این مقاله را به اشتراک بگذارید
نیره رحمانی/ مد و مه
وقتی زندگی خصوصی آقا و خانم میم و زندگی مشترک آقای محمودی و با نو ساخته های قبلی روالله حجازی در عین شایستگی حضور در بخش مسابقه دوره های قبلی جشنواره فیلم فجر نتوانستند در این بخبعد از چند دوره ماندن در پشت خط جشنواره، سرانجام روح الله حجازی امسال توانست خط شکنی کرده و وارد بخش مسابقه جشنواره فیلم فجر شود.ش حاضر شوند؛ بسیار تعجب کردند. مخصوصا که در آن سالها فیلمهای ضعیف تری هم بودند. حالا آن روزها گذشته و
مرگ ماهی ها آشکارا فاصله ای محسوس با دو فیلم قلبی حجازی دارد، بدون آنکه منکر با تجربه تر شدن این فیلمساز بشویم باید نقش حضور محمد کلاری در پشت دوربین این فیلم را نیز مورد اشاره داشت که در خوش عکس شدن فیلم و از کار در آمدن فضاهای آن موثر بوده. بازی های های فیلم نیز همانند آثار قبلی این فیلمساز در حد مقبولی قرار داردکه توفیق آن بی تاثیر نیست.
در ادامه نقدهایی بر این فیلم را می خواند
نقد فیلم مرگ ماهی ها ساخته روح الله حجازی
بر مدار مرگ
سهامالدین بورقانی
همه ما داستانهای زیادی شنیدهایم درباره خانوادههایی که مناسبات و روابط میان اعضایش تعریف چندانی ندارد و پدر و مادر در حالاحتضار یا فوتشده وصیتهایی میکنند تا فرزندانشان دوباره دورهم جمع و همدل شوند. این ایده اصلی «مرگماهی»، آخرین کار روحالله حجازی است؛ مادری که وصیت کرده پس از مرگ، جنازهاش را سهروز در خانه نگهداری کنند و بعد از آن به خاک بسپارند تا فرزندانش که چندان روی خوشی به هم نشان نمیدهند، بعد از مدتها دورهم جمع شوند.
درواقع حجازی مرگ را بهمثابه عاملی برای تقویت روابط، شکستن یخها و در یک کلام زندگی به تصویر میکشد. او در این فیلم مستقیما به مرگ نمیپردازد و مطابق آنچه فیلمنامه به ما میگوید، قرار است با «فرآیندی» روبهرو شویم که در آن بعد از دورهمجمعشدن خانواده، بهتدریج مشکلات برطرف شوند و محبتها آشکار، اما مشکل فیلم همین فرآیند است که بهدرستی به تصویر کشیده نشده است. مرگ ماهی دارای شخصیتهای متعددی است که هرکدامشان داستانی برای خود دارند اما تا مخاطب میخواهد به آنها نزدیک شود و سر از کارشان دربیاورد، کارگردان آنها را از معرکه دور میکند.
هرکدام از این کاراکترها میتوانستند از طریق کنشها و واکنشهایی که با هم دارند، روایتهای جذاب خود را داشته باشند و ما را بهدنبال خود بکشند تا بفهمیم علت دورشدن این خانواده از هم چه بوده و با تعمق در مناسباتشان اطلاعات بیشتری به دست بیاوریم. عمقداشتن این روابط حلقه مفقودهای است که ضربه اصلی را به فیلم وارد کرده است.
اما روندی که در فیلم میبینیم کاملا برعکس است؛ هروقت شخصیتهای فیلم با هم مشغول صحبت میشوند، نتیجه مفیدی ندارد و بیشتر شامل اطلاعاتی است که غیرضروری به نظر میرسد و بیشتر ابهامآفرین است تا گرهگشا. دلیل اصلی این است که شخصیتپردازی دقیق و کاملی صورت نگرفته و گویی تنها چیزی که به تساوی در مورد شخصیتها توزیع شده است، نقص آنهاست! ارتباط میان آنها، گذشتهشان و بحرانی که در رابطهشان با یکدیگر وجود دارد کاملا مبهم است و هیچ تلاشی هم از سوی فیلمساز دیده نمیشود تا این نقاط تاریک، روشن شود. به همین دلیل وقتی دوربین میچرخد و گفتوگوهای دوبهدوی آنها را به ما نشان میدهد نهتنها تاثیری در روند اصلی داستان ندارد، بلکه میتوان برخی از آنها را بدون آنکه آسیبی به فیلم وارد شود، حذف کرد. حتی هیچکدام از آنها تبدیل به کاراکتر محوری نمیشود تا دستکم برخی گرههای فیلم را باز کند و داستان را به پیش ببرد. نتیجه اینکه بهواسطه حضور اینهمه شخصیت که میتوانستند رازهای بسیاری را برای مخاطب فاش کنند و مخاطب را به ایده محوری فیلم نزدیک کنند، چیزی دست ما را نمیگیرد و پاسخی برای این انتظار نمیگیریم.
