبیبی در آن زمان، شما با این کار موافق هستید؟
هر فردی، به نظرم آزاد است که هر تصمیمی درمورد آینده خود بگیرد. اما من هیچگاه این کار را انجام نمیدادم و در همان رشتهای که در آن پیشرفت کردم و نخبه شدم میماندم و به جوانان آن رشته کمک میکردم. اما بعضیها نظر دیگری دارند که قابل احترام است.
در دهه اخیر چه کشتیگیری، شبیه شما در ایران وجود داشته؟
کشتیگیران و قهرمانان زیادی داشتیم که نخبههای این ورزش بودند و موجب افتخارآفرینی برای ورزش ایران شدند که هرکدام از من هم بهتر بودند، اما فکر کنم علیرضا حیدری کشتیگیری بود که شباهت زیادی از نظر اجرای فنون به من داشت.
وضعیت رسیدگی به قهرمانان چگونه است؟
در گذشته واقعا مشکلات زیاد بود و کمتر به یک قهرمان رسیدگی میکردند بهخصوص با بعضی از ورزشکاران مثل من هم که بسیار بد برخورد میشد. اما در سالهای اخیر اتفاقات خوبی افتاده است. هرچقدر به یک قهرمان رسیدگی شود کم است، چون او برای بالابردن پرچم کشورش و سرود آن زحمات زیادی کشیده است. شاید به خیلی از کشورها میلیاردها تومان پول بدهید، حاضر نمیشوند که سرود کشور ایران برای چند دقیقه نواخته شود، اما به احترام قهرمانان این کار را انجام میدهند. قهرمانان باید همیشه عزیز باشند و به نیکی از آنها نام برده شود. رسیدگی به وضعیت زندگی آنها یک وظیفه است.
در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۳۴۱ زلزله مهیبی به قدرت 2/7 ریشتر، به ویرانی کامل شهر بوئین زهرا و تمام روستاهای اطرافش انجامید. بر اثر زلزله بوئینزهرا در حدود بیست هزار نفر کشته و هزاران خانواده نیز بیخانمان شدند. بهدنبال ناتوانی دولت وقت برای عملیات کمک و امداد، غلامرضا تختی یک کامیون در اختیار گرفت و با آن به محلات پرجمعیت تهران میرفت و با بلندگو شخصاً از مردم میخواست تا به زلزلهزدگان کمک کنند. مردم نیز رخت، لباس و پول اهدایی خود را به تختی میسپردند. واکنشها چنان باورنکردنی بود که بلافاصله موج بزرگی از نیکوکاران به راه افتادند و دهها کامیون به وی سپرده شد. امروز سهشنبه 17 دی چهل و ششمین سالگرد درگذشت جهان پهلوان غلامرضا تختی است.
زندگینامه

غلامرضا تختی در ۵ شهریور ۱۳۰۹ در محله خانیآباد در جنوب تهران به دنیا آمد. او دو برادر و دو خواهر داشت که همه آنها از وی بزرگتر بودند. وی تحصیلات ابتدایی را در دبستان حکیم نظامی تهران گذراند و پس از گذراندن اول متوسطه در دبیرستان منوچهری تهران ترک تحصیل کرد. حاج قُلی، پدربزرگ غلامرضا تختی، در محله خانیآباد، فروشنده خواروبار بود. در دکانش روی تخت بلندی مینشست و به همین سبب در میان اهالی خانیآباد به «حاج قلی تختی» شهرت یافته بود. همین نام بعدها به نام خانوادگی آنها تبدیل شد. رجب خان، پدر غلامرضا تختی، تاجری ورشکسته بود که زود درگذشت و او را با تنگدستی یتیم گذاشت. نخستين واقعه اي که در کودکي غلامرضا روي داد و ضربه اي بزرگ و فراموش نشدني در روح او وارد کرد، آن بود که مرحوم پدرش براي تامين معاش خانواده ناچار شد خانه مسکوني خود را گرو بگذارد. تختي سالها بعد در آخرين مصاحبه خود با يادآوري اين ماجراي تلخ مي گويد: يک روز طلبکاران به خانه ما آمدند و اثاثيه خانه و ساکنينش را به کوچه ريختند، ما مجبور شديم که دو شب را توي کوچه بخوابيم. شب سوم اثاثيه را برديم به خانه همسايهها و دو اتاق اجاره کرديم. چندي بعد روزگار عرصه را بيشتر بر پدرم تنگ کرد تا اين که مجبور شد يخچال طبيعياش را نيز بفروشد. اين حوادث تاثير فراواني در روحيه پدرم گذاشت و باعث اختلال روحي او در سالهاي آخر عمر شد. او در سال ۱۳۲۷ به خدمت سربازی رفت و در ۲۵ مهر همان سال در اداره راهآهن استخدام شد. وی سابقه کار در شرکت نفت مسجد سلیمان را هم داشت. وی در ۳۰ بهمن ۱۳۴۵ با شهلا توکلی ازدواج کرد. حاصل این ازدواج پسری به نام بابک بود که در ۱۱ شهریور ۱۳۴۶ به دنیا آمد.
