این مقاله را به اشتراک بگذارید
ماجرای رمان اولیس در ایران حکایتی ست پر فراز و نشیب، از انتشار ناممکن آن بگیریم تا مدعیانی که ترجمه منوچهر بدیعی را نامطلوب می دانند و نهایتا پز خواندن رمانی که اگر هم منتشر شده بود بعید بود جز انگشت شماری از پس خواندن آن برآیندنوشته ای که به پیوست این مظلب آمده به قلم سایر محمدی است که در ایبنا منتشر شده مطلبی که به نکات جالبی اشاره کرده بود، بهانه ای شد برای اشاره به برخی نکات حاشیه ای دیگر در اینباره.
نخستین نویسنده ایرانی ای که اولیس را خوانده و باآن آشنا بوده، احتمالا کسی نیست جز صادق هدایت که هم شان آغازگری در استفاده از شگردهای ادبیات مدرن در ایران داشت. اگر نخواهیم به این حدس و گمان بسنده کنیم، باید اشاره ای کرد به خاطرات مصطیفی فرزانه در کتاب آشنایی با صادق هدایت کهنوشته است هدایت معتقد بود ادبیات جهان به دو بخش تقسیم می شود، قبل از جویس و بعد از جویس. در این خاطرات اشاره ای نیز به اولیس شده که حکایت از آشنایی کامل هدایت با این اثر دارد. هدایت نه تنها می کوشد داستانهایی با تکنیک سیال ذهن همچون داستان فردا و همچنین اثری نامتعارف همانند توپ مرواری را در کارنامه دارد که حکایت از تاثیر پذیری او از اولیس جویس دارد.
شاید اگر بخت با ما یار بود و یکی از مترجمان قدر در همام سالهای پیش از انقلاب این کتاب را ترجمه کرده و به چاپ سپرده بود، الان تکلیف آن روشن بود. متاسفانه اینگونه نشد، امید به انتشار رسمی اولیس هم امری محال به نظر می رسد . به فرض که کتاب با جرح و تعدیل های فراوان پذیرفته و منتشر شود، چه فایده؟! می گویند نشر نیلوفر که قرار بود کتاب را منتشر کند از ارشاد خواسته بود اجازه دهند بخش ها ممیزی شده را به صورت انگلیسی در متن بگذارند که پذیرفته نشده بود. در واقع شاید ناشر خواسته بود به این روش حرمت بزرگترین اثر ادبی قرن بیستم را نگه دارد که ممیزان ارشاد نپذیرفتند.
به خاطر دارم چند سال پیش ناشری قصد انتشار خلاصه تعداری از رمانهای مطرح را داشت، با این که در زمان خود مبلغ خوبی هم برای این کار می داد و بشخصه گرفت و گیر مالی هم زیاد داشتم هر چه سعی کردم، دست و دلم نرفت آثاری برجسته ای را که سطر به سطرش با خون دل نوشته شده بود، به سلیقه خودم کوتاه یا خلاصه کنم. در طول این سالها هر وقت صحبت ممیزی ارشاد مخصوصا اولیس شده به این فکر کرده ام واقعا آن ممیزی که به خودش اجازه می دهد خط روی نوشته های جویس بکشد و یا بخش هایی از زمانی از فاکنر را غیر قابل چاپ کند و… چه احساس و جرأتی می تواند داشته باشد. خب ابن ماموریت ها معمولا به کسانی داده می شود که از ماهیت کاری که در حال انجام آن هستند، تصوری مبتنی بر تعهد به هنر نداشته باشند.
بگذریم. این روزها نشر نیلوفر کتابی را به ترجمه منوچهر بدیعی منتشر کرده درباره اولیس و درونمایه آن. کتابی که از قضا پر فروش هم شده و اتفاقا کتابی ست خورند ما که نه دستمان به اولیس می رسد و اگر هم برسد حال خواندن آن را نداریم اما پز آن را زیاد می دهیم.
مصداق آن هم انتشار ترجمه همان یک فصلی که نشر نیلوفر از کتاب انتخاب کرده و منتشر کرد. دوستان زیادی را دیدم که آن را خریدند، اما حقیقتا به ندرت چه به صورت شفاهی و یا مکتوب بازتابی از آن دیدم. بی سروصدا آمد و رفت چنان که کتاب اولیس هم اگر منتشر می شد به همین سرنوشت دچار می شد./ حمید رضا امیدی سرور
****
چرا باید«اولیس» بخوانیم؟
سایر محمدی
علاقهمندان جدی ادبیات، نزدیک به یک قرن در ایران نام «اولیس» و نویسندهاش «جیمز جویس» را شنیدهاند. با توجه به شهرت جهانی این اثر در حسرت مطالعه آن بودهاند.