«مرگ ماهی» البته در مقایسه با دو فیلم قبلی حجازی دارای کارگردانی شستهرفتهتری است و بازیهای علی مصفا و بابک کریمی هم از نقاط قوت آن است. نقش محمود کلاری را در جذابیتهای بصری فیلم بههیچوجه نمیتوان منکر شد. قاببندیهای زیبا و بازی با نور و رنگ – بهویژه رنگ زرد که تناسب زیادی با تم فیلم دارد- فرم و محتوا در فیلم را بههم نزدیک کرده است/ / شرق
****
سینما نوستالژی: مرگ ماهی
بافتنیهای خاطرهانگیز مادر…
عباس یاری
تمام نماهایی که روحالله حجازی در فیلم تازهاش شبیه آن بافتنیهای خاطرهانگیز «مادر» مرحوم، در فیلم تدارک دیده با آن تصویر جادویی که کفن از روی صورت مادر کنار میرود و چهرهی دوستداشتنیاش ظاهر میشود، به اوج میرسد. حجازی در مرگ ماهی، تأثیر عاطفی نوستالژی را در دوستی و پیوند دوبارهی یک خانوادهی پرجمعیت به نمایش میگذارد. اعضای خانوادهای که نفرت، کینه و بیاعتمادی را جایگزین عشق کردهاند، به بهانهی مرگ مادر، دوباره در خانهی دوران کودکیشان زیر یک سقف در کنار هم جمع میشوند. در ابتدا همه بهشکلی طلبکارانه برای تقسیم ارث بههم میرسند. اما نشانههای خاطرهانگیز گذشته مرهمی بر زخمهای کهنه میشود. مرگ ماهی یادآور فیلم خاطرهانگیز مادر زندهیاد علی حاتمی و فیلم خوشساخت یهحبهقند رضا میرکریمی و برف روی شیروانی داغ محمد هادی کریمی است.
وصیت مادر برای نگهداری جنازهاش و به خاک سپردنش بعد از سه روز، تا حد زیادی به تعدیل رابطهی ویران و به هم ریختهی خانواده کمک میکند به ویژه آنها به این حقیقت پی میبرند که نهتنها سرمایهی عاطفی و انسانیشان یعنی مادر را از دست دادهاند، بلکه با بخشیده شدن داراییهای مادر به کارگری که از او نگهداری میکرده، درگیری دوبارهای هم برای تصاحب بیشتر ارث بهجا مانده، نخواهد داشت. بخشی از این تأثیرگذاری عاطفی مدیون لحظههای نوستالژیک فیلم است. بافتنیهایی مثل دستکش نوزاد، بلوز یا لیفی در حمام که مادر بافته است. این بافتنیها همینطور نشانههای سادهی دیگری که در جایجای این خانهی سبز و آرام، هرکدام از آنها را پرتاپ میکند به گذشتهای که به جای کینه و عداوت، دوستی و عشق پیوند دهندهی رابطههایشان بود. حضور بچههای خردسال و شیرین این فامیل که بدون هیچ تنشی با هم کنار آمدهاند و درکمال آرامش و صفا باهم بازی میکنند، نشانهای است از گذشتهی شیرین و بدون مسئلهی این خانواده که در بزرگسالی، کینه و بغض و نفرت جایش را گرفته و بچهها نشانههایی از فلاشبک این جمع در گذشتهاند.
ماندگاری و جذابیت فیلم مادر حاصل حضور سرشار از عشق و آرامشبخش مادر در آخرین روزهای حیات، در کنار فرزندانی است که به لحاظ فرهنگی و تنوع اقلیمهایی که در آن زندگی میکنند، یا همسرانی که انتخاب کردهاند و کنجکاوی برانگیزند اما حجازی در مرگ ماهی با پرهیز از نزدیکشدن به هرکدام از این شخصیتها، با ریسک بالایی، خودش را در وادی خطرناکی انداخته هرچند با تواناییهایش تا حد زیادی از این مهلکه جان سالم به در برده است. ویژگی دیگر فیلم بازیهای بسیار خوب و تأثیرگذار آن است. / ماهنامه فیلم
32 نظر
مرتضي
من که خیلی فیلمشو دوست داشتم و به همراه خانواده که فیلم رو دیدن به شدت تحت تأثر قرار گرفتم و لذت بردم از سوژه این فیلم.
ممنونم از کارگردان که یه چیزی ساخته که یه کم مارو به فکر فرو برد و بعد از فیلم، پشیمون نشدیم از دیدنش!
ناشناس
فیلم تفکر برانگیزی بود. دوبار دیدمش تا فهمیدم کی به کیه.
خیلی حال کردیم با تصاویری که کلاری گرفته بود و بازی بازیگرا و تکنیکه فیلم.
ناشناس
فیلم تفکر برانگیزی بود. دوبار دیدمش تا فهمیدم کی به کیه.
خیلی حال کردیم با تصاویری که کلاری گرفته بود و بازی بازیگرا و تکنیکه فیلم.
امید زنگانی
فیلم ظاهرا” قراره قصه بگه،ولی نمیگه،مدام گره به گره اضافه میکنه و تا پایان هیچکدومم به طور کامل باز نمیکنه،بله موافقم ک تصاویر و قابها بسیار چشم نوازن،ولی در مورد بازیا نه غیر از علی مصفا و یکمی بهرنگ علوی کدوم بازیگر از پس ایفای نقشش بر اومده؟
امید زنگانی
فیلم ظاهرا” قراره قصه بگه،ولی نمیگه،مدام گره به گره اضافه میکنه و تا پایان هیچکدومم به طور کامل باز نمیکنه،بله موافقم ک تصاویر و قابها بسیار چشم نوازن،ولی در مورد بازیا نه غیر از علی مصفا و یکمی بهرنگ علوی کدوم بازیگر از پس ایفای نقشش بر اومده؟
امير
خیلی بد بود
شكوه
فیلمو دوست داشتم فیلم برداری فوق العاده بود بازیها عالی یودن ولی خیلی چیزای اضافی توی فیلم بوود همش احساس میکردم ادما مشکوکن توی فیلم ولی در نهایت همه جی ساده بودد
مهرناز
با اینهمه بازیگر بنام و توانایی که در فیلم حضور داشتند انتظار بیشتر از اینها داشتم.
فیلم چندان جالبی نبود چون در تمام مدت فیلم سوالاتی مطرح شد که بی جواب باقی ماندند.
انتظار می رفت فیلم هدف داشته باشد که در نهایت بدون هدف پایان پذیرفت و هیچگونه پیام و یا واقعیت فرهنگی یا اجتماعی را به تصویر نکشید و این سردرگمی موجود در فیلم من را اذیت کرد…..
