این مقاله را به اشتراک بگذارید
هدایت بزرگترین نویسنده ایران در قرن بیستم است. بنابراین عجیب نیست که بهرغم فراز و فرودهای گوناگون همچنان به عنوان یک عنصر برجسته ایرانی مورد علاقه و احترام باشد. شایان تأکید است که هدایت در وهله اوّل یک نویسنده بود و ویژگیهای فردی و اجتماعی دیگر او بر مبنای نویسنده بودنش قرار داشت. اما این ویژگیها نیز به جای خود تأثیر زیادی در تعیین وجهه ادبی و اجتماعی او داشتند. زندگی هدایت تقریباً سراسر به رنج و درد گذشت و با خودکشی او به پایان رسید. ولی در عین حال هدایت یک انتلکتوئل طراز اوّل بود و به طنز و حاضرجوابی شهرت داشت و پیوسته شماری از روشنفکران مدرن پای منبر او بودند.
هدایت را در دوره رضاشاه- که هنوز نسبتاً جوان بود- جز گروه بسیار کوچکی از روشنفکران نمیشناختند. پس از شهریور بیست و رفتن رضاشاه و تشکیل حزب توده، هدایت در میان جمع بزرگتری از روشنفکران جوان مُد شد. با اینکه بوف کور در زمان رضاشاه در هند نوشته و در پنجاه نسخه در خارج از ایران منتشر شده بود فقط در اوایل دهه ۱۳۲۰بود که به صورت پاورقی روزنامه ایران، در تهران انتشار یافت و چندان هم مورد استقبال قرار نگرفت، زیرا که نه تنها با سبک «رئالیسم سوسیالیستی» نسبتی نداشت، بلکه دقیقاً به خاطر اینکه اثری سورئالیستی بود احسان طبری- که قانونگذار نقد ادبی در حزب توده بود- آن را از نوع «ادبیات سیاه» میدانست. با این وصف هدایت تا پایان واقعه آذربایجان با حزب توده و انبوه روشنفکران عضو آن روابط دوستانهای داشت. حزب توده تا چند سال پس از تأسیسش نوعی جبهه دموکراتیک ملی بود که اغلب روشنفکران مارکسیست، سوسیالیست و لیبرال یا عضو یا «سمپاتیزان» آن بودند، و از جمله خیلی از دوستان هدایت، مانند بزرگ علوی، عبدالحسین نوشین، خلیل ملکی و جلال آلاحمد جوان. هدایت اصولاً یک عنصر سیاسی نبود و عضو حزب توده هم نشد، و روابط دوستانهاش با آن حزب در سالهای اول تأسیس آن به دلایل روشنفکری و نیز تمایلات آزادیخواهانهاش بود.
اما پس از واقعه آذربایجان هدایت به کلی از حزب توده رویگردان شد، بیشتر به این دلیل که شکست حزب مزبور را ناشی از دنبالهروی و اطاعت آن از شوروی میدانست. حتی جلسات اصلاحطلبان حزب توده- یعنی گروه مخالف رهبری در داخل آن که بالاخره انقلاب کردند- در خانه هدایت تشکیل میشد. به این ترتیب هدایت در میان جامعه روشنفکری که بیشترشان عضو یا هواخواه حزب توده بودند از مُد افتاد. و چون هم کتباً و هم شفاهاً از حزب توده انتقاد میکرد با او در افتادند و آنان نیز کتباً و شفاهاً او را شدیدآً کوبیدند و منزوی کردند. در نتیجه جز چند تن هواخواه و سرسپرده، هدایت در جرگه روشنفکران و درسخواندگان جوان سخت منزوی شد و مورد طعن و تکفیر قرار گرفت و این در تشدید افسردگی سالهای آخر عمرش تأثیر بزرگی داشت.
اما اندکی پس از خودکشی او در فروردین ۱۳۳۰ورق برگشت و رفته رفته بت بزرگی از هدایت ساخته شد. و این بویژه در محیط یأس و سرخوردگی پس از ۲۸مرداد شدت یافت، به نحوی که تا اواسط دهه چهل نقل یک جمله از هدایت کافی بود به هر بحث و جَدَلی پایان دهد، یعنی یک «به قول هدایت» سبب میشد دهانها بسته شود. بویژه به این جهت که در آن دوران کیش خودکشی رواج یافته بود و اگزیستانسیالیسم نیز- که به غلط میپنداشتند هدایت در آن مکتب بوده است- مُد شد. ضمناً این دوره دورهای بود که صنعتی شدن، مدرن شدن، اصلاً فرنگی شدن، از خواستها و آرزوهای جامعه روشنفکری بود.
از اواسط دهه ۴۰تا اواخر دهه ۶۰، جهان سومگرایی و سنتگرایی انقلابی به سرعت جای غربگرایی و تجددخواهی پیشین را گرفت. در نتیجه «صادق» بهعنوان یک روشنفکر مدرن، یک «خرده بورژوایی اعصاب خردکن» و یک عنصر غیرمذهبی طرد و به سرعت فراموش شد و جای او را «جلال» (آلاحمد)، و «صمد» (بهرنگی) و «دکتر» (شریعتی) گرفتند. مُد شدن دوباره هدایت در ده، بیست سال اخیر اصولاً ناشی از کاهش تأثیر کمونیسم و سنتگرایی در میان خیلی از جوانان است. در یک کلام، این چرخه را در چارچوب تضاد دولت و ملت نیز میتوان شرح داد: وقتی دولت سنتگرا بود هدایت مُد شد؛ وقتی دولت مدرنیست شد، هدایت از مُد افتاد، و وقتی دولت سنتگرا شد هدایت دوباره مُد شد.
اما این واقعیت که هدایت شهرت جهانی ندارد دارای دلایل گوناگونی است. اولاً در خود ایران هم هدایت کمتر به دلیل نویسنده بودنش و بیشتر به دلایلی که در بالا شمردیم شهرت دارد. خیلی از کسانی که هدایت را در حد امامزادگی قبول دارند حتی بوف کور او را هم نخواندهاند. چه رسد به آثار دیگرش که خیلی از آنها خوب و خواندنیاند. ثانیاً، تنها اثری از هدایت که در کشورهای جهان شهرت دارد بوف کور است که آن را هم فقط اهل تخصص میشناسند و ماهیت سورئالیستی و سمبولیستی آن از آن دست نیست که برای عموم خوانندگان جذاب باشد. به علاوه با یک گل بهار نمیشود و آثار دیگر هدایت اگر چه برخی ترجمه شده اند تقریباً تماماً ناشناخته اند.
مجله تجربه ، شماره ۸، بهمن ۱۳۹۰/ مد و مه فروردین ۱۳۹۳