این مقاله را به اشتراک بگذارید
عطیه موذن
«خانه دختر» را می توان اولین ساخته بلند سینمایی شهرام شاه حسینی به حساب آورد اگرچه که شاه حسینی پیش از این با فیلم های «کلاغ پر»، «زن ها فرشته اند» و «آقای هفت رنگ» به سینمای ایران راه پیدا کرده است و حتی پیش تر از آن هم با فیلم کوتاه «به طعم خاک» توانست سیمرغ بلورین جشنواره فیلم فجر را در سال ۱۳۸۱ از آن خود کند.
اما «خانه دختر» به لحاظ ایده و داستانی که دستمایه فیلمنامه پرویز شهبازی قرار گرفته، پا را از ساخته های قبلی این کارگردان فراتر می گذارد و وارد جهان جدی تری می شود.
شهرام شاه حسینی خود در این باره معتقد است که فیلمی ساخته که به خودش تعلق دارد و از آنجا که گیشه برایش اهمیت زیادی دارد می گوید اگر این فیلم با اقبال مخاطب مواجه نشود و یک میلیارد تومان نفروشد در کار خود شکست خورده است.
«خانه دختر» داستان دختر دانشجویی در آستانه ازدواج است که درست در روز عقد اتفاقی برایش رخ می دهد و قصه فیلم از اینجا رقم می خورد. منصور با بازی حامد بهداد و بهار با بازی رعنا آزادیور نقش این زوج را بازی میکنند و ابتدای این فیلم دوستان دانشجوی بهار با بازی پگاه آهنگرانی و باران کوثری مشغول خرید و آماده کردن خود برای این عروسی هستند که شخصی به آنها اطلاع می دهد بهار فوت کرده است و مراسم عروسی برگزار نمی شود.
از جمله محورهایی که این فیلم به سراغ آن رفته بیان رفتاری است که فیلمساز اثر وضعی آن را در روند یک داستان نشان می دهد.
شهرام شاه حسینی در این گفتگو که به مناسبت اکران فیلمش در سی سومین جشنواره فیلم فجر صورت گرفت، بیان کرد که در این فیلم خانواده با وجود اینکه نیت خیری دارد اما با استفاده از یک رفتار غلط مانع وصل شدن دو نفر می شود.
وی همچنین بیان کرد که در فیلم «خانه دختر» هم همه فکر می کنند آنچه که انجام می دهند درست ترین کار است و اتفاقا کار خود را با نیت خیر هم انجام می دهند اما همان نیت های خیر اگر غیر منطقی باشد بعدا ممکن است به یک فاجعه تبدیل شود.
*در این فیلم دغدغه ای مطرح می شود که به نظرم بسیار زنانه است و شاید طرح آن در سینما برای اولین بار باشد.
– من هیچگاه به آن این شکل نگاه نکردم که برای اولین بار موضوعی را مطرح می کنم. اتفاقا من طرفدار سینمای قصه گویی هستم که تکرار شده باشد و این برایم مهم است که حالا در این قصههای تکراری شما چگونه به آن نگاه و آن را بررسی می کنید و به قول بهرام بیضایی مرکب مهم است نه مقصد.
من معتقد هستم که یک قصه اگر به ۱۰ کارگردان داده شود از آن مطلب ۱۰ مدل فیلم با سلیقه های مختلف ساخته می شود و نگاه های متفاوتی از آن در می آید بنابراین چندان مشعوف قصه ای که روایت می کنم، نیستم.
*بحث شعف نیست اتفاقا مساله بر سر این است که شما چرا و چطور خواستید نگاهتان را درباره دغدغه خود مطرح کنید؟
– به هر حال من خوشحال هستم که محتوایی را بیان می کنم که تازگی دارد اما با این حال «خانه دختر» موضوعی را مطرح می کند که دغدغه بسیاری از جوانان و اتفاقا مردان است تا دخترها.
فکر می کنم تکلیف دخترها مشخص تر است. پسرها دوست دارند درباره ارتباط دخترها قبل از ازدواج با فرد دیگر دروغ بشنوند تا آینده زندگی شان را به مخاطره نیندازند یعنی حاضرند این دروغ را آنقدر تکرار کنند تا به یک واقعیت برایشان تبدیل شود.
این مساله در فیلم هم به نوعی بیان می شود یعنی دیالوگی در فیلم وجود دارد که حامد بهداد به نامزدش می گوید «هیچ وقت یه چیزایی رو به من نگو» و ادامه می دهد که در این صورت مغزش درد می گیرد و اتفاقاتی که نباید، رخ می دهد.
