این مقاله را به اشتراک بگذارید
مانی سپهری
احمد شاملو در یکی از نامههایش به ع.پاشایی که اخیرا در کتابی با عنوان «تهران، خیابان آشیخهادی» چاپ شده آنجا که بحث کلنجار رفتنش با رمان «پاییز پدرسالار مارکز» برای ترجمه به میان میآید، از ضرورت ساختن زبانی متناسب با این رمان سخن میگوید و در این باره به پاشایی مینویسد: «و اما در باب کتاب جدید گارسیا مارکز باید عرض کنم که ترجمه آن چندان هم آسان نیست. بهکارگرفتن زبان تازه برای این کتاب (که امیدوارم تا حالا خوانده باشیش) گرفتاری اصلی است، زیرا شیوه نگارش و نقطهگذاری گارسیا مارکز در این اثر، به راحتی در فارسی جا نمیافتد و به خاطر ساختمان خاصی که جمله در زبان فارسی دارد، آن حالت اصلی که هر فصل کتاب به یک جمله مستمر و مداوم تبدیل شده از میان میرود و باز به صورت جملههای تمامشده و پشت هم قرار گرفته درمیآید، بنابراین مساله اصلی این نیست که I را برداری جایش بنویسی من. زبان ترجمه این کتاب باید از نو ساخته شود…» دغدغه ساختن زبان و ورزش با انواع شکلهای زبان فارسی همواره یکی از دغدغههای شاملو بوده است. چنانکه از او نقل شده که «دن آرام» شولوخوف را به این دلیل ترجمه کرده که آن را عرصهای دیده است برای کاربرد زبان کوچه در حد اعلای ظرفیتش.
از طرفی مهارت شاملو در طنز شفاهی نیز زبانزد است و این طنز را همچنین در نیشها و متلکهای نقادانهاش نیز میتوان یافت. «روزنامه سفر میمنت اثرِ ایالات متفرقه امریغ» اثری است که در آن طنز و وسوسه زبانساختن شاملو یکجا گرد آمده و حاصل آن کتابی شده طنزآمیز که با به کارگیری پارودیک لحن و نثر قاجاری، به ویژه لحن و نثر سفرنامهها و خاطره نویسیهای دوران قاجار نوشته شده است. این کتاب، سفرنامه خیالی یک شاهقاجار به آمریکاست که شاملو آن را طی دوران اقامتش در آمریکا در سالهای ۶٨ و ۶٩، نوشته تا در آن بلاهت پادشاهان مستبد تاریخ ایران را دست بیندازد گرچه خود او معتقد است که آنچه نوشته به گرد واقعیت هم نمیرسد. شاملو این را در قیاس با نمونههای واقعی این گونه متون میگوید و در این باره در مقدمه کتاب مینویسد: «دوستانی که سفرنامه را پیش از چاپ آن خوانده بودند، به جز همسرم که ابتدا از نگارش آن خشنود نبود، همه آن را نوشته موفقی ارزشیابی کردند اما پس از بازگشت به ایران هنگامی که برای بستن این پرونده به یکی از سفرنامههای مظفرالدینشاه به فرنگ و روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه نگاه مجددی انداختم به این نتیجه رسیدم که در نظیرهسازی خود به هیچوجه توفیق نیافتهام: سفاهت پادشاهان ما دایرهئی کهکشانیست نه محدودهیی چنان بسته و محدود که من در روزنامه سفر میمنت اثر ایالات متفرقه امریغ تصویر کردهام! بینش محدود من مانع آن شده است که این فضاحت ناب را به نمایش بگذارم حال آن که خود آن موجودات تاریخی توانستهاند اوج بلاهت را با نبوغ غیرقابل وصفی در صفحات تاریخ مکتوب ایران به ثبت رسانند.» شاملو آنگاه برای اثبات اینکه طنز ناخواستهای که در تاریخ مکتوب هست از طنز عامدانه او که از روی تاریخ مکتوب و در هجو آن ساخته شده پیشی میگیرد، قسمتهایی از روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه را محض نمونه آورده است که آنچه میخوانید قسمتی است از این روزنامه خاطرات: «میرزا احمد مترجم را دیدم. معلوم شد شاه احضارش فرمودهاند که روسی بخوانند. رسم شاه این است: هر وقت میخواهند به انگلیسها التفات بفرمایند زبان انگلیسی میخوانند، چون حالا ایلچی بزرگی از روس میآید محض خصوصیت به روس دوروزی زبان روسی خواهند خواند.»