داود
کاملا یکنواخت،و بی انرژی،با هیچکدوم از کاراکترهای فیلم،نمیشه همزاد پنداری کرد،یکسری آدم بیمار که دلیل رفتار بیمار گونه شان ،نا مشخص وغیر عادی است
روجا پرینژاد
اشغال حرومتون باشه پول اون بیلیت گند زدین به سینمای ایران فاز کارگردان چی بود خدام استغفرالله نمیدونه حجازیه روانییییی
محمد
من بعد فیلم از خودم می پرسیدم این فیلم دقیقا چی می خواست بگه.
خیلی بی هدف و بی سناریو.
کلی مشکلات همه تو هم گره می خورد آخر هم دقیق هیچ کدوم رو متوجه نشدیم.
تعداد بازیگرا و نقش ها و داستان های پراکنده در حدود یک ساعت و نیم خیلی زیاد و گیج کننده بود(تا جایی که از هم بعد فیلم پرسیدیم رعنا کی بود)
همه رو سیگاری نشون دادن خیلی کلیشه بد و چرندی بود. یعنی همه تا اعصابشون خورد میشه سیگار دارن دم دست و فقط برای رفع اعصاب خوردی سیگار می کشن؟؟!! از کلیشه سیگار بیش از حد استفاده کرد
نازی
بدترین فیلمی که چند سال اخیر تو سینما دیدم با حضور این همه بازیگر توانا… فیلم بی هدف بی داستان بدون جذابیت
زهرا
منم گول بازیگراشو خوردم و فیلمو دیدم. خوشم نیمد ولی زیادم ناراضی نبودم. فیلم بی هدف بود. میتونستند بهتر و بیشتر روی فیلمنامه، موضوع و شخصییت ها کار کنند. در سکانس آخر وقتی صورت مادر رو دیدم گریم گرفت…
ساناز
فیلم می تونست خیلی بهتر باشد
نقذ اول کاملا درسته
حیف کرد فیلمشو
دو تا فیلم قبلی اش عاااااالی بودن
لیلا خرقانی
به نام خدا
نویسنده: لیلا خرقانی
تاریخ: ۲۷/۳/۱۳۹۵
ظاهر در مقابل باطن
از آنجا که انسان خود را در انجام هر کاری مجاز می داند و بین نیت واقعی و آنچه به زبان می آورد تفاوت بسیار است، دسترسی به حقایق سخت و گاهند برای همیشه ناممکن می شود. مرگ ماهی ساخته روح الله حجازی گره کوری را می افکند که بی شک گره گشایی آن دشوار و راهی باقی نمی گذارد جز پذیرفتن و اندیشیدن. خط داستانی فیلم یک معنای ظاهری دارد و یک معنای واقعی، و تنش فیلم از کشمکش این دو سرچشمه می گیرد.(ظاهر در مقابل باطن.) مری رابرتس راینهارت می گوید: یک داستان اسرار آمیز در واقع در بردارنده دو داستان در یک داستان است، داستانی اتفاق افتاده و داستانی که به نظر می رسد رخ داده است. مرگ ماهی در حقیقت از همین الگو پیروی می کند، نحوه پرداخت داستان به درستی شاهد این ادعاست. داستانی که اتفاق افتاده: مادر می میرد و خدمتکار(لیلا) به فرزندان خبر می دهد، مادرشان شفاهی به او وصیت کرده سه روز بعد از مرگ در خانه نگهداری و سپس با حضور اقوام تشییع شود. داستانی که به نظر می رسد رخ داده: صحت وصیت مادر یا توطئه خدمتکار که حجازی سعی دارد تنش خوبی بین فهم پاسخ، درک و اثبات غیر ممکن آن ایجاد کند. دسترسی به مادر دیگر امکان پذیر نیست و لیلا خود را مجاز می داند بدون هیچ ترس و واهمه ای از خطر لو رفتن، هر سخنی را به نقل از مادر بگوید. لیلا می گریزد و تا زمانی که هست کسی نمی تواند با تمام قاطعیت، همانطور که مارک تو این می گوید: زندگی چیزی نیست جز مبارزه میان عاطفه و عقل، پرده از راز بردارد. فیلمساز تنها به این موضوع نپرداخته، دغدغه های بسیاری در فیلم مشهود است. فیلم آمیزه ای از: دروغ ، پنهانکاری ، کشف حقیقت ، طلاق ، گسست ارتباط زناشویی و روابط خانوادگی و فامیلی ، یاس ، پوچی ، حرمت شکنی ، عدم قطعیت ، دغدغه های نسل جدید ، امکان ناممکن ها ، فراق ، سردرگمی ، غفلت و غافلگیری ، قضاوت و هشدار… داستان با ارائه ای از رمز و راز آغاز و تا پایان ادامه دارد. ما حدس هایی می زنیم، نتیجه هایی هم می گیریم و اتهاماتی را هم وارد می کنیم، اما با تمام این اوصاف جوابی نداریم که کاملا پاسخگوی همه چیز باشد. توبیاس در کتاب بیست کهن الگوی پیرنگ می نویسد: داستان، مجموعه ای از وقایع است که همانند دانه های تسبیح به نخ کشیده می شوند. حجازی تسبیحی را برایمان به نخ می کشد که دانه های آن فوکوس نیستند، علاوه بر آن نخ را به عمد متناسب با پیچیدگی زمانه و روابط انسانها پاره می کند. توبیاس می گوید از وقتی انسان کم کم پیچیده تر شد، چیستان ها هم به شکل های بسیار پیچیده تری توسعه یافتند. امروزه چیستان به راز یا معما تغییر شکل داده و به مهارت و تامل بیشتری در فکر کردن و حل آن نیازمند است. البته توبیاس در ادامه اضافه می کند درجه دیگری از معما وجود دارد که حل کردنش غیر ممکن و شاید هدف حل کردن آنها نباشد، بلکه فقط باید درباره شان اندیشید. هر چیزی ممکن است اتفاق بیافتد. از آنجا که مرگ ماهی پایان بازی دارد و معماهایی با پایان باز جواب مشخصی ندارند و پایان باز به منظور عدم هیچ نتیجه ای نیست، پس بهتر است به جای اینکه بخواهیم همه چیز در