*این نوعی بدآموزی نیست که حرف هایی گفته نشود؟
– باید نگاه خود را از بدآموزی بیرون بیاورید. قصه در اینجا از نگاه این شخصیت و این کانال درباره این معضل این گونه بیان می شود و شاید درباره معضل دیگری و در فیلم دیگری بیان آن متفاوت شود.
آنچه که من در جامعه می بینم این است که دخترها دوست دارند دروغ بگویند و پسرها دوست دارند دروغ بشنوند.
اما در «خانه دختر» ما به این نمی پردازیم که این دختر و پسر بهم دروغ گفته اند یا خیر بلکه نکته اینجاست که نسلی که قرار است این دو را بهم وصل کند به نوعی بازدارنده هستند و تفکری دارند که همچون یک مانع در سرنوشت امروزی جوانان موثر است. این سنت که در بسیاری موارد خوب است در مواردی هم جواب عکس می دهد و اتفاقا با افکار به ظاهر بی اهمیت چیزهای بسیاری را تغییر می دهد.
*فکر می کنم بیشتر از سنت وسواسی باشد که مادر و خاله منصور دارند تا به جای اینکه دو زندگی را بهم متصل سازد آنها را به جدایی می کشاند.
– دقیقا، البته مادر و خانواده این نیت را ندارند که ارتباط قطع شود بلکه می خواهند ارتباطی را مستحکم تر کنند اما راهش را بلد نیستند. «خانه دختر» هم آن راه را نشان نمی دهد چون قرار نیست مقاله باشد یا تبدیل به برنامه تلویزیونی یا مستندهای «شوک» شود بلکه ما تنها این معضل را بیان می کنیم.
*آقای شاه حسینی این معضل چقدر اهمیت دارد که بخواهد سوژه این فیلم شود؟
– نگاهی بیندازید به آمار طلاق ها و آن وقت متوجه این مساله می شوید البته همه آنچه که منجر به ازدواج یا طلاق می شود به قصه ای که ما مطرح کرده ایم ارتباطی ندارد اما بخش عمده ای از زندگی زناشویی در خلوت زن و شوهر فارغ از مسایل مادی و حاشیه ای برگزار می شود. به ویژه عمده مسایل در چارچوب یک حریم شخصی دو نفره پیدا می شوند. بنابراین من می خواهم بگویم که بعضی موضوعات باید به طور کامل روانشناسی شود.
*شما درباره این معضل تحقیقات هم داشتید؟
– نه من هیچ تحقیقی نداشتم. مگر خود شما درباره این موضوع تحقیق داشته اید؟
*من درباره چیزی که بخواهم از آن صحبت کنم تحقیق می کنم.
– ببینید در این صورت گویی شما سوار مترو نمی شوید، دوستی ندارید، از آمار ازدواج و طلاق اطلاعی ندارید و…
*فکر میکنم ارتباطی که آدمها در حلقه اطرافیان خود دارند با تعامل با یک کارشناس تفاوت بسیاری دارد.
– ببنید شما روزنامه ای را ورق می زنید و یا به جشنواره فیلم فجر می روید و با تنوعی از فیلم ها مواجه می شوید. با دیدن بعضی از آنها که به نظر تازگی دارند آیا تحقیقاتی را شروع می کنید؟ و موضوعاتی را که چالش برانگیزتر هستند بررسی می کنید؟ خیر!
فیلمسازی هم به همین شکل است. ما هر دو با هم حرف می زنیم و فکر و ذکرمان در این مصاحبه است اما درعین حال مشخص است که یک ساعت دیگر ترافیک است و در خیابان های تهران چه اتفاقی در حال رخ دادن است. بعضی از مسایل بدیهی و جاری است و نیازی به تحقیق ندارد. من یک قصه اجتماعی دارم و اتفاقا اگر فرصتی پیش آمد میخواهم درباره این موضوع هم صحبت کنم که سینمای اجتماعی ما در یک یا دو دهه اخیر از سینمای کمدی ما مبتذل تر شده است.
*چگونه؟
– به این ترتیب که داستان دختر فراری، اعتیاد و… موضوعات بسیار حساسی هستند و اگر دستمایه فیلمسازی قرار می گیرند که آن را به بدترین شکل روایت می کند به نوعی فاجعه تبدیل می شود. کمدی را هر جور نگاه کنید حتی اگر هم سطحی باشد بالاخره کمدی است اما نمی توان به سینمای اجتماعی به شکل سطحی و سخیف نگاه کرد. مساله خیانت را به سادگی بیان می کنند درحالیکه خود فیلمساز هم شاید به آن اعتقادی نداشته باشد.