بعد از نقل نمونههایی از خاطرات اعتمادالسلطنه است که سفرنامه طنزآمیز شاملو آغاز میشود. گفتنی است که تاثیر نوشتههای طنزآمیز هدایت نیز در این اثر شاملو به چشم میخورد و حتی جایی شاملو اصطلاحی را به کار برده و بعد در پانوشت نوشته است که این اصطلاح مال هادی صداقت است و میدانیم که هادی صداقت نام مستعار صادق هدایت بود. البته از تاثیر نثر «چرندوپرند» دهخدا بر این کتاب شاملو نیز نباید غافل بود. در پشت جلد کتاب به نقل از سخنرانی شاملو در دانشگاه برکلی در آبان١٣۶٨ درباره این کتاب میخوانیم: «…البته این یک سفرنامه شخصی نیست، بلکه از زبان یک پادشاه فرضی، احتمالا از طایفه منحوس قاجاریه روایت میشود، تا برخورد دوجور تلقی و دوگونه فرهنگ و برداشت اجتماعی برجستهتر جلوه کند. و اینکه قالب طنز را برایش انتخاب کردم جهتش این است که جنبههای انتقادی رویدادها را در این قالب بهتر میشود جا انداخت… .» آنچه در ادامه میآید سطرهایی است از این کتاب: «دیشب با جناب اشرف وزیر دربار و جمعی از نوکرهای دیگر دعوت به تیارت داشتیم… با دبدبه و کبکبه کامل تشریففرمای نمایشخانه شدیم. و کالسکه آتشی مخصوصا جلو نشستیم که بتوانیم در جواب احساسات مردم که برای دیدن ما در دو سمت خیابان جمع میشوند به دست خودمان بوق بزنیم و ابراز مرحمت کنیم. خلاصه تا برسیم و نزول اجلال بشود به این بهانه بوقبازی مبسوطی فرمودیم.
لدیالورود اجازه دادیم نمایش را شروع کنند. اول مردکه نکره بیقباحتی آمد بازیهای بیمزه زیاد درآورد. گفتند اهل ایتالی است و اسماش «باسینی» است. مثلا یک چشمه از کارهایش این بود که تعدادی توپ رنگبهرنگ را به هوا میانداخت و دستبهدست میکرد بدون اینکه بیفتند… در قهوهخانه نایب قنبر دارالخلافه خودمان شاگرد قهوهچی همهفنحریفی داریم که کارش رساندن چایی و ترش و قنداغ و از این قبیل گلوترکنکها به دکههای اطراف است. سرتاپا نصف گوشت و استخوان این ایتالیایی حیف نان را هم ندارد اما در آن واحد تا پنجاهاستکان و نلبکی را طوری روی یک دستش میچیند که به عقل جن هم نمیرسد. با این تعداد استکان نلبکی چایی و چیزهای دیگر که تا بالای آرنج رویهم رویهم میچیند، تازه مجبور است از وسط آیند و روند آنهمه آدم سوار و پیاده و درشکه و گاری و خر و قاطر و شتر و یابو هم دواندوان حرکت کند تا سفارش مشتریها را که همانا دکهدارهای دوطرف خیابان باشند داغاداغ به آنها برساند. و البته برای این کار لازم است موقع چیدن استکان نلبکیها درست یادش باشد که کی چی سفارش داده.» کتاب «روزنامه سفر میمنت اثر ایالات متفرقه امریغ» از طرف انتشارات مازیار پس از سالها تجدیدچاپ شده است.
شرق / مد و مه / بهمن ۱۳۹۳
1 Comment
نوشین
نثر شاملو بی همتاست