فیلم برایمان تطبیق داده شود به این فکر کنیم چرا هیچ چیز با هم تطبیق نمی شود. چرا دوربین بدون هیچ حرکتی کارکترهایی به تصویر می کشد که گرچه قاب دوربین ثابت است اما شخصیت های آن به نوعی دچار بی ثباتی، سردرگمی و در حین اینکه کنار هم هستند، از یکدیگر دورند. عدم حرکت دوربین که متناسب با ریتم داستان است، مخاطب را دعوت به تامل و کاوش در ذهن و درونیات شخصیت ها می کند. مسلما مشاهده کامل لایه های پنهان آنها ممکن نیست، ولی آنچه مهم است ، تمرکز ، هشدار و حداقل جستجو برای درک معانی و دریافت پیام برای خود می باشد. شخصیت ها بیشتر از ما می دانند و گاهی شخصی از دیگری بیشتر و یا کمتر. اطلاعات محدود و بیان آنها رازگونه است. عدم رویارویی، تظاهر به ندانستن، طفره و فرار از پاسخ نمی گذارد منجر به یک راه حل پایانی شویم که در آن مسائل فاش و به روشنی بیان شود. پیچی در داستان وجود دارد که مانع رفع تمام ابهامات و شناسایی هویت شخصیت ها می شود. داستان ، سوالات (چه کسی) ، (چه چیز) ، و از همه مهم تر (چرا) را در هم تلفیق می کند و در نهایت با تمام قاطعیت نمی توان به قضاوت نشست. تنها در حد حدس و گمان امکان برداشت وجود دارد. منصفانه نیست به همه چیز شک کرد اما عاقلانه اش این است به همه چیز شک کنیم. لیلا مدعی می شود نشانه های موجود در خانه گواه بر این است چند روز قبل از مرگ مادر فرهاد آنجا رفته، فرهاد منکر آمدنش می شود و لیلا اضافه می کند شخصی وارد اتاق آقاجون شده و اتاق را بهم ریخته و به خیالش فرهاد بوده. بر فرض گفته لیلا صحیح و فرهاد آمده باشد، کسی که قصد انجام کار پنهانی داشته باشد طبیعتا نباید از خود سند و مدرک بجا بگذارد. از لیوان چای گرفته تا جعبه شکلات(همیشگی) و بهم ریختن اتاق که به راحتی می شود برای لو نرفتن مرتب شان کرد. بهرام از لیلا می پرسد وقتی می داند در اتاق قفل است، چه لزومی دارد در را چک کند؟ لیلا پاسخ می دهد مادرجون به اتاق آقاجون حساس هستند، برای اطمینان مدام در را چک می کنم. با استناد به گفتار لیلا اگر مادرجون به اتاق حساس هستند، چرا از لیلا نخواسته دوباره اتاق را مرتب کند؟ اگر قصد بر این بوده مسبب آن را به کسی نگویند بنابراین چه لزومی دارد اتاق بهم ریخته باقی بماند، منتظر چه اتفاقی بوده اند؟ لیلا به رعنا خبر می دهد مادر اواخر عمری از خوردن دارو امتناع و پنهان از چشم او داروها را بیرون می ریخته. رعنا در جواب از او می پرسد چرا تاکنون چیزی به آنها نگفته. لیلا بهانه می آورد ترسیده مادرجون ناراحت و عصبانی شود. به راستی لیلا که ادعای وظیفه شناسی دارد، در قفل شده را چک می کند و از طرفی خبرچین است و وظیفه اش پرستاری از مادر بوده، چطور می شود چنین مسئله بزرگی را تا به حال به فرزندان خبر نمی دهد؟ چطور می شود با دیدن وضعیت اتاق و سکوت مادر ، با وجود یک لیوان چای و جعبه شکلات به جمع بندی می رسد فرهاد آنجا بوده و برای مطمئن شدن با فرهاد و خبرچینی با تهمینه تماس نمی گیرد؟ لیلا اخبار را دیرتر از زمانی که موظف به اطلاع دادن است به فرزندان خبر می دهد. اطلاعاتی می دهد که نمی توان به معنای واقعی به صحت داشتن آنها پی برد. مادر مرده و او خود را مجاز می بیند بدون هیچ ترس و واهمه ای از خطر بر ملا شدن حقیقت هر سخنی را بگوید. حتی نحوه وصیت مادر که شک برانگیز است. چرا مادر باید چنین وصیتی را بکند، جمع کردن اعضای خانواده دور هم و یا زمان مناسب برای فرار لیلا که آیا مادر تا این حد بدون در نظر گرفتن شرایط، دوستدار و بدهکار لیلا بوده که با وجود بخشیدن نیمی از اموال برای فرارش چنین برنامه ریزی می کند و آیا جز این وصیت لیلا راه حل دیگر و آسان تری برای فرار نمی توانست داشته باشد؟ آیا به گفته رعنا مادر قصد مجازات خود را داشته و چرا باید داشته باشد. فریده به این باور رسیده ما که ناخواسته به این دنیا آمده ایم و چون زندگی تلخ و پوچه، چرا باید کس دیگری را به این دنیا اضافه کنیم. آیا مادر خود را بخاطر باور فریده بازخواست و تنبیه کرده. مادر صاحب پنج فرزند است که هر یک به نوعی دارای مشکل هستند تا جایی که دختر کوچک خانواده به پوچ گرایی رسیده. بهرام طلاق گرفته، تهمینه زخمی در گذشته دارد، همسرش فوت شده و فرزندانش را همسر دومش رضا پدری می کند، تعادل روحی ندارد همانند فرهاد تندخو و عصبی است. رابطه دور فرهاد با همسر و دخترانش که حکایت از اضمحلال خانواده را دارد. رامین دور از خانواده در غربت زندگی می کند و به نظر می رسد نگاه دیگری به مهناز داشته و دارد، نگاهی که فراتر از نسبتشان است. با تمام این پرسشها و مفروضات شاید لیلا دروغ گفته و پرسشهای دیگری در کار باشد و چرا باید دروغ بگوید؟ زمان مناسب برای گریختن یا اینکه تا جایی پیش رویم که لیلا را متهم بدانیم. اتهام به جرمی بزرگتر که نمی شود کشف و برملا کرد. رعنا در آشپزخانه از او می پرسد چرا مادر چنین وصیتی کرده. لیلا پاسخ می دهد لابد خواسته رامین هم باشد. رعنا می گوید می گذاشتیم سردخانه تا رامین هم برسه. لیلا که جوابی ندارد، به نمی دانم، و اینکه عین وصیت مادر را گفته بسنده می کند. لیلا با رفتن مادر به سردخانه مخالف است. اگر مادر به سردخانه می رفت لیلا باز هم می توانست تا موقع آمدن رامین به بهانه دیدار خواهرش بگریزد. لیلا از قبل اتاقش را تخلیه و اسبابش را برده، حتی رختخواب و لباس هایش را… رامین بیان می کند لیلا چند روز قبل با خواهرش خداحافظی کرده. مگر لیلا از موقع مرگ مادر با خبر بوده که اتاقش را تخلیه و با خواهرش خداحافظی کرده. البته می توان برداشت کرد خواهر لیلا دروغ گفته و لیلا بعد از فرار پیش او باشد. اما چرا باید بگوید چند روز قبل خداحافظی کرده که زمینه شک و تردید فراهم کند. شواهد این اجازه را به ما می دهد که برداشت کنیم لیلا زمان مرگ مادر را می دانسته یا بگوییم نحوه مرگ مادر مشکوک است یا می شود این طور برداشت کرد همانطور که رامین می گوید لیلا بدون اجازه مادر نمی توانسته اسبابش را ببرد، پس لابد مادر از حال و اوضاع وخیم خود با خبر بوده و از لیلا خواسته اسبابش را زودتر ببرد. کدام برداشت درست تر است و چرا لیلا پنهانی به تهمینه خبر می دهد که فرهاد از رضا خواسته آمبولانس خبر کند. اگر فرض بگیریم لیلا وصیت را به این دلیل گفته که زمان فرار داشته باشد، حال که دارد می رود دیگر چه لزومی به خبرچینی است. رفتار و اظهارات لیلا مشکوک است، همان گونه که رفتار و گفتار باقی اعضای خانه شک برانگیز است. چه کسی پیش مادر رفته؟ آن کس به دنبال چه چیزی بوده و چرا؟ شاید اصلا کسی نرفته! چه کسی و چرا گفته بچه بهرام در دعوا سقط شده؟ پای لیلا و رعنا در میان است، کدام یک دروغ گفته؟ مرگ میو با مرگ مادر چه ارتباطی دارد؟ بین بهرام و لیلا در گذشته چه اتفاقی افتاده که بهرام از او کینه به دل دارد؟ چه کسی و به چه منظور عکس های خانوادگی را از آلبوم برداشته و چرا عکسها لای کتاب از اتاق فریده سر در می آورند. شاید فریده آن روز پیش مادر بوده و شاید تمام آن از سوی شخصی برای گمراه کردن، صحنه سازی است. فریده چرا از روزبه قول گرفته، برای خودکشی نافرجامش یا باردار بودنش که سعی دارد از همه پنهان کند و احتمالش بیشتر است، یا برای همه چیز که روزبه درباره او می گوید فریده عادت دارد برای همه چیز قول بگیرد. تسبیح یسر رضا کی پاره شده؟ مشخصا همان روز پاره نشده، روزبه از او می پرسد اومدنی تسبیح دستت نبود، رضا می گوید قبلا، و یکباره حرفش را پس می گیرد و همچنین تهمینه در گلخانه از او می پرسد مگر تسبیح اینجا پاره شده؟ رضا جواب نمی دهد و می رود. آیا رضا پنهانی مثل مهناز به دیدار مادر می آمده؟ و شاید آن روز رضا پیش مادر بوده! رعنا در بحث از فرهاد می خواهد زن دیگری بگیرد تا صاحب فرزند پسر و نسلشان ادامه دار شود. فرهاد که مشخص است از چیزی با خبر و گفتگویی بین او و مادر صورت گرفته، به رعنا می گوید تو اومدی اینجا خودتو واسه مامان لوس کردی. رعنا سریعا می پرسد مگه مادرجون چیزی بهت گفته. در نهایت فرهاد که متوجه اشتباهش می شود با لحنی حاشا کننده جواب می دهد. آیا می توان برداشت کرد آن روز فرهاد به خواست مادر آنجا رفته تا درباره ازدواج مجدد صحبت کند؟ اما چرا از خود مدرک به جا گذاشته! نگاه های معنادار لیلا به فرهاد مخصوصا موقع رفتن داخل اتومبیل چه مفهومی را می رساند؟ تصویر مرد و زن زیر ترک های دیوار در اتاق لیلا حاوی چه پیغامی است؟ لیلا سالها تنها زندگی می کرده و به نظر می رسد قلم دستش رویای ترک خورده خود را زیر ترک های دیوار به نقاشی کشیده. البته نقاشی خارج از اتاق لیلا مفهوم گسترده ای دارد که یکی از مضامین فیلم و در سینمای حجازی دغدغه است. ترک برداشتن ارتباط زناشویی یا بهتر است بگویم پوسیدگی رابطه ها… مرگ ماهی گرچه روایت گنگی دارد اما این گنگ بودن هم واقع بینانه و هم تهی از مفهوم نیست. (کار نقد پرداختن به زنجیره ی معناهای ممکن است.) انسان عصر حاضر پیچیده رفتار می کند و از اصول اولیه و اخلاقی غافل است. گرچه تکنولوژی پیشرفت کرده و به مراتب ابزار ارتباطی بیشتر… ولی انسان هر روز تنهاتر و به نوعی مرموزتر می شود. علیرضا داودنژاد در فیلم کلاس هنرپیشگی بیان می کند تنهایی به معنای نداشتن خانواده نیست، دردآورتر از آن احساس تنهایی با وجود داشتن خانواده