این مقاله را به اشتراک بگذارید
مد و مه/ پنج دهه حضور در سینما یک دوجین فیلم درخشان در کارنامه او به ارمغان آورده که انتخاب کردن از میان آنها را برایش سخت می کند، اما آل پاچینو در این نوشته بهترن های عمر بازیگری اش را انتخاب کرده است.
****
وصال روحانی: ال پاچینو میگوید حالا که سالها از اکران فیلمهای بزرگ و موفق او میگذرد و ۷۵ ساله شده، راحتتر و بیشتر از گذشته میتواند به ۵۰ سال حضور خود در این حرفه بپردازد و پیرامون کارهای خود حرف بزند و نقطه نظراتش را درباره مسایل سینمایی بگوید. ال پاچینو میافزاید: پیشتر این کار و پرداختن به آثار هنریام بسیار سختتر از امروز بود ولی اینک میتوانم آن آثار و کارهایم را در مسیری صحیح برای بررسی قرار بدهم و آنها را بالا و پایین و اعلام نظر کنم.
با این وجود این «متد اکتور» و بازیگر دوره دیده به خاطر کمال گرایی که دارد و جستجوی دائمیاش برای ارائه کاملتر رلهایش بارها در زمان تهیه شدن فیلمهایش دچار اضطراب و استرسی مفرط شده و آسایش خود را از دست داده و کارهایش گاه کمتر از خود زنی نبوده است. او ۴۳ سال بعد از اکران چشمگیر «پدر خوانده یک» و موفقیت خیره کننده این فیلم اعتراف میکند که تمام ایام تهیه این اثر هنری ماندگار فرانسیس فورد کاپولا را با این نگرانی پشت سر نهاد که عنقریب است از فیلم اخراج شود و کاپولا فرد دیگری را جانشین او کند. دو سال بعد موقعی که قسمت دوم این فیلم در سانتا دومینگو تهیه میشد، وضع پاچینو چندان بهتر نبود و مبتلا به تب عفونی و سینه پهلو شد و رنج فراوانی برد تا فیلم کامل شود. سپس در زمان تهیه «بعد از ظهر نحسی» کار سیدنی لومت که اخیراً از شبکه نمایش در ایران مجدداً پخش شد، بر اثر فشاری که رل دشوار محوله به وی وارد میکرد و سختگیری او در حق خودش، خورد و خوراک و خواب نداشت و انگار خود را شکنجه میداد. در زمان تهیه «صورت زخمی» ساخته سال ۱۹۸۲ برایان دی پالما نیز پاچینو بر اثر .س.اسهای خود و بد اقبالی خودش (قسمتی از دستش) را سوزاند و در زمان فیلمبرداری «مخمصه» کار کلاسیک پلیسی سال ۱۹۹۵ مایکل مان دچار کشیدگی ماهیچه ران و به شدت دردمند شد و گوشهای بیهوش افتاد و این اتفاق موقعی رخ داد که او در سکانس پایانی فیلم دوست قدیمی و همبازی معروفش رابرت دنیرو را تعقیب میکرد. بیست سال بعد از آن واقعه و در طلیعه بهار ۲۰۱۵ پاچینو میگوید در زمان تهیه فیلم اخیرش به نام «The Humbling»لطمه ای به وی وارد نشد و او به سلامتی وارد چرخه تولید این فیلم شد و به سلامتی هم خارج گشت، پاچینو در این فیلم ایفاگر رل یک بازیگر قدیمی و مسن سینما به نام سایمون اکسلر است که آخرین سالهای حضورش در این حرفه را میگذراند و برایش باور این واقعه و وداع با دوران شکوه و افتخار سخت است و باید خودش را قانع کند که دیگر نمیتواند فروغ سابق را در این حرفه داشته باشد. البته این یک فیلم از تبار و رده «بولوار سانست» کار ماندگار سال ۱۹۵۰ بیلی وایلدر آمریکایی و «مرد پرندهای» ساخته معناگرای سال ۲۰۱۴ اله خاندرو گونزالز ایناریتو مکزیکی نیست و برخلاف آنها قصه صرف پایان دوران شکوه هنرمندان تلقی نمی شود و وجوه دیگری هم دارد و بری لوین سون کارگردان فیلم بر اساس داستانی از فیلیپ روت کوشیده است روان شناسی اجتماعی عمیقتری را دستمایه کارش قرار دهد.
