این مقاله را به اشتراک بگذارید
حسین سناپور در نشست نقد ر مان "دود" گفت: داستان هر چقدر هم که پیچیده باشد، باید خواندنی بشود.
به گزارش مد و مه به نقل از ایسنا، در بیست و نهمین نشست از جلسات نقد چهارشنبه، رمان "دود" نوشته حسین سناپور مورد نقد و بررسی قرار گرفت.
سیروس نفیسی مجری جلسه در سخنانی گفت: " در این رمان طی ۲۴ ساعت پس از خودکشی زنی به نام لادن با سیر و تطوری در ماجراهای گذشته، حسام به مجلس مهمانی مظفر، آدم نوکیسهای که رییس خطاب میشود، میرسد و فصل آخر کتاب و قتل مظفر شکل میگیرد، حرکتی که انگار مانند نوعی تقدیر است که برای او رقم میخورد. نکتهای که مهم است این است که شرایط اجتماعی و معاصر در بستر شهری تهران، دستمایه کار بوده و وضعیت کاملا ملموسی از شهر تهران و روابط شهری را نشان میدهد؛ مانند برخی دیگر از آثار نویسنده و مخصوصا رمان "نیمه غایب" که نقطه عطفی در ادبیات شهری ما به حساب میآید. کار از جهات مختلف قابل بررسی است: یک نکته بارز، حسام است که با قهرمانان بسیاری آثار تفاوت اساسی دارد؛ آدمی به ته خط رسیده است، دچار تردید و تشویش و عدم حرکت و عمل که البته با حرکت آخر این تصور را خدشهدار میکند و روزنه امیدی را هم برای خود وهم پیش چشم خواننده میگشاید. فروپاشی نهاد خانواده، پدیده مهاجرت، حضور نوکیسهها، روابط پشت پرده ، زدوبندها و دنیای رئالی که در این کار می بینیم، از جمله مباحث قابل بحث است. نکته بارز دیگر این است که مشخص است نویسنده نسبت به شرایطی که در جامعه وجود دارد، دغدغه دارد؛ و آخرین نکته حضور پررنگ زنان در رمان است که بسیار متفاوت از دیگر زنانی هستند که دیدهایم؛ زنانی تأثیرگذار و متکی به نفس."
در ادامه نشست، طلا نژادحسن گفت: "در کار نکاتی بود که برای من جالب بود، مثل نگاه خاص یا روانشناسی خاصی که نویسنده داشته و البته نکاتی هم بود که به نظر من میتوانست جور دیگر و بهتر از این باشد. به نظرم این کار با رمان قبلی سناپور، "لب برتیغ" از نظر پایانبندی مشابهت داشت و اگر شیوه دیگری انتخاب میشد، بهتر بود. در اینجا به چند مورد اشاره میکنم که توانایی و قدرت نویسنده را نشان میدهد، از جمله زبان و لحن که خیلی ساده و راحت ارتباط برقرار میکند و ماجرا را روایت میکند. مورد دیگری که در داستان نمود دارد، توجه به مسائل سیاسی – اجتماعی، روانشناختی و فمینیستی است؛ البته به دور از شعارزدگی. مسائل اجتماعی و کجتابیهای اجتماعی، بهوسیله اشیاء و حرکات خیلی ساده، ساخته و پرداخته میشوند، مثلاً با سوار شدن در تاکسی یا حضور در بیمارستان. نکته دیگر اینکه بعضی جاها غمگین میشدم وقتی از زبان مظفر یا کبکانی صحبتهای فلسفی میشنیدم؛ با توجه به قدرت نویسنده که چطور جاهای دیگر به آن خوبی شخصیتهای داستانی را با دیالوگ یا مونولوگ میسازد."
