اشتراک گذاری
…يكى از روزهاى سال 1950 كه براى كارى به سفارت رفته بودم در اتاق آقاى فريدون هويدا، وابسته مطبوعاتى، مرحومان پرويز ناتل خانلرى و صادق هدايت را ديدم، هويدا ضمن معرفى من گفت: كه آقاى كاوسى دانشجوى رشته سينما است. البته احتياجى به معرفى نبود، چه، در دبيرستان فيروز بهرام در سال چهارم و پنجم، خانلرى دبير ادبيات ما بود و مرا مى شناخت و با صادق هدايت هم از تهران آشنايى داشتم… اين جا نكته اى را بايد بيفزايم: در شش دوره سالانه، در دوران رضاشاه، دانشجو براى تحصيل به اروپا، آلمان و به ويژه فرانسه با هزينه وزارت معارف فرستاده مى شد كه از آن جمله بودند: مرحومان مهندس بازرگان، دكتر صديقى و بسيارى ديگر، آنان مهندس در رشته هاى مختلف، دكتر حقوق و اقتصاد و سياست و علوم مختلف، پزشك و غيره به وطن باز مى گشتند در آن دهه از 1930 ميلادى كه آنها در اروپا درس مى خواندند، سينماى فرانسه و آلمان از نظر مكتب هاى خودگامهاى درخشانى را برداشته بودند. هيچ يك از اين دانش آموختگان در بازگشت اشاره به اين هنر كه در سالهاى 20 ميلادى با عنوان «هنر هفتم» تعميد يافته بود، و نامهايى مثل كوكتو، كانودو، دُلوك و ديگرانى در فرانسه، در چهار بر فرهنگ اين هنر مى درخشيدند، نكرده اند، مگر، مرحوم صادق هدايت كه او هم براى تحصيل دندانپزشكى در يكى از اين دوره ها به فرانسه اعزام شده بود. مرحوم هدايت گرچه دانپزشكى را ادامه نداد ولى با توشه اى از شناخت هنر و ادبيات به ايران باز مى گشت و در نوشته هايش اشاراتى به سينما دارد… در آن روز ديدار در دفتر وابسته مطبوعاتى سفارت ايران، هدايت از من خواست چنانچه يكى از سينه كلوب هاى پاريس اين دو فيلم: «اوپراى سه پولى» (چهار پولى، در نسخه فرانسوى) اقتباس از برتولدبرشت، ساخته ژرژ ويلهلم پابست، فيلمساز آلمانى، 1933 و «مرتع سبز» فيلم ملودرام امريكائى اقتباس از (كتاب مقدس) ساخته ويليام كيگلى با شركت بازيگران سياه پوست، 1936 را در برنامه نمايشى آنها ديدم، او را خبر دهم، كه در جواب گفتم خودم به سراغتان مى آيم تا همراهى تان كنم در پُرس و جو، افسوس، نه سينما تك و نه سينه كلوب ها، هيچ يك، اين دو فيلم را در برنامه سال پيش رو نداشتند، ويدئو كاست هم هنوز وجود نيافته بود كه نسخه مغناطيسى اين دو اثر را از بازار تهيه كنم و تقديمش دارم…

يكى از ياران هدايت و خانلرى كه او هم از محصلين اعزامى قديم به فرانسه بود و سمت استادى در دانشگاه را داشت و همسرش فرانسوى بود و ترجمه با نثر بديع فارسى «خاموشى دريا» تهران 1321 از اوست: مرحوم دكتر حسن شهيد نورايى، در اين هنگام در پاريس مى زيست و از بيمارى كليه در رنج بود، ما دانشجويان گاه گاه به ديدارش مى رفتيم، به ويژه در آخرين روزهاى حياتش… يك روز، ناگهان دانستيم كه در اثر همين بيمارى فوت كرده است! عده اى از دانشجويان براى شركت در تشييع جنازه او، با يك دسته بزرگ گل داوودى سفيد، از سوى هيأت اجرايى دانشجويان ايرانى مقيم فرانسه، به خانه اش در پرت دوفين پاريس رفتيم.
