این مقاله را به اشتراک بگذارید
نامهای از توماس مان؛ دربارهی گریز به زندگی
به اریکا و کلاوس مان /ترجمهی محمد ظروفی
فرزندان عزیزم
عزیزان من، خوب میدانید که کتابی باب میل من نگاشتهاید و آگاه هستید که من آنانی را که میکوشیدند مرا از نویسندگان تبعید شدهی آلمان جدا کنند و از جملهی تبعیدشدگان به شمار نیاورند، با شکست مواجه ساختهام و هرچند سالها گذشته است، پیوسته کوشیدهام خود را از جملهی آنان به شمار آورم. چنین کردم، چون نمیخواستم صاحبان قدرت در آلمان لحظهای در سلب تابعیت آلمانی من تردید کنند و درست همان کاری را انجام دهند که پیشتر با برادرم و با شما انجام داده بودند و در نهایت تردید آنان نیز زیاد طول نکشید.
کتاب شما کتاب همبستگی و همان اثری است که من در آن زمان بسیار مشتاق آن بودم. منظورم آن نیست که فقط باید با غرور و رنج احساس همبستگی کنیم، بلکه همگی در احساس گناه نیز شریک هستیم. آزادی در آلمان و حکومت وایمار در حالی سقوط کرد که ما نیز احساس گناه میکردیم، آیا میتوانیم به سادگی از سقوط و تباهی این حکومت بگذریم و گناه خویش را سبک بشماریم. انکار نمیکنیم که ما نیز اشتباهاتی مرتکب شدیم و کوتاهی کردیم. رهبری معنوی جمهوری وایمار شاید از جنبه معنوی و بخصوص جنبهی مسئولیتپذیری دچار مشکل شد، آزادی به سخره گرفته شد و با جدیت و در عین حال هشیارانه از آن محافظت نگردید. حفظ این آزادی در شرایط آن زمان بسیار الزامی بود و چه جای شگفتی است؟ حفظ آزادی امری پیچیده و دشوارتر از حفظ قدرت است و زندگی در آن مشکلتر از زندگی در حکومتی استبدادی است و ما آلمانیهای روشنفکر در آن دوره بسیار جوان بودیم و از جنبهی سیاسی بسیار ناپخته؛ درست به همان ناپختگی که شما نیز در آن زمان بودید.
چرا راه دوری برویم، به عنوان پدر در شش سالهی نخست این دورهی تبعید حین رشد شما نمونهی بارزی از این نکته را دیدم که آزادی حتا در دورهی تبعید نیز ممکن است که باعث تکامل و پختگی شود. همانگونه که من از ماهیت و سرشت نیک شما و از نفرتی آگاهم که حاصل خشونت این حکومت و نشانی از بیخردی شرارتبار آنان است و اکنون در پی شما فرزندان عزیزم است، به همان اندازه هم از توانایی انسانی و اراده و میل شما در حمایت سیاسی و اجتماعی از اندیشمندان رانده شدهی آلمان آگاهی دارم.
توماس مان در داستان ساعت سخت چنین به توصیف دستهای شیلر میپردازد: “گاهی فقط لازم بود تا به دستهایش بنگرد تا از ظرافت آنها به شعف درآید و در خدمت آنها هرچه استعداد و هنر داشت به کار بندد. ”
شک ندارم که این فرآیند در کشور ما نیز دقیقا در حال تحقق است. ملّت آلمان امروز دورهی سختی را میگذراند که مستحق آن نیست و در عین حالی که ظاهری متفاوت دارد، به خوبی کاتیا و نوهاش (فریدو مان) ، می ۱۹۴۳٫
(به تصویر صفحه مراجعه شود) ارزش و معنای آزادی را درک کرده است. هرگز در گذشته به این خوبی به کنه این مطلب پی نبرده بودند. اما اگر روزی پروردگار مهربان و بخشنده این آزادی را دوباره به این ملت عطا کند (منظورم آزادی حقیقی است) این ملت به خوبی میداند که چگونه از آن مراقبت کند!
کتاب شما دربارهی مهاجرت آلمانیها در زمان مناسبی منتشر میشود، زیرا در واقع در زمانی این اتفاق رخ میدهد که وضعیت روحی ملت آلمان، اشتیاق این ملت به صلح، آزادی و رعایت حقوق تمامی جهان به وضوح مشخص است. این مسئله توجه جهان بیحد و مرز را که در گذشته احساس تهدید میکرده است، به زندگی درونی ملت آلمان نیز جلب و افزایش داده و بر علاقه و محبت آنان نسبت به تبعیدشدگان آلمان افزوده است. حال حدس میزنند که هشدارهای ما در آن زمان جوش و خروشی شاعرانه نبوده، بلکه حاصل شناخت ما از خشونت انسانی بوده است که در آلمان به قدرت رسید و ما در واقع میتوانستیم جهان را از این موضوع آگاه کنیم، البته به شرط آنکه این آگاهی به شکلی مطلوب میبود. کتاب شما به غنای آثار تبعیدشدگان آلمان چهرهای مطلوب بخشیده است. فکر میکنم که از آن استقبال خوبی به عمل آورند.
پدر شما
سمرقند/ انتشار در مد و مه: ۷ اسفند