است. نوه بزرگ خانواده و روزبه اعتراض دارند اینجا آدمها همدیگر را نمی فهمند. شخصیت ها آنقدر تنها و کم حوصله هستند که پیگیر قضایا نمی شوند، تنها با لحنی بازجویانه آن هم نیمه رها می کنند. شبهاتی که می شد بعضی از آنها در گفتگویی جمعی و ارتباطی سالم حل شود. شخصیت ها آنقدر درگیر مشکلات شخصی هستند که نسبت به نزدیکان خود بی تفاوت شده اند. دختر فرهاد از رامین آدرس سایت اصلی لاتاری را می خواهد و رامین بدون هیچ گفتگو و راهنمایی آدرس را می دهد. و چیزی که جالب توجه است سکوت پدر در برابر این صحنه است. داخل اتومبیل وقتی جواب بهرام را نمی دهد که فندک را از کجا آورده، بهرام هم صراحتا می گوید: به من چه سیگار بکش. پدر بی تفاوت و با فرزندش دچار بن بست ارتباطی شده، در نتیجه چه توقع از عموها که به سبب مسئولیت پذیری در جایگاه های بعدی قرار دارند. وقتی بهرام نمی داند سطح تحصیلات خواهرش تا چه میزان است دیگر چه توقع. یکی از دیالوگ های به ظاهر ساده اما خوب فیلم گفتگوی بهرام و روزبه است. روزبه از بهرام می پرسد سیگار چه مارکی می کشد. بهرام می گوید برای تو چه فرقی میکنه. و در ادامه بهرام از روزبه می پرسد روزی چند تا می کشد. و این بار روزبه پاسخ می دهد برای تو چه فرقی میکنه. واقعا برای همدیگر چه فرقی می کند روزی چند تا و چه مارکی بکشند. آنها که سال به سال همدیگر را به اجبار می بینند و در حین اینکه با هم هستند از هم دورند، چه فرقی می کند نگران یکدیگر باشند. جز اینکه وقتی پیش هم هستند فقط با گفتن چنین کلماتی به ناچار ارتباط برقرار کنند.
سرانجام مادر با گذشت سه روز دفن می شود نه با حضور فامیل، تنها با وجود فرزندان بدرقه می شود. با تمام کشمکش و حدس و گمان ها وصیت مادر کاملا انجام نمی شود. تهمینه برخلاف اینکه خواستار است کاملا باید به وصیت عمل و انجام وصیت جز شرعیات است و حد وسط هم ندارد، انجام تکلیف نمی کند. لیلا در حضور جمع اذعان می کند مادر وصیت کرده سه روز بعد مرگ در خانه نگهداری و سپس موقع تشییع باقی فامیل با خبر و حضور داشته باشند. رعنا از تهمینه می پرسد چه کسانی را می خواهد به مراسم دعوت کند و آیا قصد ندارد به عمه خبر دهد. تهمینه پاسخ می دهد نمی داند چه کسی را دعوت کند یا نکند، و مگر عمه به مادرشان یکبار سر زده. با اظهارات لیلا، مادر خواسته همگان دعوت شوند نه اینکه تهمینه به صلاح خود انتخاب کند. اگر انجام وصیت جز شرعیات و حد وسط ندارد، پس چگونه به بخشی از وصیت عمل و شرعیات بنا بر عقاید شخصی تغییر می کند. احتمالا قضاوت بهرام درباره او صدق می کند. تهمینه نه فقط بخاطر مادر بلکه برای رهایی از عذاب وجدان و به جبران عملکردش در گذشته خود را مقصر می داند.
بعد از تماشای فیلم در سینما عده ای از مخاطبین عقیده داشتند رابطه بین تهمینه و رضا ناباورانه، مضحک و نقطه ضعف فیلم محسوب می شود. چه طور رضا می تواند در برابر اخلاق ناپسند همسرش صبور و مهربان باشد. اتفاقا عقیده مخاطبین پرسش و مسئله خود فیلمساز است. بهرام در حضور جمع و هم در درد و دلی مردانه از رضا می پرسد چگونه می تواند تهمینه را تحمل کند. تهمینه از مهناز می پرسد چگونه توانسته بهرام را تحمل کند. رعنا در آشپزخانه به فرهاد شکایت می کند که از او می ترسد، بیست و شش سال عروس این خانواده است و واقعا نمی داند آیا دوستش دارند یا نه و آنها همه شبیه هم هستند. مشخصا تمام فرزندان خانواده نسبت به همسران خود تندخو و عصبی رفتار می کنند و همسران آرام تر و روحیه بهتری دارند. اما در نهایت نتیجه این نابرابری و یا بهتر است بگویم سواستفاده گری چه شده؟ بهرام طلاق گرفته و مهناز دلیل طلاقش را چنین مطرح می کند، دوست داشتنی که آزار دهد به چه درد می خورد. رعنا همسر فرهاد با کشیک دخترش پنهانی سیگار می کشد تا بر خشم و اعصابش مسلط شود. حس تنهایی و گریه پنهانی روزبه در اتاق که حکم تخلیه کردن خود را از فشار روحی و روانی دارد. و رضا که مدعی است با گرفتن جواب بله از تهمینه گره کوری را باز کرده. هر چند تلاش او برای باز کردن گره کیسه دارو بیهوده و در نهایت کیسه پاره می شود. صاحب اثر با تشبیه گره کیسه دارو به واقعیت و گره های زندگی اشاره به گره های کوری دارد که نه تنها مسببشان خود هستیم، علاوه بر آن توان و امکان گره گشایی وجود ندارد. مرگ ماهی درباره انسان است. انسانی که غفلت می کند و ناگهان غافلگیر می شود. و در اتمام صدای دختر کوچک فرهاد را هم نمی توان در پس زمینه نشنیده گرفت که اظهار دارد اصلا روح وجود ندارد، و در نمایی دیگر واکنش خواهر بزرگتر به گفته مادر(رعنا): الان روح مادرجون پیش ماست و ما را می بیند.