همين طور كه در حياط مشجر زيباى خانه در انتظار رسيدن اتوموبيل مخصوص حمل جنازه بوديم، دوست دانشجويم: سعيد فاطمى (دكتر سعيد فاطمى استاد بازنشسته ادبيات تطبيقى در دانشگاه تهران) كه از راه مى رسيد، به من گفت مى گويند: ديشب صادق هدايت، در خانه اش خودكشى كرده… خبر ناگهان و حيرت آور بود چون كه دو سه روز پيشتر هدايت و يكى از دوستانش را در يكى از كافه هاى بولوار سن ميشل (كارتيه لاتن) ملاقات كرده بودم. گفتم حتماً شايعه است. اما عصر همان روز در روزنامه «Le soir» كه مديريت آن را فرائسوا آراگون داشت، خواندم: صادق هدايت نويسنده ايرانى در آپارتمان خود در بخش هجدهم پاريس با گاز خودكشى كرده، فردايش روزنامه هاى ديگر اين خبر تأسف آور را نوشتند… بعد ما دانستيم كه او پس از مسدود كردن تمام منافذ اتاق، شير گاز را باز كرده و خوابيده و همسايه در احساس بوى گاز، پليس و (پومپيه ــ ساپور) را خبر كرده و آمده اند و شير گاز را بسته و جنازه را به پزشكى قانونى انتقال داده اند.
ما دانشجويان علاقه مند به دكتر شهيد نورايى و هدايت از تشييع جنازه شهيد نورايى آرام نگرفته، با يك دسته گل داوودى سفيد ديگر، جنازه نويسنده بزرگ را از پزشكى قانونى، تا مسجد پاريس مشايعت كرديم و بعد نيز براى دفن او در بخش مسلمانان گورستان پرلاشز كه مولى يرو آلفرد دوموسه و شوپن و ديگر بزرگان سياست و هنر و ادب در آنجا مدفونند، جنازه را از مسجد مسلمانان تا گورستان همراهى كرديم. و سال بعد در مراسم بزرگداشت ياد او، هيأت اجرايى دانشجويان ايرانى مرا مأمور سخنرانى بر سر مزار او كرد كه شمه اى از وضع خانوادگى هدايت، و مقام هنريش را به دو زبان فرانسه و فارسى در حضور جمع زيادى ايرانى و فرانسوى سخن گفتم كه متن صحبت من در بولتن دانشجويان كه مسئوليت انتشار آن را مرحوم فريدون رهنما داشت درج گرديد.
مرحوم صادق هدايت در جوانى، در گروه محصلين اعزامى به پاريس رفت و پس از رها كردن ادامه تحصيل دندانپزشكى به گروه سور رِآليست پيوست و در گروههاى آنان در كافه «لاروُتُند» در چهار راه مونپارناس ــ راسپاى شركت مى كرد ــ رياست گروه را آندره بروتون داشت و در شمار اعضاى آن نقاش پيكاسو بود و فيلمساز بونوئل كه از اسپانيا مى آمدند و ژرژ سادول، مورخ سينما و آراگون و ژاك پرهور شاعر و لئون موسيناگ ناقد هنر و عده اى ديگر كه نامشان در ايران ناشناخته است، در اعتقاد سياسى، گروه، هواخواه تروتسكى بود، بعدها پيكاسو و آراگون و سادول و عده اى ديگر به حزب كمونيست استالينى فرانسه پيوستند. عده اى هم خواهان خودكشى شدند، از آن جمله هدايت بود كه به اين قصد خود را به رودخانه (مارن) نزديك پاريس انداخت كه نجاتش دادند و اين انديشه بيهوده بودن زندگى، همچنان در نهاد او ريشه داشت و نيز، چون به فرانسه و زبانش و فرهنگش علاقه مند بود. پس از پايان جنگ دوم جهانى به پاريس دوران جوانى اش بازگشت و چون مستمّرى براى ادامه زندگى در پاريس نداشت، قصد خودكشى كه در ضميرش ريشه دوانده بود، او را به اين كار واداشت… يادش گرامى است.
پی نوشت:
امير هوشنگ كاووسی، پدر نقد فيلم در ايران، متولد 1301 تهران، دارای مدرك كارشناسی ارشد فیلمسازی از مدرسه عالی آموزش فنی سینماتوگرافی “ایدك” و دكتری از دانشكده ادبیات دانشگاه سوربن است. وی از زمره اولین نویسندگان ایرانی است كه ادبیات سینمائی را در زبان فارسی رواج داد. سال ها تدریس و تألیف و ترجمه صد ها مقاله و كتاب های متعدد حاصل عمری است كه دكتر کاووسی در معرفی سینمای ایران و جهان صرف كرده است. (دکتر کاووسی سال گذشته روی در نقاب خاک کشید)
بخارا – شماره43
مد و مه 19 فروردین 1393