منوچهر بدیعی سال 72 این رمان حجیم اولیس را در چهار جلد به فارسی برگردانده بود که به هر دلیل در طول این سالها موفق به انتشار آن نشد. اما در دهه هشتاد کتابی در شناخت جویس به نام جیمز جویس اثر استوارت منتشر کردکه بخش ۱۷ آن ضمیمه کتاب مذکور بود.
بدیعی در این باره به شهروند گفته بود: سالهاست جامعه ادبی ایران مدام «اولیس، اولیس» کرده، هر خبری که درباره آن منتشر شده با ولع خوانده، هرکس مدافع اولیس در ایران باشد، یک چهره پیشرو دارد. او را روشنفکر میخوانند. آرای او را مدرن و پسامدرن میدانند، به دیده دیگری به او نگاه میکنند ولی خواننده فارسی میداند که نمیتواند اولیس را به زبان فارسی در مرزهای داخلی بخواند».
بنابراین برای این که بدانیم این علاقه چیست، فصل ۱۷ این کتاب را که جویس مباهات میکند به اینکه آن را نوشته و برای خود افتخاری میداند، چاپ کردیم. اما یک نفر درباره آن حرف نزده است و حتی یک واکنش هم ایجاد نکرده است.»
حالا یک هفتهای است که «عصاره داستانی اولیس» به قلم بدیعی توسط انتشارات نیلوفر منتشر شده است.
متن اصلی اولیس به زبان انگلیسی در ۱۱۶۲ صفحه نوشته شده که در ترجمه فارسی بالغ بر ۲۷۰۰ صفحه (در چهار جلد) فراهم آمده است.
بدیعی از دل این متن چهارجلدی که پر از خرده روایتهاست، داستان صرفاً اولیس را استخراج کرده تا خواننده اگر به متن کامل رمان دسترسی ندارد، حداقل داستان اولیس را بخواند.
خود بدیعی در این مورد گفته است: «الانسان حریص بمامنع» یک چیزی است که ممنوع شده و مردم حریص شدهاند. مردم نسبت به مسائلی که مستور است و معمولاً پوشیده است کنجکاوی دارند. من حاضر نیستم قبول کنم این همه سؤال که پیش میآید به خاطر ارضای این نوع کنجکاوی باشد. اصلاً چرا؟ نه برای اینکه مردم در این زمینهها کنجکاو نیستند، هستند، ولی این کنجکاوی را الآن از هزار طریق دیگر میتوانند ارضا کنند. چرا بیایند رمان یک نویسنده را با ۱۱۶۲ صفحه بخوانند و تازه ببینند که آن جور هم که شنیدهاند، نیست.
بنابراین بدیعی با استفاده از آثار سه تن از بهترین مفسران و «زندگینامه نویسان جویس، بلامایزر، ماتیو هاجارت دان گیفورد، که هر سه از استادان زبان و ادبیات انگلیسی بودهاند، عصاره داستانی اولیس را تدوین کرده است.
میدانیم که کل داستان اولیس در یک شبانهروز میگذرد، پس چگونه است که این حجم از صفحات را به خود اختصاص داده است؟
بدیعی میگوید: حقیقت آن است که داستان اولیس لابهلای اساطیر یونان، تاریخ و جغرافیا و افسانههای ایرلند، مناسک مسیحیت، انواع گوناگون سبکهای ادبی، سیلان خودآگاهی و تک گویی درونی، اشارات ادبی و فلسفی و حتی علمی، پارههایی از زندگی جویس و خانوادهاش، زندگی روزمره دابلینیها، تکههایی از ترانهها و اپراها که خواندن آنها رواج داشته و اشاره به بیش از هزار شخصیت که هر کدام نمونهای از صاحبان مشاغل و حرفههای گوناگون هستند، پراکنده و پنهان است. (در اولیس به چند اپرا و ۳۰۴ ترانه و تصنیف و سرود و ۵۲ شعر کودکانه و آواز به اصطلاح کوچه باغی اشاره شده است).
خواننده رمان اولیس، قطعاً در جهان داستانی اولیس گم میشود و در کوچه پسکوچههایش راه به جایی نمیبرد.