*و بعد بعضی از این آثار شاید تنها نسخه ای شربف تر از سریال های ترکی باشد.
– بله دقیقا. بنابراین بررسی مساله خیانت بسیار مهمتر از خود آن است و این کاری است که عباس کیارستمی، اصغر فرهادی و پرویز شهبازی و دیگران انجام می دهند و در واقع موضوع را از بعد از ماجرا شروع می کنند یعنی بعد از خیانت و پس لرزه های آن را نشان می دهند. به نظر می رسد که بعضی از فیلمسازان برای فرار از منتقدان به قصه هایی پناه می برند که آنقدر سطحی هستند که نه تنها کاری از پیش نمی برد بلکه بسیار توهین آمیز است. بنابراین من در این قصه سراغ پرویز شهبازی رفتم که سوار مترو می شود و با آدم ها ارتباط زیادی دارد.
خاطرم هست که شهبازی ۱۲ نیمه شب قصه را برای من فرستاد و من همان جا یک ساعته آن را مطالعه کردم و بعد آنقدر درگیر قصه شدم که فراموش کردم به او اطلاع دهم و او خودش ساعت ۳ صبح به من پیام داد و با هم صحبت کردیم.
*در همان وهله اول این قصه را چطور دیدید؟
– من فکر نمی کردم با چنین قصه ای مواجه شوم در واقع گمانم این بود که فیلمنامه پرویز شهبازی دغدغه های معمولی تری داشته باشد چون به نظرم قصه های معمولی هیجان انگیزتر و حادثه خیزتر هستند.
*با پیشینه ای که شما در فیلمسازی داشته اید چطور به سمت این فیلم ترغیب شدید؟
– من معتقدم قصه را باید جدی بگیریم و فکر نکنیم که اگر با یک ایده یا یک حادثه مثل سنگسار کردن یک زن و یا تجاوز به یک شخص مواجه شده ایم پس با موضوعی جذاب روبرو هستیم. خیر! این موضوعات بیشتر برای تلویزیون جذاب است آن هم نه برای سریال بلکه برای اینکه مورد تحلیل و بررسی قرار بگیرد و کارشناسان و روانشناسان درباره آن صحبت کنند. به نظرم سینما پس از این ماجراهاست و حالا قبل از اینکه بخواهیم به تفاوت این فیلم با آثار قبلی ام بپردازیم باید درباره این فیلمنامه بگویم و اینکه پرویز شهبازی آنقدر روان با این فیلمنامه برخورد کرده است که گویی شخصیت ها خودشان دیالوگ های خود را نوشته اند. دکوپاژ، میزانسن و… همه چیز به شکلی مشخص بود و به طور مثال من هر چه فکر می کردم که دکوپاژ باید چگونه باشد به هیچ نتیجه ای نمی رسیدم چون همه جزئیات در وضوح کامل بود و هیچ جای دومی برای چیزی متصور نبود جز همان چیزی که در فیلمنامه آمده بود.
*یعنی شما هیچ صحنه ای را تغییر ندادید؟
-خیر. من با چند صحنه مشکل داشتم که به پرویز شهبازی گفتم و او خودش صحنه ها را بازنویسی کرد. قبل از ساخت فیلم هم گفته بود که اگر قرار باشد فیلمنامه به مرحله ظهور برسد باید بازنویسی شود. به هر حال این تغییرات بسیار محدود بود و به گفته خود پرویز شهبازی، «خانه دختر» یکی از دقیق ترین فیلمنامه هایش است و در نظر من یکی از بهترین فیلمنامه های او است. البته من با این گفته کار خود را سخت تر می کنم چون نباید یکی از بهترین آثار او را به یک فیلم متوسط تبدیل کنم و امیدوارم که خروجی کار خوب شده باشد.
*جناب شاهحسینی شما پیش از این سه فیلم سینمایی بلند ساخته اید که مخاطب شما را بیشتر با این آثار می شناسد. دو فیلم گیشه ای همچون «کلاغ پر» و «زن ها فرشته اند» و فیلم کمدی «آقای هفت رنگ» که همه فیلم هایی تجاری و برای مخاطب عام محسوب می شوند. چطور بعد از آن سه اثر تصمیم گرفتید به دنبال ساخت این فیلم جدی با متنی از پرویز شهبازی بروید که اگرچه برای مخاطب خاص نیست اما مثل آن فیلم ها برای گیشه هم تعریف نشده است.
