این مقاله را به اشتراک بگذارید
ابراهیم ابراهیمیان کارگردان«ارسال یک آگهی تسلیت برای روزنامه»
آدمها راپیچیده میبینم
بهناز شیربانی
ابراهیم ابراهیمیان با ساخت «ارسال یک آگهی تسلیت برای روزنامه» به سینمای ایران معرفی شد. با ابراهیمیان درباره چگونگی ساخت فیلم اولش صحبت کردیم.
قصه در فیلمنامه خیلی سرراست روایت شده است، اما شما در روایتتان تا حدودی طور دیگر عمل کردهاید. چرا فیلمنامه را از آن سرراستی درآوردید؟
معتقدم قصهگویی یکوجه فیلمساز است، اما روایت کردن یکوجه اعظم اوست. دوست دارم روایت خاص خودم را داشته باشم و در«ارسال…» هم سعی کردم روایت شخصی خودم را از فیلمنامه داشته باشم و معتقدم تا حد زیادی فیلم شبیه خودم شده است.
باتوجه به تمام مواردی که گفته شد، تصور میکنم «ارسال یک آگهی تسلیت برای روزنامه» بهعنوان تجربه اول فیلمسازی، ریسک بزرگی بود…
شاید این یکی از ویژگیهای فیلمسازان اول است که دوست دارند قدم اول را بلندتر بردارند. شاید حقیقتا این به ناخودآگاه آنها برمیگردد که بهنوعی خودشان را نشان بدهند، بعد در تجربههای بعدی حس میکنند که حالا باید کمی راحتتر فیلم بسازند و توقعات را از خودشان پایین بیاورند. معنایش این نیست که فیلمساز اول با ناآگاهی فیلم میسازد، بلکه این یک آگاهی ذاتی و خودخواسته است. من فیلم «ارسال…» را دوست دارم، اما این دوستداشتن شخصی است. برخی مثل من این فیلم را دوست دارند و برخی دیگر به این فیلم نقد دارند و برخی دیگر ممتنع هستند. این تناقض در نظرات هم برایم خوشایند است. من آدم ریسکپذیری هستم و اعتماد به نفسم در فیلمسازی بالاست، شاید در زندگی شخصی اینطور نباشم، اما تمام سعیام این است که ابعاد وجودی خودم را در فیلمسازی بشناسم و آنها را تقویت کنم.
بهتر است خیلی از بحث مخالفت عدهای با فیلم دور نشویم. «ارسال…» در دورهای ساخته شد که انبوهی از فیلمهایی که در یکفضای بسته روایت میشدند، در جشنواره حضور داشت و بهمرور بیشتر شبیه موجی در سینمای ایران شده است. برخی از منتقدان روی این نکته تاکید بسیاری دارند که بهتر است فضایی که فیلمهایمان در آن روایت میشود را تغییر دهیم. این نقد در زمان حضور«ارسال…» در جشنواره نیز نسبت به آن مطرح شد. اصلا لزوم روایت فیلم در یکجهان بسته چه بود؟
کار این فیلم روایت فرسایش بار جهانی فردگراست. فرض کنید آدمی در سلول انفرادی محبوس است و جرمش قتل عمد است، جهان این آدم را چطور روایت میکنید؟ مگر میشود جهان او را در چندمکان روایت کرد؛ آنهم جهان محبوسبودن او را. البته شاید این به من برمیگردد که جهان بسته این فیلم به گونهای تصویر شده که مخاطب را به اینسو کشانده است اما فراتر از قصهای که در فیلم روایت میشود، معتقدم ما در جهانی زندگی میکنیم که مواردی مثل تکنولوژی یا شکستن مرزها تنها ما را به انزوا نزدیکتر میکند. آدمها هرروز تنهاتر میشوند و این تنها مختص کشور ما نیست، هرچند معتقدم تاثیرش در کشور ما بیشتر است بهایندلیل که اساسا ما آدمهایی با فرهنگی جمعی هستیم. در این فیلم، «طاها» باید از پیرمردی نگهداری کند که نمیتواند حرکت کند و حتی برای نیازهای اولیهاش نیازمند«طاها»ست و نمیتواند از خانه خارج شود.
البته برداشتی که از فیلم«امادور»هم داشتید در مخالفت با این فیلم بیتاثیر نبود… .
برداشت نیست، نگاهی به آن فیلم است. این موضوع برایم بسیار عجیب بود و از کسانی در سینما این موضوع را شنیدم که حقیقتا برایشان متاسفم چون حتی آن فیلم را ندیدهاند اما با اعتمادبهنفس من را به این متهم میکنند که «ارسال…» شبیه به آن فیلم ساخته شده است. این دوفیلم تنها در یکموقعیت بههم شبیهاند و من عامدانه از این موضوع استفاده کردم. متاسفانه این موضوع مثل یکبیماری در ما ریشه دوانده است که بیدلیل مدام یکدیگر را قضاوت کنیم.
در جامعهای که ما زندگی میکنیم کافی است دستت را دراز کنی تا ایده بگیری، در«ارسال…» من چشمم را بستم و این ایده را از«امادرو»گرفتم و برای فیلم جدیدم چشمانم را بستم و این ایده را از یک اتفاق شخصی در زندگی خودم گرفتم. مهم این است که من چطور این ایده را روایت میکنم و فیلمنامه چطور نوشته میشود.
در ابتدای صحبتتان به این موضوع اشاره کردید که با توجه به تجربیات ساخت فیلم اول، قطعا شکل روایی و فرم فیلم بعدی متفاوت خواهد بود و تصور میکنم از بازخوردها و نظراتی که از منتقدان و مردم در مدت اکران این فیلم دیدید، با تجربه بیشتری کار بعدی را آغاز خواهید کرد. کمی از حالوهوای فیلم بعدی که اینروزها در تدارک ساختش هستید، میگویید؟
فیلم دوم با فیلم اول فاصله زیادی دارد. اما این به این معنی نیست که دغدغههایم را در فیلمسازی تغییر دادم. دغدغه من قصههای اجتماعی و روابط پیچیده آدمهاست که بهشدت من را غلغلک میدهد. مناسباتی که در بافت فرهنگی- اجتماعی باعث تضادهای بزرگی میشود، برایم بهشدت جذاب است. من فیلمساز فانتزیای نیستم و نمیتوانم اینطور فیلم بسازم. در فیلم اول سعی کردم یک ویژگی در روایت قصه داشته باشم که سعی میکنم در فیلم دوم این روایت را کامل کنم. قصه فیلم دوم من جهانشمولتر است و کاملا ملتهب و معمایی که دقیقا زاییده رابطه آدمهاست. از طرفی فرم بسیار متفاوتی نسبت به تجربه اولم دارد و در این دوفیلم تنها نگاه و دغدغههای من مشترک است. فیلم دوم برایم یک جهش ذهنی محسوب میشود. تجربه اول به من یاد داد نباید رسالتم را فراموش کنم؛ اینکه میتوانم تجربه متفاوتی در سینما داشته باشم و نباید به واسطه اینکه کسانی در سینما ذائقه مخاطب را تنزل دادند، به آن سمت حرکت کنم. من باید سعی کنم با فرم روایت خودم مخاطب بیشتری داشته باشم. حال اینروزهای من در آستانه ساخت فیلم دوم مثل دوران بلوغ است مثل درد قدکشیدن، ذهنم درد گرفته است و امیدوارم همانطور که خودم پیشبینی کردم، برای مخاطبان هم فیلم متفاوتی باشد. / شرق