بدیعی در همین زمینه (شاید خطاب به خواننده پرحوصله رمان) میگوید: «با همه اینها، ابهامها و ایهامها و به اصطلاح بازیهای زبانی، در هم ریختن ساختار جملهها که از لوازم نقل واقعگرایانه تکگویی درونی است، طنزی حیرتانگیز با تقلید از سبکهای نویسندگان و گاه طغیان قلم افزوده میشود. در این میان چگونه از داستان اولیس سردرآورد؟
بدیعی میافزاید: اولیس، سه شخصیت اصلی هم بیشتر ندارد: استیون ددالوس لئوپولدبلوم، و زنش مالی بلوم، اما بیرون کشیدن این قصه ساده از دل متن کتاب به کوششی طاقتفرسا نیاز دارد که حتی مشتاقترین و کنجکاوترین خواننده را مأیوس می کند.
بدیعی این رنج را به خود هموار کرد و پس از مطالعات فراوان و زیر و رو کردن کتابهایی که به قلم جویسشناسان و مفسران اولیس و بررسیهای اولیس، نوشته شده، متنی منقح و خالص از داستان اولیس بدون حواشی و شاخ و برگ تدوین کرده است.
کاری که بدیعی با رمان اولیس کرده شاید لازم باشد که هست، دولتآبادی با رمان کلیدر بکند و عصاره داستانی گلمحمد را از داستان شیرو، داستان ستار پینهدوز و دیگر خرده روایتها، شاخ و برگهای اضافی تفکیک کند و متنی موجز و منقح در یک جلد به مخاطبان عرضه کند. حدود دهسال قبل وقتی این را با دولتآبادی در میان گذاشتم، در پاسخم گفت آن ویراستار خبره که توان این عمل را داشته باشد کو؟ کسی که بتواند کلیدر را به بهترین شکل بدون لطمه زدن به رمان تلخیص و تدوین کند سراغ دارید؟
بدیعی زمانی که دو کتاب «چهره مرد هنرمند در جوانی» و «جیمز جویس» را ترجمه و منتشر کرده بود، به دعوت حسین پاینده مترجم و منتقد ادبیات داستانی و استاد دانشگاه به کلاس درس دانشگاه دعوت شد تا با دانشجویان مترجمی زبان و دانشجویان ادبیات که این رمان را خوانده بودند و سؤالاتی در این زمینه مطرح شد راجع به فرآیند ترجمه این اثر و مؤلفههای زیباییشناختی رمان اولیس و چهره مرد هنرمند نیاز به شناخت بیشتر داشتند، به گفتوگو بنشیند که این حرکت هم قابل تقدیر و تحسین بود، هم معنا و مفهوم «دانش- جو» بودن حاضران در کلاس رنگ واقعیت به خود گرفت. کاری که در اغلب دانشگاههای جهان امری رایج و متداول شناخته میشود.
بدیعی در این مورد میگوید: «بیش از ۲۰ سال پیش که کار ترجمه اولیس و ترجمه و تدوین «یادداشتهای اولیس» (با بیش از پنج هزار یادداشت در نزدیک به دویست هزار واژه) و کتاب «بررسیهای اولیس» (در حدود ۶۰۰ تا ۷۰۰ صفحه شامل عصاره داستانی، نقدهای مهم، تاریخ ایرلند، زندگی جویس و…) را تمام کردم در یادداشتی بر یادداشتها، درباره طرز خواندن متن، یادداشتها و بررسیها، به این نتیجه رسیدم خوانندهای که میخواهد با تمام لغزها و معماها و لایههای معنایی کتاب درگیر شود و از لذت حل دشواریها و یافتن معانی تازه بینصیب نماند، ناگزیر باید علاوه بر یادداشتها و بررسیها، هر بخش از ترجمه فارسی متن اولیس را دستکم سه بار بخواند.
با این مایه از تلاش یک مترجم تأثیرگذار و صاحب سبک آیا لازم نیست، این شناخت و دانستگی را به نسل آینده فرهیختگان، مترجمان و دانشپژوهان منتقل کند؟ و تجربه خود را در اختیار مشتاقان و پایهگذاران فرهنگ فردای جامعه قرار دهد؟
منوچهر بدیعی در فراز دیگری از پیشنهادهای خود عنوان میکند: اگر خوانندهای فقط به دنبال «داستان» باشد، هرگز این تکلیف مالایطاق را تاب نخواهد آورد. نه تنها چنین توقعی (کشف رازهای مکتوم اولیس) از خوانندگان فارسی زبان، بلکه از کتابخوانهای انگلیسیدان هم که میتوانند متن اصلی اولیس را بخوانند توقع بیجایی است. بنابراین تنها راه برای کسانی که فقط داستان و رمان میخواهند، آن است که عصاره داستانی هر بخش را به زبان راحت و ساده و بدون اشارات و تلمیحات و بازیهای زبانی بخوانند. این کتاب همان «عصاره داستانی اولیس» است.