لازم به ذکر است آقای فراستی در برنامه هفت مطلبی را از روی کاغذ درباره مرگ ماهی خواندن که فقط می توانم اینگونه درباره ایشان قضاوت کنم.(عقل و وجدان را می شود به عضله تشبیه کرد اگر هیچ وقت از آن استفاده نکنی کم کم ضعیف و ضعیف تر می شود.) آقای منتقد!!! به جای در خود ماندن به خودت بیا، چیزی دستگیرت نمی شود جز اینکه کمک می کنی خیلی چیزها دستگیرمان شود.
پایان.
منتقد
فیلم خسته کننده ای بود با موضوع کلیشه ای که این روزها زیاد درباره اش میشنویم. از نظر من صدا برداری فیلم هم ضعیف بود. بعضی از مضامین که در فیلم مطرح شده بود لازم و ضروری نبود مثلا نقش میو در فیلم چی بود؟؟. اما یک چیزی که یکم برام عجیب بود اینکه قبرستونی که اخر فیلم نشون میدادن نمای بسته ای که از نوع سنگ قبرا نشون میداد قبرستون مسیحیاست. بعد نیکی کریمی قران میخوندن وسط فیلم. من تا انجایی که اطلاع دارم (البته اگر اشتباه میگم تصحیح بفرمایید) قبرستون مسحیا و مسلمونا جداست.
محمود فراستی
البته ایده اصلی این فیلم از فیلم زیبای همه خوبن به کارگردانی کرک جونز با بازی فوق العاده رابرت دنیرو اومده.فیلم پر از جنجال های تو خالی
كريمي
متاسفانه بااینکه دوباردسته جمعی فیلم رودیدیم چیزدرست وحسابی دستگیرمون نشد
راستش تقدوانتقادات دوستانو خوندم تقریباًباهمه شون موافقم
اصلاًفکرنمیکردم بااینهمه سوپراستار،فیلنامه ضعیفی روببینیم البته اخیراًزیادابن موضوع تکرارشده بعنی فیلمی روبه هوای هنرپیشه وتبلیغات خوبش میخریم ومیبینیم وسپس همگی درانتهای فیلم به هم خیره میشیم که؟؟؟؟
مهدخت
فیلمو دوست داشتم. بازی های خوب و قوی داشت و یه مقدار پیچیدگی که شاید هرکسی دوست نداسته باشه ، فقط یه کمی خسته کننده بود…
شقایق
متاسفم.کارگردان عزیز حتما به روانشناس مراجعه کنید .شما یک بیمار روانی بیش نیستید.غم و ترس و ناراحتی را به پوچ ترین و مزخرف ترین شکل به بیننده تزریق کردین.خدا شفا بده.
مجتبی
فکر میکردم توی فیلم یه اتفاق خارق العاده می افتاد ولی تا آخر هیچ کدوم از گره ها رو باز نکرد مثلا سقط یک بچه چند ماهه که اینقدر ناراحتی و بگو و مگو نداشت و یا مثلا اینکه بالاخره مادر چرا این وصیت روکرده بود لیلا چرا رفت و .. خانم سحر دولتشاهی بازیگر قدر و قوی ای هستن تعجب کردم که ۲سکانس بیشتر بازی نکردن به نظرم هرکسی که این فیلم رو میبینه گول تریلر فیلم و بازیگرای خوب اون رو میخوره و موضوع فیلم هم که فراموشی والدین هست هم خیلی خیلی کلیشه ایه
یوسفی
نمی خوام بگم بدترین فیلمی بود که تا به حال دیدم ولی واقعا رضایت بخش هم نبود. ایده اصلی فیلم که از گذاره مرگ برای سامان دادن به زندگی استفاده کرده بسیار ایده جالب و البته تاثیرگذار و عمیقی بود ولی به نظر من دیالوگها ضعیف بود و فیلم یکنواخت و تقریبا خسته کننده بود.
نسیم
همش منتظر یه اتفاق بودم که بیوفته تا یکی از معما ها رو حب کنه یا گره ای باز کنه ولی در عین ناباوری فیلم تموم شد.و این که اگه هدف از فیلم این بوده که مرگ رو عامل پیوستگی بدونه و ..چرا در طی فیلم دیالوگ ها طوری بود که مخاطب نسبت به چند شخصیت کاملا مشکوک میشد و شک می کرد شاید اون شخصیت قراره نقش مهمی ایفا کنه؟ولی آخرش هیچی.
رضا پریزاد
تعجبم که بعضیا چقدر مطلب گرفتن ازاین فیلم !!!! فکر کنم به این اشخاص یک کاغذ سفید هم بدین یک ساعت درباره اش حرف بزنن .وامانظراینجانب فیلمی ارزش دیدن دارد که تا چند دقیقه اولش کشش ایجاد کنه درمخاطب .ما که تا آخر فیلم تحمل کردیم نه تنها کششی ندیدیم که به این نتیجه رسیدیم کل فیلم سر کار بودیم .
