این مقاله را به اشتراک بگذارید
جایگاه میرزا ملکم خان در دگردیسی نثر فارسی
مسعود بُربُر
از نخستین سالهای سده دهم هجری، زبان اصلی در دانشهای شرعی و نوشتههای علمی عربی بود و جز متون ادبی آنچه به زبان فارسی نوشته آمده اگرچه کم نیست اما همواره در شمار رسالههای درجه دوم و سوم به شمار میآمده است. پارسینویسان که زبان پارسی برایشان به مثابه ابزاری ادبی بود، دغدغهشان بیشتر مسائل زیباییشناختی زبان فارسی بود و در فکر آن بودند که چه ترکیبهایی خوشآهنگتر و چه چیدمانی از واژهها بدیعانهتر است.[۱]
همراه با نشر تشیع در ایران عهد صفوی و احیای دانشهای مذهبی این فرقه، دوره جدیدی از نفوذ زبان عربی در ایران آغاز شد. هر کس که زانوی تعلم به زمین میزد آموختن را با دستور زبان عربی میآغازید و تا پایان نیز با کتب عربی سر و کار داشت هرچند که گاهگاه کتاب و رسالههای فارسی هم به نیت هدایت و ارشاد عوامالناس نگاشته میشد. به این ترتیب نفوذ واژههای زبان عربی و از دوران مغول زبان ترکی، بار دیگر و به گونهای روزافزون جان گرفت.[۲]
واژههای وارداتی با واژهها و حرفها و نشانههای پیوند فارسی جوش خوردند و عباراتی چون «مفقود گردیدن، شیوع یافتن، مرعی داشتن، تعدی کردن» و ترکیباتی چون «سرپنجه اقبال عرصه آسمان» از نیمه قرن نهم به این سو در زبان فارسی شکل گرفتند. [۳]
از سوی دیگر بسیاری از پارسینویسان این عهد اصلا پارسی زبان نبودند و از دیار ترکان و هندوان بودند و یا از پی زندگانی آسودهتر به این دیاران کوچیده بودند. گفتار اینان آلوده به لغزشها و خطاهایی بود که در زبان گفتوگو جا باز کرد و حضور این خطاها در غزلها و قصیدهها موجب شد که بسیاری از این خطاها چهره صواب بپذیرد.[۴]
توجه به فرم، محتوا را از یاد پارسینویسان برد و صنعت بیمعنیگویی در اشعار سقای ماوراءالنهری و بینش کشمیری و ناصر علی سهرندی و حتی بیدل و اسیر، مثال ادیبان گوناگون شد. [۵]
در دوران صفوی و بعد از آن نسبت منقبت و مرثیه و دیگر انواع سخن مذهبی به نسبت دیگر نوشتهها افزایش یافت و شاعران و سخنوران این دست سخن را زکات طبع و قریحهشان به شمار آوردند. [۶]
توجه بیش از اندازه به فرم در معماگوییها و «ماده تاریخ»پردازیها اوج گرفت تا جایی که گروه بزرگی از شاعران و سخنوران عهد صفوی بالکل کارشان ساختن و شناختن و گردآوردن معما بود و بعد حاشیهنوشتن بر ساختهها و گردآوردههای قبلی و بعد دوباره بر آن حاشیهها شرح نوشتن. «ماده تاریخ» آن بود که قطعههایی حاوی تاریخ واقعهای را به حساب ابجد میساختهاند و تاریخ ماه و سال وفات بسیاری بزرگان علم و ادب شاهان و رجال معروف دیگر را از این راه میدانیم. مثلا وحشی در منظومه ناظر و منظور خود که به سال ۹۶۶ قمری به پایان رسید، مصراعی ساخت که چهار بار میتوان از آن همان تاریخ را استخراج کرد: یک بار از جمع حروف نقطهدار، یک بار از جمع حروف بینقطه، یک بار از حرفهای متصل و بار آخر از حرفهای غیر متصل. نماد دیگر این بیتوجهی به محتوا هم تفننها و صنایع بدیعی تازهای مانند فوقالنقاط و تحتالنقاط و خیفا بود که یعنی مثلا همه کلمات یک متن نقاطشان بالا یا زیر باشد و یا در سراسر متن، یک کلمه کامل نقطهدار باشد و کلمه بعدی کاملا بینقطه باشد و امثال آن.
دوران بازگشت ادبی نیز عملا در بهبود حال زبان فارسی ره به جایی نبرد و آثار این دوره همچنان پر بود از ناله و شکایت، بیاعتنایی به دنیا و حیات دنیوی و وصف عوالم روحانی پیچ در پیچ و تاریک، و نثر فارسی از سادگی و انتقال مفهوم دور شد و سنگینی صنایع لفظی بر دوش نثر فارسی دو چندان شد. [۷]
این ناخوشی، ویژه نوشتارهای ادبی نیز نبود و مثلا تاریخ وصاف که نام تاریخ بر خود داشت، به گفته ادوارد براون «نخستین مفسد بزرگ زبان» شد.[۸] تاریخ در دستان وصاف الحضره، جز دستاویزی برای سخنسازی و سجعپردازی نبود و او خود نیز معترف شد که «… این کتاب، مجموعه صنایع علوم و فهرست بدایع فضایل و دستور اسالیب بلاغت و قانون قوالیب براعت باشد و اخبار و احوال که موضوع علم تاریخ است مضامین آن بالعرض معلوم گردد.»