پوریا فلاح در ادامه نشست بیان کرد: "کارهای نویسنده را میتوان از منظر نقد سیاسی اجتماعی یا روانشناختی مورد تحلیل قرار داد. مثلاً "نیمه غایب"، "ویران میآیی" یا همین کتاب که وضعیت و شرایط و مسائل پشت پرده دهه ۶۰ و ۷۰ را نشان میدهد. در مورد این رمان، من از دو بعد به کار نگاه میکنم؛ اول از منظر روانشناختی و دوم، فضاسازی. روانشناسها در تحلیل رفتار متقابل عقیده دارند که آدمها را در رفتار متقابلشان میتوان درک کرد. در این کتاب هم آدمهای مختلفی داریم که روابط متقابلی دارند و این روابط ما را به جایی میرساند که میفهمیم چرا فلان شخصیت در جایی چنین صحبت هایی میکند. در مورد بخش آخر آنجا که حسام با چاقو بازی میکند و آخرش میزند، من هم با او فرو رفتم در شکم مظفر و فکر میکنم نویسنده باید این کار را میکرد. در بحث فضاسازی، به نور و رنگ اشاره میکنم که درواقع فضای رنگی ادراکی است؛ یعنی شخصیت در جریان حرکت و اکت، آن فضایی را که میخواهد به ما نشان میدهد. ما میدانیم برای دیدن هر رنگی باید نوری تابیده شود؛ و این نور خیلی خوب بهوسیله نویسنده بر فضا تابانده میشود."
پریا نفیسی از دیگر حاضران در نشست نظر خود را اینگونه مطرح کرد: "رمان از نقطه نظرفضاسازی، دیالوگ و زبان قوی است. اما شاید در بعضی موارد ما را با پرسشهایی روبهرو کند. مثلاً وقتی حسام با خودکشی لادن روبهرو میشود، چرا همان کاری را نمیکند که بعدتر مهتاب همسر سابقش میکند؟ یا چرا با چنین پایانبندیای روبهرو میشویم؟ اما به نظرم باید به دو نکته توجه داشته باشیم؛ یکی آنچه در مورد شهر تهران گفته میشود و روابط آدمهایی که در این کلانشهرها زندگی میکنند. با توجه به سال نوشته شدن آن که مربوط میشود به ۱۰ سال قبل، آن وقت میفهمیم که بسیار جلوتر از زمان خود بوده است، چرا که از روابط و مناسباتی حرف میزند که حالا شاید برای ما ملموس شدهاند. و دیگراینکه باید یک نگاه سیاسی اجتماعی به رمان داشته باشیم تا آن را خوب درک کنیم، هر چند مسائلی که در داستان مطرح میشود به نظر میرسد به عمق بیشتری احتیاج داشته. شاید با ضربآهنگ کندتر یا حجم بیشتر، فرصت و مجال بیشتری برای واکاوی مسائل بهدست میآمد."
مردعلی مرادی هم در ادامه جلسه گفت: "مثل دیگر کارهای نویسنده از این کتابش هم خوشم آمد؛ هم بهخاطر نحوه روایت و هم اجرای دیالوگها که از یک طرف بار فضاسازی را به دوش میکشند و از طرفی اطلاعات میدهند. یکی از نکات جالب توجه در دیالوگها این است که اگرچه نویسنده شکستهنویسی نکرده، اما از کلمات و عباراتی استفاده کرده که خود خواننده شکسته میخواند. در مجموع این کار حتا بعد از ۱۰ سال بهخاطر ویژگیهایی که نام بردم، چیزی از ارزشش کاسته نمیشود."
رضا فکری از دیگر منتقدان حاضر در جلسه اعتقاد داشت: "برخلاف آنچه در باره مرگ مؤلف میگویند، خوانش این کار را نمیتوان بدون توجه به شخصیت نویسنده انجام داد و این ماجرا بهواسطه حضور نویسنده در حوزههای اجتماعی و تفکری معاصر ماست. اگر این را بپذیریم، تمام این حرفها که مثلاً بعضی جملات بزرگ و فلسفی است و خواننده را پس میزند، قابل درک میشود. البته شخصیتی که ساخته شده است، شخصیت دراماتیکی نیست چون کنشی از او نمیبینیم و به نظرم آن نوع شخصیتی نیست که آن کار بزرگ را در آخر انجام بدهد. از طرف دیگر نمیفهمیم چرا این زنها دوروبر راوی هستند، درحالیکه هیچ شخصیت جذابی ندارد. مشکل دیگر، عدم شناخت کامل مظفر، قطب منفی ماجراست. شاید اگر داستان از منظر لادن بود، مظفر را بهتر میشناختیم. اما در کل به نظرم اثر قابل قبول است و مخاطب حس خوبی از خواندنش پیدا میکند."