تحت هر شرایطی ال پاچینو که طی عمرش ۸ بار کاندیدای اسکار شده و فقط یک بار به سال ۱۹۹۲ این جایزه مهم تبلیغاتی را به سبب بازی در فیلم «عطر یک زن» تصاحب کرده، آماده است که در غروب واقعی دوران بازیگریاش از فیلمهای خود نکاتی را بگوید که تا به حال کمتر اشارهای به آنها داشته است. البته یک غروب کامل برای پاچینو غیرممکن است و او تا زنده است، کم و بیش به جلب نظر جامعه جهانی ادامه خواهد داد وهمسو با آن از حجم بازیگریاش خواهد کاست. حرفهای که فیلمهای به یاد ماندنی ذیل را برای پاچینو و با بازیهای عالی وی در برداشته است.
«پدر خوانده یک» (1972)
فرانسیس فورد کاپولا برای این که سران استودیوی سازنده این فیلم را متقاعد به حضور ال پاچینوی تازه وارد در رل کلیدی مایکل کورلئونه کند، زحمت زیادی کشید و هفتهها چانهزنی کرد تا سرانجام جواب مثبت گرفت اما پاچینو فزونتر از چهار دهه بعد میگوید تا آخرین دقایق تهیه آن فیلم میترسید عذر وی را بخواهند و حتی خود کاپولا هم اطمینانی به ابقای خود نداشت. جالبتر این که پاچینو در یک حدس کامل غلط و برآورد پرت و پلا حس میکرد که فیلم خوب از آب نمیآید و حتی میترسید یک اثر هنری هجو و به شدت ضعیف ساخته شود. پاچینو میگوید: یک شب من و دایان کیتون که در فیلم رل همسر مرا بازی میکرد، پس از اتمام کار آن روز نشستیم و از نگرانیهای خود گفتیم. هر دو میترسیدیم همان شب اخراج مان کنند و به دلایلی ناشناخته مطمئن بودیم که ما بدترین بازیگران آن فیلم هستیم و اگر سایرین کار خود را به خوبی به پیش بردهاند، ما نتوانستیم. البته این یک احساس کاملا غلط بود و نه تنها فیلم کاپولا تبدیل به یک اثر کلاسیک در درازای زمان شد و اسکار برترین فیلم سال را برد، پاچینو هم نامزد اسکار شد.
«سرپیکو» (1973)
این فیلم شورشی وار سیدنی لومت که در آن سالها به اوج قدرتش رسیده بود و فیلم خوب پشت فیلم خوب میساخت، درباره زندگی و کارهای یک پلیس واقعی شاغل در نیویورک به نام فرانک سرپیکو است که برای افشا و اثبات تخلفات در اداره مرکزی پلیس این شهر تغییر قیافه میدهد و با لباس مبدل به میان تبهکاران میرود و از آنها اطلاعات لازم را میگیرد. پاچینو برای عجین شدن کامل با رل این پلیس واقعی مدتی را کنار وی گذراند و ساعتها با او صحبت کرد و اینک در یادآوری آن روزها و ساعات میگوید: روزی از سرپیکوی حقیقی پرسیدم این چه کاری بود که کردی؟ آیا بهتر نبود تو هم مثل سایر پلیسهای فاسد نیویورک رشوههای کلان خلافکاران را قبول میکردی و در این دردسرها نمیافتادی؟ و او گفت اگر این کار را میکرد، نمیتوانست در سالهای بعدی آرام بنشیند و موسیقی بتهوون را به راحتی بشنود و وجدانش آسوده باشد.
