این مقاله را به اشتراک بگذارید
مریم زندی گفت: من همیشه به دنبال رویاهایم رفتهام و یاد گرفتهام بجنگم، حقم را بگیرم و نگذارم غمگین و ناامیدم کنند.
به گزارش مد و مه، صدونودویکمین شب مجله «بخارا» با همکاری بنیاد فرهنگی – اجتماعی ملت برگزار شد و به بزرگداشت مریم زندی – عکاس پیشکسوت – اختصاص داشت. در آغاز این مراسم، کلیپی از فیلم مستندی که علی شیلاندری مشغول ساخت آن است دربارهی مریم زندی و عکاسی او بهنمایش درآمد.
زندی بین عکاسان یک استثناست
علی دهباشی – سردبیر و مدیرمسوول مجله «بخارا» – از مریم زندی بهعنوان عکاسی چند وجهی نام برد و گفت: خانم زندی بین هنرمندان عکاس ما یک استثناست. در سالهایی که اصلا رسم نبود عکاسی از چهرههای سرشناس فرهنگی و ادبی به این صورت که ایشان انجام دادند انجام شود، این کار را آغاز کردند؛ نه در آتلیه با نورپردازی بلکه در محیط طبیعی نویسنده یا هنرمند، در میان فضایی که با آن زندگی میکند. این کار در مجموع شد یک دوره از حضور فرهنگی و ادبی جامعهی ما در طول دو دهه و بعد کتاب پرترههای نقاشان و بعد هنرمندان سینما.
وی همچنین بیان کرد: زندهیاد «کریم امامی» این بخش از کارهای خانم زندی را با تعبیر «پرتره ژورنالیستی» بیان کردند. به عبارت دیگر، کسی روی پرتره یک نویسنده یا نقاش یا هنرمند با توجه به روحیات و موقعیت مکانی هنرمند اینگونه کار نکرده بود و این همه خارج از آتلیه یک عکاس اتفاق افتاد. در کنار این مجموعهی پرترهها، خانم زندی یک عکاس خبری درجه اول بهشمار میآید. کتاب اخیر ایشان که منتخبی است از عکسهای حوادث و وقایع جریانات انقلاب، حکایت از تواناییهای او در این زمینه دارد. در واقع، این کتاب اولین کتاب عکاسی خبری از یک زن عکاس محسوب میشود.
او همچنین بیان کرد: در مرور کتاب «انقلاب ۵۷» همچنان مریم زندی را عکاسی میبینیم که موضوع فراتر از ایدئولوژی و گرایشهای سیاسی برایش مهم است و برای همین این کتاب از ورای محدودیتهای سیاسی عبور کرد و با استقبال گسترده روبهرو شد.
پس از این سخنرانی، گزیدهای از عکسهایی که مریم زندی در دوران مختلف کاریاش گرفته بود، نمایش داده شد.
پرترههایی که به رمز و راز میمانند
ناصر تقوایی – کارگردان سینما – سخنران دیگر این مراسم بود.
تقوایی با بیان اینکه در کارهای مریم زندی میتوان نمایشی از ملت ایران را دید، اظهار کرد: من وقتی مریم را دیدم با یک دوربین عکاسی بود. اگر آن دوربین دستش نبود، فکر میکردم چیزی در وجودش کم است. همیشه دوربین از شانهاش آویزان بود. حدود سال ۱۳۴۵ که تلویزیون ملی تأسیس شده بود، من به تلویزیون رفتم و مریم چند سال دیرتر آمد. به عادت خود من همیشه یک شلوار جین پایش بود و دوربین عکاسیاش را حتی وقتی عکس نمیگرفت، به همراه داشت. خیلی خوشحالم که امشب اینجا میبینم بعد از این همه سال هنوز آن یار جدانشدنی را با خودش دارد.
ناصر تقوایی
او به دشواری عکاسی پرتره اشاره کرد و گفت: پرتره به نظر من، سختترین نوع عکاسی و بسیار متنوع است. شما وجوه شخصیتی خیلی از شاعران، مجسمهسازان و نقاشان ما را روی تصویرهای مریم میبینید. عکاسی از طبیعت ابتدای کار عکاسی است. مریم خیلی از این مرحله فراتر رفته، با دشوارترین نوع عکاسی، عکسهای خوب میگیرد، یعنی با چهره انسان. یک دوره از کار اصلی خانم زندی به ساخت پرتره از آدمها اختصاص دارد و بهصورت خاطرهای از ما برای آیندگان باقی خواهد ماند.