همچنین آراز بارسقیان اظهار کرد: "این کتاب رمانی است که با یک سکوت چندین ساله در معرض دید قرار گرفته است و شاید مشکلش از همین جا شروع میشود. نوشتههایی که اگر در زمان خودشان اجرا نشوند، چون برههای از تاریخ اجتماعی نسل خود را نشان میدهند، ممکن است دیگر آن اثر را ایجاد نکنند. از نظر من این رمانی است که یک پیشنهاد برای ما دارد، ماهایی که یا نقد میکنیم یا مینویسیم. این رمان قدرت اصلیاش در همان سالهایی بوده که نوشته شده بود. حسین سناپور از نسلی میآید با این آموزه که اگر کتابتان چیزی ندارد، حداقل یک پیشنهاد داشته باشد."
هادی نودهی نیز گفت: "این رمان یک داستان اجتماعی سیاسی است که تاریخ ۱۰ سال قبل را میگوید. ما با یک سری حقایق طرف هستیم، با قدرتی طرف هستیم که راوی را به چنین روز تأسفباری انداخته. اما تا چه حد ساخت واقعی قدرت را نشان میدهد؟ شاید چون با محذوریاتی روبهرو بوده به طور کامل نتوانسته. به نظر من آنچه داستان در پایان میخواهد بگوید، بیعملی مرسوم است. حسام درواقع نماینده همان افراد روشنفکر یا طیف آن طرفی است که کاری نکردهاند، او شخصیتی است که شبیه به ابلوموف است. اما نوشتن در مورد قهرمانی که رفتارهایی نشان بدهد که نتوانی با او همدردی کنی، واقعا سخت است. مثلا ابلوموف، شخصیتی است که منفی است اما ما دوستش داریم، اما در اینجا حسام شخصیتی نیست که چنان تأثیری برانگیزد."
کامران سلیمانی هم در این نشست گفت: "هر چند ممکن است اینطور به نظر برسد که حسین سناپور بعد از رمان "نیمه غایب" حد نصاب خودش را هنوز نتوانسته بشکند، اما به نظرم با قدرت و تسلطی که نویسنده در کارش دارد، روزی این اتفاق خواهد افتاد. کتاب در جای جایش نکات آموختنی فراوانی برای دست به قلمان دارد و حضور ناشر همیشگی اثار نویسنده در پشت کار، نشاندهنده اعتمادی است که به کار او دارند، اگرچه این اثر با عمده آثار چاپشده دیگر ناشر، تفاوتهای ماهوی داشته باشد."
در پایان این نشست نویسنده کتاب حسین سناپور به بیان چند نکته پرداخت و گفت: یکی از مواردی که برایم مهم بوده خوشخوان بودن کار است. داستان هر چقدر هم که پیچیده باشد، باید خواندنی بشود. در این کار شاید مشکل اصلی، شخصیت اصلی است که دوستداشتنی نیست، مثل ابلوموف یا قهرمان رمان "بیگانه". دوست داریم کارهایی بکند، اما نمیکند و این قضیه ما را سرخورده میکند. یک دلیلش خودآگاه بوده که شخصیتی انتخاب شده که دوستنداشتنی و غیرجذاب باشد و دلیل دیگرش حتما ناخودآگاه.
این نویسنده ادامه داد، نکته مهم دیگر در این کار برایش حرکت اشخاص در اجتماع معاصر بوده و این وضعیت سودجویی به هر قیمت، که رواج پیدا کرده و از آن طرف تزلزل آدمها در این جامعه؛ حتی مظفر با آن قدرت و دم و دستگاهش در پایان میتواند به راحتی کنار رود یا کنار گذاشته شود.
در این نشست افراد دیگری مانند محمود حسینیزاد، محمد تقوی، میثم کیانی، مجتبی گلستانی، مسعود پهلوانبخش، عباس باباعلی، رضیه انصاری و ابراهیم دمشناس نیز حضور داشتند که برخی به بیان نکتههایی پرداختند.