داستان اولیس که شاهکار ادبیات مدرن جهان به شمار میرود، ریشه در اساطیر یونان بخصوص ادیسه هومر، شکسپیر، عهد عتیق و عهد جدید دارد. اشارات تلمیحی و بینامتنی، نزدیکی فرم و محتوا و ساختار پیچیده روایی، از مشخصههای بارز ارزش ادبی این رمان شناخته میشود.
اولیس در صدر صد رمان برتر به انتخاب کتابخانه مدرن قرار دارد. جویس در این اثر علاوه بر آهنگین کردن نثر کتاب، محتوا را نیز با فرم واژهها انتقال میدهد.
علاوه بر آنچه از اولیس به قلم منوچهر بدیعی به فارسی تدوین و منتشر شده، شخص دیگری به اسم ایمان فانی که ظاهراً خود را دکتر معرفی کرده، سه فصل نخست اولیس را ترجمه و در فضای مجازی منتشر کرده است. او معتقد است: دنیای فارسی زبان قرن بیستم را پشت سر گذاشته بیآنکه حتی به آن وارد شود. ترجمه بزرگترین رمان مدرن قرن بیستم هنوز مجوز چاپ نگرفته است.
این مترجم کار خود را تلاشی سریع و به همان اندازه مفصل و دقیق در عصر اینترنت برای هضم ادبیات قرنی که پشت سر گذاشتیم و به آن راهمان ندادند، ارزیابی میکند و میگوید: قرن بیستم، قرن استیلای ذهن است. تمدن، پیچیدگی میآفریند و پیچیدگی خوراک ذهن است. یک فرد عادی در این روزگار از طریق رسانهها طی یک روز با حجمی عظیم از عجایب و حکایات و اخبار و تصاویر روبهرو میشود که مارکوپلو و ناصرخسرو و سعدی در یک عمر با آنها مواجه نشدند. در چنین آوردگاهی، ذهن است که جولان میدهد و داستان ذهن است که باید روایت شود.
اعجاز اولیس در آن است که برخلاف عادت مألوف در ادبیات که به سنت و گذشته ارجاع میدهد این اثر برعکس، عصر باستان و دنیای کلاسیک را بر پایه حال استوار میکند و به اکنون ارجاع میدهد. حال، اکنون، آن زمان سیال فرار که به زعم عدهای وجود خارجی ندارد و در اندیشه گروهی تنها چیزی است که وجود دارد.
آنچه اغلب در آن راه خطا رفتهاند، آن است که رمان اولیس اثری متکی به تکنیک و فرم تلقی شده، هرگز چنین نیست. اولیس از آنجا که داستان ناگفته ذهن را حکایت میکند، فرزند زمانه خود است.
به دلیل آنکه ذهن پرهیاهو اگر نه درد، دست کم ویژگی مشترک مردمان این زمانه است. داستانی است که برای همه و به سبب آنکه به استعمار، مذهب و میهنپرستی، علم، جنگ، عشق و مرگ میپردازد. رمانی است واجب برای فلاسفه و روشنفکران و چون با گذشته در پیوند و توازن است کاری است کلاسیک و سخت روانشناسانه، زیرا که پیچیدگی رابطه پدر و پسر را بازمیتابد و سرانجام از آنجا که خواندنش اگرچه دشوار، بسیار لذتبخش است.
منوچهر بدیعی ده سال پیش در گفتوگویی گفت: انتشار و ترجمه فارسی کامل «اولیس» به عمر من وصال نخواهد داد. آیندگان روزی سرانجام اولیس را خواه در ترجمه فارسی من و خواه در ترجمه کسان دیگر خواهند خواند.
بسیاری از زبانشناسان معتقدند زبان فارسی حدود یکصد هزار واژه دارد و زبان انگلیسی بیش از ۵۰۰ هزار واژه، بنابراین زبان فارسی در برگردان بسیاری از متون فلسفی و ادبی عاجز از انتقال تمام و کمال مفاهیم متن است، اما بدیعی برخلاف این نظر با خواندن اولیس و نوشتن آن به فارسی دریافته است که زبان فارسی، دست کم در حدود تجربه و آگاهی مترجم، برای ترجمه اولیس و حتی «شبزندهداری فینگنها» بسیار تواناست. هدف از ترجمه اولیس بیش از انتشار آن درک همین توانایی بوده است. پس بیدرنگ مطالعه اولیس را در اولویت داستانخوانی خود قرار دهیم که فردا خیلی دیر است.