این کارگردان و عکاس سپس به بیان خاطرهای از سفرش به کاشان و سهراب سپهری پرداخت و گفت: یادم میآید سفری به کاشان رفته بودیم. سهراب سپهری اوقاتی که در تهران کاری نداشت، در روستایی نزدیک کاشان زندگی میکرد. مهمانخانهی کوچکی بود که ما همیشه وقتی به کاشان میرفتیم در آنجا ساکن میشدیم. چون سهراب هم وقتی از روستا میآمد به کاشان، به همین مهمانخانه میآمد. دو سه بار پیش آمد که ما در این هتل یکدیگر را دیدیم. یک شبی که دور هم جمع بودیم، سهراب از جایی تعریف کرد که در پنج شش کیلومتری شهر کاشان است. گفت که من چیزی اینجا دیدم و بارها خواستهام آن را نقاشی کنم، اما نشده. هر کاری میکنم نمیشود. سهراب آنجا طلوع خورشید را دیده بود. رفتیم آنجا و در دامنهی تپهای نشستیم که ناگهان خورشید از توی رودخانه درآمد. خیلی چشمانداز غریبی بود. سهراب گفت من نمیتوانم این منظره را دربیاورم. بارها آمدهام، اینجا نشستهام و این را کشیدهام، اما درنمیآید. من با عکاسی امتحان کردم. گاهی کار با طبیعت خیلی سخت میشود. طبیعت خیلی زیباست، ولی ما چطور توانستهایم از طبیعت ایران عکس هنرمندانه بگیریم. طوری که بتوانیم چیزی به زیبایی طبیعت اضافه کنیم. اگر قرار باشد همان را ثبت کنیم که کاری انجام ندادهایم. دوربین عکاسی میتواند این کار را انجام بدهد.
او ادامه داد: پرترههای خانم زندی به لحاظ تکنیکی دوگانه است. بعضی از آنها در نور طبیعی روز یا در محیط جغرافیایی که پرسوناژش در آنجا زندگی میکند گرفته شده و زندگی در این عکسها مطرح است و یکی پرترههایی که در استودیو با نورپردازیهای خودش گرفته که معمولا زمینهی تاریک دارند و یک خطوطی از چهره نمودار میشود. چه اتفاقی در سوژه میافتد که دو حالت متفاوت را در دو نوع متفاوت ارائه میدهد؟ این چیزها هم مثل رمز و راز میماند.
زنی که هم قلمش را دارد هم دوربینش را
اسماعیل عباسی
در بخش دیگری از این مراسم، اسماعیل عباسی – عکاس – اظهار کرد: هر روز که زمین میگردد و خورشید میدمد، گروهی از آدمیان از خواب برمیخیزند تا جهان را به جای دو چشم با سه چشم بنگرند. آنها نویسندگان زندگینامهی تصویری زمین هستند. آنها موجب تغییر شیوهی دیدن ما میشوند. مریم زندی اگرچه از طریق دعوت به بازی در فیلم و مجموعهی تلویزیونی توسط برادرش زندهیاد «نادر ابراهیمی» وارد کار بازیگری شد، اما آیندهی خود را به واسطهی دوربینی که از برادرش گرفت، ترسیم کرد و بهتر بگویم ساخت.
او افزود: زندی اگرچه برای تحصیل به دانشکدهی حقوق و علوم سیاسی پا گذاشت، اما روحیهاش نه منطبق بر چارچوبهایی بود که سر از وزارت امور خارجه دربیاورد و نه در راهروهای دادگستری در پی چارهجویی برای این و آن باشد. او در انتخاب موضوع، سراغ موضوعهای اجتماعی میرود. عکاسی که به گفتهی خود، نگاهش پیگیر مسائل اجتماعی و نشان دادن معضلات جامعه هست، باید روحیهای خاص داشته باشد. چنین عکاسی باید توان نامحدود، اشتیاق فزاینده، روحی ماجراجو، قدرت حفظ خود در شرایط دشوار و شهامت رویارویی با خطر را داشته باشد و مریم زندی در حد شناخت من از چنین روحیهای برخوردار است. او قلم را مانند بسیاری از عکاسان بر زمین نگذاشته که دوربین را بردارد. او هم قلمش را دارد و هم دوربینش را. اگرچه این قلم گاهی نافرمان میشود و تعهد میدهد که زندی دیگر عکاسی نکند!