«پدر خوانده ۲» (1974)
پاچینو تردید داشت که بازی در قسمت دوم این فیلم را بپذیرد یا خیر و این البته تردیدی بود که کاپولا هم داشت. هر دو بازگشتند و فیلمی را ساختند که به اعتقاد اکثریت مردم و کارشناسان از قسمت اول هم بهتر است. پاچینو ترسهای زمان بازی در قسمت قبلی را نداشت و این بار گمان نمیکرد که عذرش را خواهند خواست و با این وجود فیلم دوم نیز او را اذیت کرد. وی در اواخر زمستان ۲۰۱۵ میگوید: عادت من به سینما و آگاهیهای من از این حرفه و تجربههایم طبعا به اندازه امروز نبود و طبعا ۱۴ ساعت حضور در محل فیلمبرداری فرسودهام میکرد و نمیتوانستم در تقسیم کارهاو آرام ساختن خودم مثل امروز مدیریت بهتری را اعمال کنم. حالا چند سالی است که در زمان فشارهای عصبی و شغلی خود را به گونهای آرام میکنم و میروم یکی دو ساعت تلویزیون میبینم و رفع استرس میکنم و سپس به سر صحنه بر میگردم.
«بعد از ظهر نحس» (1975)
پاچینو پیشنهاد اولیه سیدنی لولت برای بازی در این فیلم را رد کرد. او در صحنه فیلم و سینما بسیار موفق بود اما هنوز فکر میکرد که بیشتر یک بازیگر تئاتر است تا هنرپیشه سینما. این چنین بود که پیشنهاد بازی در رل سانی وورتزیک مرد جوانی که با کمک کاراکتر جان کازاله دست به سرقت از یک بانک در بروکلین میزند و با محاصره شدن بانک توسط پلیسها در دردسر جدی میافتد، ابتدا او را به این باور رساند که قبول آن بیشتر برایش دردسر آور است تا ضامن موفقیت. به واقع فقط دخالت مارتین برگمن تهیه کننده این فیلم که در آن زمان مدیر برنامههای پاچینو هم بود، وی را متقاعد به حضور در این فیلم و دادن جواب مثبت به لومت کرد. این یک اتفاق خوب برای وی بود زیرا وی را برای چهارمین سال متوالی کاندیدای اسکار کرد،هر چند مثل هر سه دفعه قبلی به این جایزه نرسید.
«صورت زخمی» (1982)
پاچینو با آن رفتارهای ویژه که خشم و قیام بر علیه قواعد اجتماعی از آن میبارید، انتخاب بدیهی برایان دی پالما برای ایفای رل اصلی در بازسازی شاهکار سال ۱۹۳۲ هاوارد هاکز و به روزسازی آن و انتقال اتفاقات آن فیلم از شیکاگوی گانگستر زده اوایل دهه ۱۹۳۰ به میامی سرشار از خطر اوایل دهه ۱۹۸۰ بود. پاچینو هم در قالب تونی مونتانای کوبایی که یک امپراتوری تبهکاری در میامی به راه انداخت کاملا جا افتاد اما در سکانس مشهور پایانی فیلم که نشانگر برخورد خونبار وی با سایر گانگسترهای خواستار حکومت بر شهر است، وقتی وی روی زمین افتاد و غلت زد تا مجدداً مسلسلی را که روی زمین افتاده بود بردارد، به جای دست زدن به دسته سرد اسلحه، قسمت آتشین منتهی به لوله خروجی مسلسل و محل استقرار خشابهای گلوله را در دست گرفت و چنان سوخت که ۳۳ سال بعد موقع تعریف کردن ماجرا هنوز دردش میگیرد. در یک لحظه احساس کردم کل پوست دستم در آمده و روی زمین افتاده است. عوامل فیلم بلافاصله مرا به بیمارستان رساندند و چون لباسهای سرشار از خون مصنوعی را به خاطر صحنه تیراندازی بر تن داشتیم، در بیمارستان همه به وحشت افتادند و از اطراف من فرار کردند. در این میان یک پرستار مرا شناخت و گفت: تو ال پاچینو نیستی، آن هنرپیشه معروف سینما؟ وقتی مطمئن شد، افزود: فکر کردم یکی از این دزدهای آشغال هستی که پلیس در سطح شهر ناکارت کردهاند، او نمیدانست در فیلم دی پالما دقیقاً همین بلا را بر سرم آوردهاند!
