این مقاله را به اشتراک بگذارید
نگاهی به کتاب «تب تند آمریکایلاتین» اثر آرتور دموسلاوسکی/ سیهروزی برنامهریزیشده
مجید نظری
میلان کوندرا در نامه سرگشادهای که به مناسبت تولد کارلوس فوئنتس نوشته است از مشابهت حیرتانگیز آمریکایلاتین و اروپایمرکزی یاد میکند که در گپوگفت خود با فوئنتس از آن حرف زده بودند: یعنی هر دو بخش بهگونهای مشابه نشاندار حافظه تاریخی باروک هستند و فصل مشترک دیگری که نویسنده نامه اضافه میکند، نقش این دو بخش از جهان در تحول رمان مدرن قرنبیستم است. در اروپا کافکا، موزیل، بروخ و… و در آمریکایلاتین خوآن رولفو، ساباتو، فوئنتس و… . شکوفایی ادبیات در چنین جوامعی را ماریو بارگاس یوسا در کتاب «چرا ادبیات؟» حاصل بیاعتمادی مردم به جامعه میداند. «وقتی مردم دیگر به دنیایی که در آن زندگی میکنند باور ندارند، این یک لحظه تاریخی بسیار مناسب برای فعالیت ادبی است. بهنظر من در دهه١٩۵٠ هیچکس اعتماد و اعتقادی به آمریکایلاتین نداشت.» (ص٧٧) بیاعتمادی به جامعه تنها موجد و خالق ادبیات نیست، زندگی سیاسی را نیز دگرگون و پرتلاطم میکند: کودتا، انقلاب، جنبشهای آزادیخواهی، سرکوب و… .
باری، عوامل گفتهشده، این دو بخش از جهان را در تاریخ قرنبیستم نشاندار کرده و اندیشمندان هر بخش را کنجکاو شناخت بخش دیگر. آرتور دموسلاوسکی خبرنگار و نویسنده لهستانی در کتاب «تب تند آمریکایلاتین» درصدد شناخت زندگی سیاسی آن منطقه برآمده است، خاصه با تاکید و شناختی که به تجربه زندگی در منطقه خود دارد. او با تجربه زندگی در کشوری دچار دیکتاتوری کمونیستی به سرزمینی گرفتار دیکتاتوری راستگرا رفته است. «همان نسخ آدم روشنفکری که در آمریکایلاتین مارکسیست، پارتیزان یا شورشی چپگراست، در لهستان ضدکمونیست است و همان نوع آدمی که در لهستان آپاراتچیک راحتطلب و سازشکار حزبی است، در برزیل اونیفورم نظامی به تن دارد، روزنامکهای مدارس را توقیف میکند، دانشجویان را شکنجه میدهد.» (ص١٢٠) آرتور دموسلاوسکی سفر خود را از هاوانا شروع میکند. هاوانای دوره فیدل، هاوانای رو به مرگ. در دورهای که در کوچههای تاریک مرکز شهر، میشود درباره نقاشیهای وان دایک یا ادبیات کلاسیک روسیه گپ زد، شلوار آدم را میگیرند و بهازای بیستدلار یا حتی یک اسکناس دهدلاری ابراز آمادگی میکنند. «شهری فروریخته، ازهمپاشیده، گندیده، پر از بوی دود بنزین و تعفن فاضلاب، از پادرآمده و درمانده…» (ص١٩) اما فیدل کاسترو در آمریکایلاتین طرفدارانی دارد که او را به دلیل قهرمانیهایش در مبارزه با آمریکای نیرومند میستایند. کلوویس رسی، خبرنگار سائوپائولو فیدل را در قیاس با آدمهای متوسط دنیای سیاست کلیسای جامع باشکوهی میداند. ماریو بارگاس یوسا که بعدها به صف منتقدان جدی کاسترو پیوست در وصف انقلاب کوبا مینویسد: «برای نخستینبار باور کردیم که انقلاب در کشورهای ما نیز امکانپذیر است. امری که تا آن لحظه، رویایی رمانتیک بیش نبود.» (ص٣۶) اما انقلاب کوبا تاریخ یکدستی ندارد. پیر سرانو انقلابی کوبایی که از سال١٩٧۴ به اسپانیا رفته است، انقلاب کوبا را به چند مرحله تقسیم میکند: در بدو امر انقلابیون درصدد حفظ هویت خود و یکساننشدن با قدرتهای بزرگ جنگ سرد بودند. در سال١٩۶١ فیدل اعلام کرد که انقلاب سوسیالیستی خواهد بود. اما سوسیالیسم کوبایی «مالخودمان» بود و مستقل از اتحاد شوروی. تا سال ١٩۶٨ این شیوه ادامه داشت. اما پس از ورود ارتش شوروی به پراگ در حالی که تصور میشد فیدل طرف شورشیان پراگی را بگیرد، تسلیم روسها شد. سیاست