– ببینید من مدیون فرحبخش هستم. باید از جایی آغاز کنم که هنوز فیلم بلند نساخته بودم. من بعد از اینکه سیمرغ بلورین جشنواره بیست و یکم فجر را برای فیلم کوتاه «به طعم خاک» گرفتم تلاش بسیاری کردم تا قصه هیجانانگیزی از احمد رفیع زاده به نام «هیچ کجا هیچکس» را بسازم که به شکلی اخته و قیچی شده بود و بعد تبدیل شد به آنچه که ابراهیم شیبانی ساخت.
در واقع من قبل از شیبانی این قصه را به بسیاری از افراد از جمله مرتضی شایسته، سید جمال ساداتیان، سید ضیاء هاشمی و … ارایه کردم اما به نتیجه نرسید و این دوستان یا به من اطمینان نداشتند و یا به قصه علاقه مند نبودند. به این ترتیب من دچار نوعی واخوردگی شدم. آن زمان فریدون جیرانی با من تماس گرفت و پرسید که چرا فیلم اول خود را نمی سازم. من توضیح دادم که علاقه بسیاری دارم که فیلمم را بسازم و وقتی که او در مورد همکاری من با فرحبخش پرسید بیان کردم که علاقه مندم با او همکاری کنم.
من بعد از آن اتفاق ۳ فیلم با فرحبخش کار کردم و او را فردی به شدت حرفه ای دیدم که فیلم هایش را دوست دارد و تلاش می کند که فیلمی را با کارگردان به سرانجام برساند و حالا سه فیلمی که من برای او ساختم قرار بود همین کارکردی را داشته باشد که شما از خروجی آنها میبینید. این سه فیلم قرار نبود به جشنواره کن یا برلین برود یا تماشاگر خاص داشته باشد و من خوشحالم که این فیلم ها در راستای کارکرد خود خوب بودند و با استقبال مردم مواجه شدند و همچنین مردم توانستند کمی فارغ از زندگی شخصی خود فضای مفرح و با نشاطی را تجربه کنند.
با این حال من می دانستم که روزی فیلم خود را خواهم ساخت اما نمی خواستم که یک فیلم شخصی و برای ماندن در کشوی میز بسازم.
*یعنی آن سه فیلم به شما تعلق نداشتند.
-خیر، آنها فیلم های من نبودند و من به عنوان یک تکنیسین باید ثابت می کردم که کارگردان هستم و کارگردانی، بازیگردانی، میزانسن، نور و … را بلدم و در نهایت تمام صبر من به نتیجه رسید و این اتفاق با فیلمنامه ای از پرویز شهبازی در فیلم «خانه دختر» رخ داد. حالا هم تاکید می کنم که من اصلا قصد نداشتم فیلمی شخصی و برای کشو بسازم و اگر فیلم «خانه دختر» با اقبال عمومی مواجه نشود من شکست خورده ام و دیگر این شغل را رها می کنم. این فیلم باید با اقبال مواجه شود و بالای یک میلیارد تومان فروش داشته باشد و اصلا علاقه ای ندارم فیلم را شخصی تر از آنچه که باید باشد ادامه دهم.
* چرا فیلم هایی ساختید که اساسا برای گیشه بودند و دغدغه ای نداشتند.
-به هرحال آنچه اهمیت دارد این است که آن فیلم ها اگر دغدغه ای نداشتند اما مبتذل و سطحی هم نبودند. در این فیلم ها پلان ها، اندازه قاب ها و دکوپاژ مشخص بود. فرج حیدری فیلمبردار بود و آتوسا قلم فرسایی طراحی صحنه را برعهده داشت و در واقع عوامل حرفه ای در آن مشغول به کار بودند.
*بله. منظور من کلیت این فیلم هاست که حرف دغدغه مند و یا محتوای جدی برای مخاطب ندارد.
-من معتقدم که گیشه باید در هر فیلمی لحاظ شود و نباید از هیچ اثری حذف شود و باید دقت داشت که کارکرد فیلم ها با هم متفاوت است. در واقع نباید گیشه را از هیچ یک از سینمای دغدغه مند و سینمای تجاری حذف کرد هر چند که کارکرد فیلم ها با هم متفاوت باشد.
در آمریکا سالی ۷۰۰ فیلم تهیه و تولید می شود که از میان آنها تنها ۱۰ تا را می توان دید و بسیاری از آنها پایین تر از فیلم های ما هستند که شما تنها با یک پروداکشن عظیم روبرو هستید و فکر می کنید که بازیگرانی مثل جودلاو و یا برد پیت در آنها بازی می کند فیلم های فوق العاده ای هستند اما این فیلم ها در واقع هیچ نیستند.