«عطر یک زن» (1992)
ال پاچینو در بازسازی فیلمی ایتالیایی با همین نام و البته در انتقال فضا و مشخصهها و مکان و آدمهای آن فیلم به آمریکا، در قالب یک ستوان بازنشسته و نابینای ارتش به نام فرانک اسلید فرو رفت و در یک درام اجتماعی محدود و کوجک هنر بازیگری را به گونهای تعریف و اجرا کرد که هم سرانجام جایزه اسکار را به دست او رساند و هم به نسل جوان درس بازیگری داد. یک نکته جالب و تکرار شونده در فیلم تکلم واژه بیمعنای «هو. وا» نوسط اسلید و در زمانهایی است که او میخواهد اعجاب اش را از واقعهای نشان بدهد: پاچینو میگوید: من این واژه را از خودم در نیاوردم و تخیل صرف نبود بلکه افسر واقعی ارتش که با او درباره درام صحبت و نظر خواهی میکردم، یادم داد. منتها او هر بار تپانچهاش را پر و خالی میکرد این کلمه را به زبان میآورد. با خودم گفتم؛ چه واژهای، این میتواند فیلم را محمول کند.
«مخمصه» (1995)
پاچینو و رابرت دنیرو در قسمت دوم «پدر خوانده» نیز ظاهراً همبازی بودند اما به واقع نبودند زیرا به سبب تفاوت نسلها و فاصله زمانی بین زندگی کاراکترشان هر کدام در بخشی متفاوت بازی کردند و اگر توضیح دقیقتر بخواهید دنیرو به واقع پدربزرگ پاچینو در آن فیلم بود. به این ترتیب جنگ کلاسیک گانگسترهای نترس فیلم برجسته مایکل مان با پلیسهای نه چندان غیرمخدوش این فیلم اولین رویارویی واقعی این دو غول سینمایی بود. از یک سو هر دو مخصوصاً صحنه معروف نشستن و گفت و گویشان در یک رستوران را تمرین نکردند تا همه چیز برای هر دو طرف غافلگیرانه و بدون حسابگری قبلی باشد و آن صحنه فقط یک بار گرفته شود و همان احساسات برخاسته از این وضعیت روی نوار فیلم مایکل مان ثبت شود. اتفاق مهمتر وقتی روی داد که مان سکانس پایانی را که نشانگر فرار کاراکتر دنیرو از دست پاچینو و درنهایت کشته شدن سر دسته خلافکاران توسط سر کرده پلیسها بود، میگرفت. این دو باید در محوطه وسیع و پشتی فرودگاه دنبال یکدیگر می دویدند اما هنوز چند ثانیه از دویدن آنها نگذشته بود که پاچینو دچار کشیدگی ماهیچه ران شد و روی زمین افتاد و جنازه (!) او را به اتاقک محل استراحتش در محل فیلمبرداری بردند و مان مجبور شد دو هفته صبر کند تا پای پاچینو خوب و گرفتن مجدد صحنه مقدور شود. پاچینو ۲۰ سال بعد از آن واقعه میگوید: بیچاره دنیرو دو سه دقیقه میدوید بدون این که کسی در تعقیبش باشد! او با یک دونده آماتور طرف شده بود. / بانی فیلم
منبع: Yahoo Movies