کشتی
غلامرضا، ورزش را از نوجواني آغاز کرد. ورزش ابتدا براي او نوعي تفنن و سرگرمي بود. در همان اوان، خيال قهرمان شدن، مدتي او را به وسوسه انداخت اما از همان نوجواني که تازه به فکر باشگاه رفتن افتاده بود، اعتقاد داشت که ورزش براي تندرستي و سلامت جان و تن هر دو لازم است. آشنايی حقيقي تختي با ورزش و کشتي در باشگاه پولاد آغاز شد. وي که پيش از اين گودها و زورخانههاي فراواني ديده بود و شيفته تواضع و افتادگي پهلوانان کشتي و ورزش باستاني شده بود، براي نخستين بار درسال 1329 به باشگاه پولاد( واقع در خيابان شاهپور سابق) رفت و به دليل علاقه و استعداد وافري که نسبت به کشتي نشان داد مورد توجه مرحوم حسين رضي زاده مدير آن باشگاه قرار گرفت. تختي که پس از بازگشت از خوزستان( مسجد سليمان) روانه خدمت سربازي شده بود، در سربازخانه با استفاده از فرصتها و توجهات فراهم شده، به ويژه تشويق و حمايت دبير وقت فدراسيون کشتي که در دژبان ارتش فعاليت داشت، تمرينات کشتي خود را بار ديگر آغاز کرد. تختی در سال 1330 در وزن ششم(79 کيلوگرم) به عضويت تيم ملي درآمد. وي در نخستين دوره مسابقههاي کشتي آزاد قهرمانان جهان( هلسينکي، 1951) با وجود آن که هنوز 21 سال داشت، نايبقهرمان جهان شد. تختی سوای مدالهای با ارزشی که برای ایران به ارمغان آورد رکوردهایی هم دارد ازجمله اینکه اولین کشتیگیر ایرانی است که موفق شد در سه وزن مختلف صاحب مدالهای جهانی و المپیک بشود. تختی نخستین ورزشکار ایرانی بود که در سه المپیک مدال گرفت، دستاوردی که پس از او تنها محمد نصیری و هادی ساعی به دست آوردهاند. تختی اولین ورزشکار ایرانی بود که در ۳ المپیک شرکت کرد. امیررضا خادم (از ۱۹۸۸ سئول تا ۲۰۰۰ سیدنی) تنها ورزشکار دیگر ایرانی است که رکورد شرکت در ۴ المپیک را دارد. تختی اولین ورزشکار ایران بود که مدالهای خود را به موزه امام رضا(ع) اهدا کرد.
مرگ
تختی در ۱۷ دی ۱۳۴۶ در اتاقش در هتل آتلانتیک تهران درگذشت. او دو روز قبل از مرگش یعنی ۱۵ دی، وصیتنامهاش را در دفترخانه اسناد رسمی شماره ۲۰۲ تحت شماره ۳۴۲۸ و با تعیین کاظم حسیبی به عنوان سرپرست فرزندش بابک (که تنها ۴ ماه داشت)؛ به ثبت رسانده بود. درباره دلایل مرگ او اختلاف نظرهای زیادی وجود دارد. عدهای از دانشوران مرگ وی را مشکوک میدانند. این عقیده که ساواک او را به دلیل محبوبیت زیاد و عدم وفاداری به نظام وقت ایران به قتل رسانده است، در بین مردم شیوع داشته. غلامرضا تختی از سال ۱۳۴۲ بارها به ساواک احضار شد. اطرافیان شاه با ناکامی از نزدیک کردن او به دربار و حکومت، فشارها را بر تختی افزایش دادند. تختی حتی در مواردی از ورود به ورزشگاهها منع میشد.
وضعیت همسر تختی
همسر تختی که در این سالها سکوت اختیار کرده و در مورد مرگ جهان پهلوان سخنی بر لب نیاورده امسال میتواند شمع سالهای برابر تنهاییاش را فوت کند که شهلا، 46 سال تنهایی را به پایان رسانده. درست به تعداد سالهای حیات غلامرضا…محمدرضا طالقانی از بیماری همسر جهان پهلوان آگاهی دارد؛« خیلی از خانواده کشتی این خبر را میدانند و همه نگران هستند. البته به تازگی ایشان مرخص شدند و برگشتهاند به خانه. دنبال این هستیم که یک پرستار برای او بگیریم.» او البته از یک آرزو میگوید. آرزوی شهلا. چیزی که به نزدیکانش گفته:« خانم دلتنگ هستند. دلتنگ بابک و غلامرضا. کاش میشد آنها برگردند. » پیرزن در روزهای تنهایی دلتنگ پسرش است. دلتنگ نوه پسری که نام پدر بزرگ را هم یدک میکشد.
آرمان/ مد و مه 17 دی 1392