کوبا به سمت شوروی چرخید و انقلاب به رژیم سفتوسخت و مقرراتی یک حزب تبدیل شد. در پایان نویسنده پیشبینی میکند که کوبا ممکن است دچار سرنوشت جمهوریهای سابق شوروی شود. یعنی ایجاد پیوند میان نخبگان سیاسی و مافیای برآمده از حزب سابق در زمینهای با سرمایههای بورسباز و بخشهای گسترده فقر و احساس عدم امنیت و بیثباتی. آرتور دموسلاوسکی از هاوانا به برزیل میرود. جایی که بیشتر با کشیشهای مبارز و آزادیخواه روبهرو میشود. از کاردینال نقل میکند که: «ما در برزیل، توتالیسم راستگرا را تجربه کردیم و شما در اروپایشرقی توتالیسم کمونیستی را.» (ص١٢۵) سپس از هلو کامارا، سراسقف اولیندا و رسینه و مبارزات او علیه رژیم دیکتاتوری نظامی برزیل مینویسد. کامارا از اوایل دهه١٩۶٠ به دفاع از ستمدیدگان و تهیدستان میپردازد و به دشمن شماره یک ژنرالهای حاکم و نخبگان اجتماعی تبدیل میشود. عملیاتی وسیع علیه رژیم نظامیان از جمله «عملیاتامید»، کمیسیون عدالت و صلح، بانک همیاری سازمان میدهد. او طرد خشونت را بهعنوان راه مبارزه برای عدالت انتخاب میکند. در نظر او «مهمترین وظیفه کلیسا مبارزه با بیعدالتی است که باید در عرصههای اجتماعی و سیاسی پیگیری شود؛ مبرمترین هدف مسیحیان باید، بهرغم همهچیز برپایی نظمی حتیالامکان عادلانه باشد.» (ص١٣۵) این در حالی بود که روحانیون محافظهکار مبارزه سیاسی را با کلیسا بیارتباط میدیدند.
بعد از برزیل، نوبت شیلی است. دستگیری آگوستو پینوشه در روز ١۶اکتبر١٩٩٨ رویداد مهمی در سالهای پایانی قرن بیستم، خاصه بهلحاظ آثار حقوقی آن است. مخالفان محاکمه پینوشه به اصل مصونیت دولتها استناد میکردند و دادگاه کشور بیگانه را فاقد صلاحیت برای رسیدگی به اتهامات وارده میدانستند. اما برگزاری دادگاه، نظریه حقوقدانانی را که معتقد به عدم وجاهت حقوقی استناد به مصونیت دولت در موارد نقض حقوق بنیادین بشر بودند، تقویت کرد. محاکمه پینوشه، مقدمه صدور کیفرخواست دادگاه محلی داکار در سنگال علیه حسن هابره، رییسجمهور دولت چاد و دادگاههای مشابه در سایر نقاط جهان و بهعبارتی شکلگیری عرف بینالمللی در این زمینه شد. برگردیم به متن کتاب. نویسنده سه روایت از کودتای پینوشه ذکر میکند. نخست روایت تبلیغات رژیم پیشین لهستان: نابودی انقلاب سوسیالیستی شیلی و امید توده مردم. روایت ضدکمونیستی: تنها راه جلوگیری از فاجعه اقتصادی و فرورفتن شیلی در ورطه هرجومرج سیاسی و برپایی حکومت دیکتاتوری مارکسیستی. روایت لیبرال- محافظهکار: آزادی اقتصادی بر آزادی سیاسی اولویت دارد و پینوشه مجبور به تامین این آزادی با توسل به زور شد. البته ماحصل این زور را نائومی کلاین در کتاب «دکترین شوک» چنین خلاصه میکند: ظرف مدت کوتاهی بیش از سههزارودویستنفر را سربهنیست یا اعدام کردند، دستکم هشتادهزارنفر زندانی شدند و دویستهزارنفر به علل سیاسی از کشور گریختند.»(ص١٢۴)
دوره سهساله آلنده دوران تحولات شگرفی بود. سال اول، «سال طلایی» اقتصاد بود. سال رشد تولید، سال رونق و شکوفایی و کاهش تورم و بیکاری. در طی سهسال املاک بزرگ کشاورزی مصادره شد و شرکتهای بزرگ ملی شدند اما افزایش هزینه تولید، ندانمکاری، خرابکاری از سوی ایالاتمتحده سقوط قیمت مس در بازارهای جهانی، همهچیز را وارونه کردند. پس از سهسال سطح تولید پایین آمد. گرانی بیداد میکرد و همهچیز نایاب بود. بالاخره با کودتای خونین پینوشه، انقلاب صلحآمیز آلنده دود شد و به هوا رفت. پینوشه درصدد پاککردن کشور از مارکسیستها و ریشهکنکردن میکروب کمونیسم بود.