* از این بحث بگذریم و برویم سراغ «خانه دختر». ممکن است مخاطبی فکر کند که در این فیلم سنت هایی زیر سوال می رود.
-خیر. من نه با سنت و نه با مدرنیسم مخالفتی ندارم اما معتقدم که هر کدام از آنها به شکل افراطی جواب نمی دهند. واقعیت این است که ما نتوانستهایم از سنت خود محافظت کنیم. به طور مثال کشوری مثل ژاپن دائما از سنت خود محافظت می کند که با هجوم غرب و با این میزان زیاد از مدرن شدن اما باز سنت هایش حفظ میشود ولی ما اصلا نتوانسته ایم از سنت های ایرانی که اساس آنها به سمت کردار نیک، پاکی ها و خوبی ها پیش می رود و اتفاقا در این سنت ها از نشدن ها، دیوارهای بلند و ممانعت ها خبری نیست، محافظت کنیم. نمونه آن اینکه شنیدن صدای قرآن اینگونه شده که وقتی از کوچه ای رد می شوید فکر می کنید حتما در آن منزل شخصی مرده است، چون دیگر کسی قرآن نمی خواند و قرائت آن تنها به سنتی برای مردگان تبدیل شده است. بنابراین سنت ها کار خود را به خوبی انجام نمی دهند و ما معنای درست این سنت ها را نمی دانیم.
جمع شدن خانواده ها کنار یکدیگر و صله رحم نوعی سنت است، همچنین احترام به پدر و مادر و یا اینکه چه کسی سر سفره اول غذا بخورد و حتی نگاه کردن به دست و یا چشم پدر و مادر، سنت است اما متاسفانه برای ما اینکه دختر عمو با پسرعمو ازدواج کند یک سنت شده است.
من می خواهم بگویم این ما هستیم که فکر می کنیم رفتارمان درست و منطقی است. در یک نگاه کلی تر شاید صدام هم فکر می کرد که عملش درست است. در واقع تمام آدم های دنیا فکر می کنند که بهترین عمل را انجام می دهند و اگر از زاویه آنها نگاه کنید فکر می کنید که شاید درست می گویند. آدم ها همیشه حق را به خود می دهند چون از وقایع قضاوت اشتباه دارند. در فیلم «خانه دختر» هم همه فکر می کنند آنچه که انجام می دهند درست ترین کار است و اتفاقا کار خود را با نیت خیر هم انجام می دهند اما همان نیت های خیر اگر غیر منطقی باشد بعدا ممکن است به یک فاجعه تبدیل شود.
من دوست دارم آدم ها قبل از اینکه حرفی بزنند و یا کاری انجام دهند کمی فکر کنند و بیشتر دوست دارم این مساله را از خود فیلم دریافت کنند و نه با استفاده از سخنان من.
*من با صحنه پایانی فیلم کمی مشکل دارم و فکر می کنم شخصیت فیلم بیشتر دچار یک تصادف شده است تا خودکشی.
– من این برداشت های مختلف را دوست دارم. می توانیم فکر کنیم که این دختر سرش گیج می رود و به دلیل اتفاقی که برایش رخ می دهد روح و روانش را بهم می ریزد و یا حتی ممکن است زمانی که به منصور تلفن می زند، شک کند که او هم با مادرش همدست است. او آنقدر ناامید می شود که انگار دیگر چیزی برای از دست دادن، ندارد. اصلا اینجا اهمیتی ندارد که او چگونه از بین می رود، مهم خود فاجعه است.
*چرا پدر و خواهر بهار روز حادثه از اینکه او را از دست دادهاند آنطور که باید ناراحت نیستند؟
– حال این دو خوب نیست اما ضجه و مویه هم نمی کنند. باید یادتان باشد که پدر شرمسار است.
*و اتفاقا این مساله بیشتر خودخوری می آورد درحالیکه ما آن را در پدر نمی بینیم.
– پدر شرمسار است و خودخوری می کند و حتی بیان می کند که نمی خواهد برای دخترش مراسم بگیرد. این را هم بگویم که «خانه دختر» از بطن جامعه ای حرف می زند که دیگر توان فریاد ندارد. فاجعه پشت سر هم رخ می دهد اما گویی کرخت شده ایم. حامد بهداد هم به همین شکل است او هم تا پایان حتی قطره ای اشک نمی ریزد. آستانه درد در این جامعه بالا رفته است و اشخاص دیگر حرفی بیان نمی کنند.