محمودرضا بهمنپور
سپس محمودرضا بهمنپور – مدیر انتشارات «نظر» – دربارهی پایداری مریم زندی در انتشار کتاب آثارش، گفت: مریم زندی برای من جنگجویی سازشناپذیر است که سرانجام هم پیروز میشود. وقتی به ما گفتند که با حذف چند عکس میتوانیم کتاب جدید او، انقلاب ۵۷، را چاپ کنیم، خانم زندی نپذیرفت و ما به اجبار هفت سال صبر کردیم تا توانستیم مجوز چاپ کتاب را بدون هیچگونه حذفی بگیریم.
به دنبال رویاهایم رفتم
سرانجام نوبت به مریم زندی رسید که در مراسم بزرگداشتش صحبت کند.
او با بیان اینکه هر کاری کردهام در جهت آنچه بوده که دوست داشتهام و به آن معتقد بودهام، اظهار کرد: من همیشه بهدنبال رؤیاهایم رفته و یاد گرفتهام در این جامعهی مردانهی پر از تبعیض و مبتنی بر روابط کار کنم، بجنگم، حقم را بگیرم و نگذارم غمگین و ناامیدم کنند. طبیعی است با سابقهی که از همکاری با آقای دهباشی دارم، دعوت ایشان را بپذیرم، بخصوص این دعوت زمانی بود که من میتوانستم با پای خودم بیایم و لازم نبود من را با صندلی چرخدار و نیمهبیهوش بیاورند!
این عکاس ادامه داد: من حرف زیادی برای گفتن ندارم. همیشه گفتهام عکسهای من حرفهای من هستند و بسیاری از آنها را شما دیدهاید. پس حرفهایم را شنیدهاید. همیشه گفتهام که عاشق حرفهام، هنرم، «عکاسی» هستم و از شروع کارم سعی کردهام آثارم تأثیرگذار، مفید و ماندگار باشد. در مجموعههای چهرهها که بیشتر من را با آنها میشناسند، خواستم دوربینم را به سمت کسانی بگیرم و نور فلاشم را بر کسانی بتابانم که بهطور سیستماتیک در تاریکی قرار داشتند.
زندی افزود: در عکسهایم از طبیعت، خواستم مهرم و توجهم را به طبیعت نشان دهم و سعی کردم در عکسهایم نگاهی نو و بدعتگذار داشته باشم. در تقویمهایم سعی کردهام مردم را با تصویر و با ایران آشنا کنم و عکس را به خانههای مردم بردهام. در کارهای اجتماعی و خبریام، سعی کردهام به آنچه که اسنادی است برای فرزندانمان و آیندگان، وفادار بمانم و نگاهی ثبتکننده و حقیقتجو داشته باشم و در همهی کارهایم سعی کردهام عشقم را به ایران، سرزمین غمگین محبوبم، نشان دهم و ثابت کنم.
این عکاس به مشکلات کار عکاسیاش اشاره و اظهار کرد: کار کردن و مستقل بودن، بخصوص برای یک زن و در حرفهای مثل عکاسی، در جامعهی ما آسان نیست. پس من هم در طول ۴۰ سال برای آنکه بتوانم کار کنم و حقوقم را حفظ کنم جنگیدهام. کم و بیش در جریان انواع نامههای سرگشاده و مشکلات کاری و پروندهسازیهای علیه من هستید که ترجیح میدهم در اینباره دیگر حرفی نزنم؛ ولی آنچه میخواهم بگویم این است که پیروز این جنگ من بودهام، زیرا بالاخره عکاسیام را کردهام، کتابهایم را چاپ کردهام و توانستهام شریک ساختن فرهنگ جامعهام باشم و جوابم را از مخاطبینم گرفتهام. میدانم کجا ایستادهام، پس امشب برای من فرصتی است برای تشکر و سپاسگزاری از اندک یارانم، که نمیدانیم چقدر فرصت باقی است.
او در پایان از مهندس ایلدای دادور و دخترانش دکتر مروارید و دکتر مارال دادور تشکر کرد و گفت: آنها با محبتشان به من فرصت این را دادند که به دنبال رؤیایم و آنچه دوست دارم بروم. میخواهم از ابراهیم حقیقی تشکر کنم که دست همراهی و همفکری و همکاریاش همیشه پشت من بوده و بسیاری از موفقیتهایم را از جمله امکان چاپ کتابهای «چهرهها» مدیون او هستم. از محمودرضا بهمنپور تشکر میکنم که همراه من برای چاپ آخرین کتابم، انقلاب ۵۷، هفت سال ایستادگی و مقاومت کرد و با چاپ کتاب، نیروی تازهای در من دمید. از ناصر تقوایی عزیزم، اسماعیل عباسی عزیز، علی دهباشی و دوستان خوبم، علی شیلاندری و انوشه پیربادیان، نیز تشکر میکنم. / ایسنا