نویسنده به آرژانتین که میرسد از مفهوم «دساپارسیدو» یا «ناپدیدشده» یاد میکند. این مفهوم «به ژرفترین و دردناکترین وجه، سرشت دیکتاتوریهای ضدکمونیستی را در دنیای جدید به تصویر میکشد.» (ص ٢٢٧) ناپدیدشده کسی است که از خانه بیرون رفته یا او را بیرون بردهاند و دیگر برنگشته است. سربهنیست شده است. لوییس آلبرتو رومرو مورخ تاریخ معاصر آرژانتین در پاسخ به پرسش در زمینه بیرحمیهای دیکتاتوری نظامی در سالهای ١٩٨٣-١٩٧١ ماهیت فرهنگ آرژانتین را چنین خلاصه میکند: کسانی که جزو گروه حاکم نیستند، ناگزیر نقش دشمنان وطن را ایفا میکنند. آرژانتین در قرن بیستم، تاریخ پرتلاطمی دارد رژیمهای نظامی و غیرنظامی با توسل به زور به قانونی مدام جا عوض میکنند تا میرسیم به سال ١٩٧۶ که نظامیان دوباره وارد صحنه میشوند و هولناکترین کابوس در تاریخ قرن بیستم آرژانتین را رقم میزنند.
در مکزیک اوضاع متفاوت بهنظر میرسد. تاریخ این کشور بهگونهای دیگر است. حدود ٧١سال حکومتی اقتدارگرا با آمیزهای از ناسیونالیسم، سوسیالیسم و خلقگرایی برسر کار بود. حکومت دمکراتیک نبود ولی استبدادی هم نبود. اما مکزیک هم از وزش بادهای نئولیبرال در امان نماند. صدای اعتراضات دانشجویی سال ١٩٨۶ هم به آنجا رسید و آرامآرام قدرت شکسته شد تا در سال ٢٠٠٠ مخالفان در انتخابات به پیروزی رسیدند. توسعه اقتصادی شروع میشود اما این فرآیند بدون اصلاحات سیاسی ختمبهخیر نمیشود. تعداد میلیاردرها با چپاول و تقسیم غنائم افزایش یافت. ماجرای دزدیها و کلاهبرداریها داستان تکراری زندگی روزمره مردم شد. از چهارشهروند مکزیکی یکنفر زیرخط فقر زندگی میکند. در مجموع نئولیبرالها در آمریکایلاتین نابرابری را افزایش دادند، فقرا را بهحال خود واگذاشتند و جهانی فاجعهبارتر ساختند بهطوری که «جامعه را به لایه نازک مشتی برنده و توده وسیعی بازنده تقسیم میکند. در منطقهای که تحتتاثیر تاریخی پرجوشوخروش، قرنهاست بار سنگین خشونت و رشوهخواری را بر دوش میکشد، در دوران سیاستهای نئولیبرال خشونتها و رشوهخواریها ابعادی چنان عظیم و تصورناپذیر یافتند که حتی در آن بخش از جهان بیسابقه بود.» (ص٣۵١)
اما در لایه دیگری از کتاب مواجهه سهنویسنده مطرح آمریکایلاتین با اوضاع و شرایط حاکم بر منطقه را میخوانیم. گابریل گارسیامارکز از حکومت فیدل کاسترو دفاع میکند و چشم به روی جنایات و بیخانمانیها و مصیبتهای حاصل از این شرایط میبندد. نویسنده با رعایت ادب و بهتأسی از فرهنگ لهستان او را «ریاکار» مینامد. ماریو بارگاسیوسا که ابتدا از مدافعین انقلاب بود، دستآخر از مدافعین پرشور بازار آزاد میشود و با خشونتها، رشوهخواریها، فقر فزاینده و کلیه فجایع حاصله از مدل اقتصادی نئولیبرالیسم کنار میآید. اما کارلوس فوئنتس هم منتقد تمامعیار نسخه اقتصادی نئولیبرال برای کشورهای آمریکایلاتین است و هم نکوهشگر آرمانشهر «دنیای شکوهمند نوین».
شرق / مد و مه / بهمن ۱۳۹۳