واقعا که فیلم مزخرفی بود هیچ حرفی برای گفتن نداشت وهیچ هنری درآن ندیدیم البته بجز صحنه های زیبا که ربط چنداتی به کارگردانی نداشت وکارآقای کلاری بود .موضوعی نخ نما با بیانی الکن بنمایش درآمده بود که فقط حضور بازیگران خوب درآن حیف شده بود .باامید باینکه یا این کارگردان فیلم دیگری نسازد ویا برود وچند فیلم خوب ببیند تا کمی سواد فیلم نامه نویسی ودکوپاژو…پیداکند .
عليرضا
بر خلاف دوستان بنده جهت دیدن این به اصتلاح فیلم هزینه زیادى نکردم (دانلود کردم) البته حیف وقت که هدر رفت در موقع دیدن این نمایش خوش بازیگر
رزالین
آقا نبینین فیلمو
چرته
مزخرف به تمام معنا.
نه سر داشت نه ته
اقا فیلم نساز دیگه
یا برو یه فیلم نامه خوب بگیر روش کار کن بعد بساز
شب بخیر
حسام
سلام
مشکلات سینما وسینماگرای ما مصداق فوتبالمون برای تیم ملی هست ، جمع کردن به قول معروف سوپراستارها وستاریو غم زده ونیمه جعلی از مشکلات ایرانیها نشانگر خوب بودن یک فیلم نیست . سینمای ما ریشه ای مشکل پیدا کرده وکارگردانان ما دست وپنجه نرم میکنند که از بإتلاق که خودشون بوجود اوردند خلاصی پیدا کنند وهرازگاهی فیلمی ساخته میشه که حداقل در دل ما تأثیری بگذره وامیدی به ما بده.
اصلیترین مشکل فیلمهای ما نبود هنرپیشه های تحصیلکرده جدید با دیدگاه جدید است وچه بسا با این دیدگاه هایی که من در مافیای سینمایی میبینم هیچگونه این امر تحقق پیدا کنند.
فیلم بسیار پیچیده بلعت موضوع وتهی به علت نامفهومی ازاینکه انگار همه دوست داشتند زودتر فیلم به پایان برسه تا از غم دیگری ندونند.
واقعا دوران سینمای جهانی وایرانی به پایان میرید وبس
دانیال
سلام
فیلم موضوع تکراری ولی با نگاهی نو داشت اما اصلا قابل مقایسه با فیلمهای قبلی با همین موضوع نیست شاید فقط بشود گفت دنبال تکرار کار بزرگ مرد سینمای ایران علی حاتمی( فیلم مادر) بود که حتی بازی بزرگان در آن نتوانست تاثیری در شکستن یخ فیلم نامه داشته باشد. شخصیتها فقط از هم گلایه می کنند بعد یکدیگر را دئست دارند بله شاید عین بازی بچه ها در فیلم باشد که میگن ۱ – ۲ – ۳ بازی شروع میشه اما شروع زیادی در این فیلم نیست سعی شده به آینده نگاه بشود که شاید در آن خبری باشد اما هیچ تاثیری در شروع آینده فیلم ندارد تماشاگر شاید جالب باشد با سوال که چه می شود از سالن خارج شود ولی ریتم کند و سرد این فیلم بیننده را فقط شاید تا در خروجی سالن به فکر می برد با نشان دادن حمل شدن جنازه به این طرف و آن طرف شاید فیلمنامه قصد ایجاد ترحم یا دلجویی از مادر را دارد که مثلا دارد به وصیتش عمل می شود اما از نگاه تماشاچی انگار مادر فیلم فقط دنبال آشتی دادن است ولی منطقی ندارد. در کل می توانم بگویم برای مخاطب عام فیلم خوبی نبود
رضا
فیلم خسته کننده ای بود ولی ارزش یکبار دیدن رو داشت
رضا س
تنها نقطه قوت فیلم، فیلمبرداری و طراحی صحنه(فقط خود خانه مادری)، بود، از موضوع کاملا کلیشه ای که بگذریم، شخصیت پردازی ضعیف، ایجاد ابهام در گذشته روابط بین فرزندان بایکدیگر وبا مادر و بدون حل گذاشتن و یا حداقل دادن سرنخ برای حل آن توسط بیننده، عدم ایجاد فضا جهت بازی بهتر بازیگران قدر فیلم و.. از ایرادهای اولیه این فیلمه که هر بیننده اماتوری متوجه میشود، اگر نخواهد نگاهی فانتزی داشته باشد
علی
حیف وقتی که پای فیلم گذاشتم فیلم که تموم شد اصلا مات و مبهوت موندم که چیشد؟؟
هدف کارگردان از ساخت این فیلم چی بوده؟؟
اصلا آخر فیلم معلوم نشد که چرا مادرشون این وصیتو کرده
یا اصلا لیلا راست میگفت؟؟
قضیه رفت و آمدهای مهناز بعد از طلاقش با بهرام با مادر چی بود؟؟
چرا لیلا فرار کرد و چطوری خونه رو به نام خودش کرد یعنی کار مادر بوده؟؟
قضیه تماس مادر با رامین و اینکه نذاشته لیلا صحبتاش رو بشنوه چی بود و چرا رامین چیزی نگفت؟؟
قضیه بچه بهرام چی بود که تهمینه میگفت؟؟
شخصیت فریده با بازی طناز طباطبایی چرا اینقدر مبهم بود؟؟
گریه های رعنا و فراری بودن دختراش از باباش چی بود؟؟
مهمون اون روز که اتاق پدرشون رو بهم زده بود کی بوده؟؟
در نهایت باید بگم متاسفم حیف بازیگرای خوبی که تو این فیلم بودن
ناشناس
سلام خسته نباشید فیلم سینمایی بسیار قدرتمند وسطح بالایی است از هرگونه نقد وتحلیل این فیلم احساس عجز میکنم