این مقاله را به اشتراک بگذارید
حاشیهای بر مفهوم سبک در «رمان به روایت رماننویسان»
تعطیلات آخر هفته طولانی ادبیات ما
شیما بهرهمند
اینکه اخلاف گلشیری در طرز نویسندگی چندان به راه او نرفته و از سبکپردازی صرفنظر کردهاند و ادبیات را محملی برای بازنمایی دانستهاند و دستآخر نوشتن برایشان به تحمیل فرمهای از پیشآماده بیانی بر مادهای به شکل خاطره یا تجربه بدل شد، تقریبا همه آن چیزی است که ادبیاتِ اخیر ما را محاصره کرده است. چرا که این اخلاف و کارگاهنشینانشان فضای غالب ادبیات را تسخیرکردهاند. گلشیری خود در مقاله «سیسال رماننویسی» جز چند استثناء -بوفکور و ملکوت و سنگصبور و چند رمان دیگر- دیگر رماننویسان سهدهه پیش از خود را ضایعات رماننویسی میخواند و حالا قریب به دودهه پس از او نیز جز چند استثناء، باقی را هنوز میشود ضایعات ادبیات خواند.
وضعیت اخیر نشان میدهد که ایده سبکعلیهمحتوا یا همان مساله سبک همچنان در ادبیات ما مطرح است. در جدال بین دو مفهوم «بیان» و «بازنمایی»، ادبیات ما با رسانهپنداشتن ادبیات، بازنمایی را دستورکار خود قرار داده و پیشاپیش از خلق امر نو چشمپوشی کرده است. اگر سبک را مابهالتفاوت زندگی و زبان در نظر بگیریم، در آثار گلشیری همواره زبان بر زندگی فائق آمده است. اما مگر ادبیاتِ غالب این روزهای ما چیزی جز بازنمایی زندگی، یا ستایش از زیستهها و زیستپذیرها است. با اینهمه درست در جایی که تضاد قدیمی و جاافتاده سبک و محتوا بروز میکند و مساله ادبیاتِ بدونسبک مطرح میشود، منتقدان پیشرویی چون سانتاگ اعلام میکنند که ادبیات بدونسبک وجود ندارد. پیشتر از این منتقدان هم، بحثوحدیثها در باب سبک بهنوعی این گزاره را تایید میکنند.
«رمان بهروایت رماننویسان» نوشته میریام آلوت با ترجمه علیمحمد حقشناس -که اخیرا پس از سالها در نشر مرکز تجدیدچاپ شده- در بخشآخر بهطور مفصل به مساله سبک یا بهقول استیونسون «بنیاد هنر ادبیات» پرداخته است. در «اقوالِ» این بخش که اغلب مکاتبات نویسندگان با یکدیگر است، فلوبر نامههایی دارد در دفاع تمامعیار از سبک، «میگویی به قالب بیش از حد توجه میکنم. دریغا! قصه قصه روانوتن است: شکلومحتوا نزد من یکی است. دقت و درستی اندیشه ضامن دقت و درستی کلام است نه؛ بلکه خود آن است.» او در نامه دیگری به ژرژ ساند توجه به زیبایی بیرونی را «روشِ» خود میخواند. دیگر نوشتهها و اقوال نیز گرچه بر تضاد جاافتاده محتوا و سبک استوار است اما همگی معترفاند که هیچ اثر مکتوبی بدون سبک نیست.
این اجماع البته پرده از مساله دیگری برمیدارد، اینکه سبکها یا بدیعاند و ساختاری، یا کلیشهایاند و بازنمایانه. گرچه هنر مدرنیستی پا از این فراتر گذاشت و مدعی آن بود که هیچ شیوه زبانی توان بازنمایی ندارد و از اینروست که سبکپردازی (همان سبک بدیع و ساختاری) جزء لاینفک ادبیات مدرنیستی شد. این تلقی از سبک که طوری زبان بهکار گرفته شود تا دریافت تازهای بهدست دهد یا معنای زندگی را دگرگون کند، حاصل همین رویکرد است. میریام آلوت در جمعبندی خودش به این نتیجه میرسد که پس از وولف و لارنس و جویس و استریچی و نامهایی از ایندست کمتر میتوان نشانی از سبکپردازی یا حساسیت مفرط به سبک را در ادبیات پیدا کرد. «اکنون دیگر بهندرت میتوان نشانی از استفاده منضبط به چشم دید که جیمز از صناعت تصویرپردازی میکرد، نه میتوان هیچ نشانهای از اثرات مکتوب سبک کنراد بهدست آورد؛ یا از آن حساسیت مفرط وولف به حرکات موزون و موسیقایی؛ یا از آن نیروی خلاق جویس که استفاده خاصش از زبان بهراستی سبب شد رمان در قرنبیستم توشوتوان دیگری پیدا کند.»
به تعبیر ای.ام فورستر، این نسل از نویسندگان با فروپاشی انگارههای پذیرفتهشده اجتماعی در دوره میان دو جنگجهانی تازگی و طراوتی دیگر به ادبیات آوردند و میخواستند چیزی را بیافرینند که بهتر از خونریزیهایی باشد که همراه با نوعی بیتفاوتی داشت بر جهان سایهگستر میشد و از این میان زبانآوری و رسایی فردی و حساسِ مختص نویسندگانی چون لارنس و وولف و جویس و استریچی را گرایشی میخواند اساسا «نهانروشانه و مخفی»، که در ادبیات معاصر چندان رگههایی از آن را نمیتوان پیدا کرد. آلوت مینویسد، رماننویسان معاصر گویی ترجیح میدهند به حداقل کیفیاتی بسنده کنند که مقتضای هر سبک خوبی است. «نوشتههای اینان اغلب بههیچ احساس استوار و نامعمولی نسبت به کلمات آراسته نیستند که با آن بتوان آنها را از دیگر آثار بازشناخت. ساخت جملات آنها نیز اغلب ولووارفته است و پیشپاافتاده و بازاری.» و البته این نوشتهها بهزعم او بهخوبی آموختهاند که چگونه از اصطلاحات و عبارات معمولی بهترین بهره را بگیرند که شیروشکر حرفهای هر روزی است. از بختیاری ما است شاید که در این تلقی از ادبیات اخیرمان دستکم تنها نیستیم و در جهان نیز هستند نویسندگان معاصری که کنش داستانی را بر سبکپردازی ترجیح دادهاند و سبک بد و کلیشهای را اختیار کردهاند.
اخلاف گلشیری که جریان غالب حاضر را تشکیل میدهند از ایندست نویسندگان هستند. دوره ما همانطور که میریام آلوت در آخر مینویسد دوره تعطیلات آخر هفتهای است طولانی. «قالب نثر که وسیلهای است هم در اختیار زندگی روزمره و هم در دست ادبیات نسبت به آنچه دارد اتفاق میافتد حساس است و کلا در آن دو گرایش به چشم میخورد یکی گرایشی عامیانه، که هرچه دمدستش بیاید به خود جذب میکند و در خود منعکس میسازد و این روزها غلبه دارد و دیگر گرایش خاص و نهانروشانه که میخواست آن چیزهای دمدستی را پس بزند تا چیزی ارزشمندتر از یکنواختی خلق کند.» اخلاف گلشیری جز کارگاههای ادبی او که دستبرقضا وجه مورد مناقشه زیستادبی گلشیری نیز هست، طرز نوشتن او و ایده ادبیات او را ادامه ندادند. این است که ادبیات ما نیز در تعطیلات آخر هفتهای طولانی بهسر میبرد