اوضاع نثر فارسی تا زمانه ناصری نیز همین بود تا جایی که نامههای اداری و پیامهای دیپلماتیک و حتی فرمانهای حکومتی نیز از این بلیّه مصون نبودند. در نامهای که به موجب آن منصب وکالت آذربایجان را به میرزا محمدرضا صاحب دیوان رسائل تفویض کردهاند میخوانیم:
آنکه رقم طرازان دیوان ن و القلم و ما یسطرون تا رسائل مخایل ما را به طراز و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین مطرز و توقیع فضایل ما را به طغرای وعدکم الله مغانم کثیره تاخذونها فعجل لکم هذه موشح داشتهاند، همواره بذل کرم و نشر نعم و فصل خطاب و افاضه صواب و کفالت مهام و وکالت انام جبلت نیت و سرشته سجیت ما گشته الخ…[۹]
ادبیات دیپلماتیک ایران نیز بهتر از این نیست. میرزا عبدالوهاب نشاط از قول فتحعلیشاه به ناپلئون امپراتور فرانسه نامهای نوشته که برای نمونه خطاب آن نامه نقل میشود:
پادشاه مکرم، خسرو معظم، خدیو اکرم، امپراتور اعظم، مالک ممالک فرانسه و ایتالیا، روانش شاد و جهانش بر مراد باد! شهریارا، کامگارا، از روزی که مابین این دو دولت الخ…
احکام داخلیمان نیز همین است؛ فرمانی که در زمان ناصرالدین شاه درباره حاجی جابرخان نصرهالملک، پدر شیخ خزعل خان، صادر شده است این گونه آغاز میشود:
آن که نسایم مکارم، وقتی که وزیدن گیرد، و روضه ازهار مکارم، هنگامی که آغاز شکفتن نماید، دماغ جهانیان را معطر و شبستان امید چاکران را منور سازد، کشتزار آمال بندگان به سحاب نوال مرشح و دیبایچه اقبال فدویان به توجهات و عوارف خدیوانه موشح آید. … که بحر زاخر با تراکم امواج کرمش قطرهای و سحاب وابل با تلاطم افواج نعمش رشحهای است…
مقایسه این نامهها که اتفاقا در زمانه زندگی ملکمخان نیز نوشته شدهاند با نامههایی که او در زمان سفارتش در لندن به ایران فرستاده جالب توجه است. ملکم مینویسد:
لندن، مورخه ۲۲ محرم ۱۲۹۳: نه تنها یک دینار پول به من نداده بودند بلکه صراحتا به من نوشته بودند که ما به هیچ شرط و منفعت پول طهران را نمیتوانیم به شما برسانیم. [۱۰]
۲۴ جمادی الاول ۱۳۰۲: فرمایشات را به لرد گرانوبل به طرز مطبوع ابلاغ کردم؛ جواب آن را امروز این طور داد… [۱۱]
خیلی محرمانه دانسته و فهمیده مجبورا عرض می کنم که به جهت اصلاح روابط انگلیس و روس در میان دول بزرگ این مذاکره مخفی هست که دولت انگلیس در این مدت سعی کرده که میان خود و روس بعضی ممالک نیم باربار را مستقلا نگاه بدارد. [۱۲]
و این روانی نثر او حتی آن زمان که زبان به تملق و تعارف میگشاید نیز از میان نمیرود:
۲۱ شعبان ۱۳۲۰: فدایت شوم، از برای بعضی کارهای شخصی رفته بودم به لندن. چهار روز در آنجا ماندم، وقتی برگشتم رقیمه عالی را با نهایت تشکر زیارت کردم. وقتی حساب میکنم میبینم بیآنکه نسبت به آن جناب مستطاب به قدر ذرهای مصدر خدمت شده باشم، بندگان عالی بیش از اغلب دوستان صدیق من طالب خوشی و غمخوار ناخوشی بنده بودهاند.[۱۳]
مقایسه رسالهها و دیگر نوشتههای ملکم با کتابهای پیش از او نیز همین تفاوت را تایید میکند. ادوارد براون، روزنامه قانون ملکم خان را یکی از عوامل بسیار موثر ادبی در پیدایش نهضت مشروطیت به شمار میآورد[۱۴] و حاج محمد محلاتی معروف به سیاح در خاطراتش میگوید روزنامه قانون «مشتاق فراوان داشت و دست به دست میگشت»[۱۵]. فریدون آدمیت نیز در بخش نخست فکر آزادی (ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران) مینویسد: «درایت سیاسی او (ملکم) چنان بود که انگار نهضت مشروطیت در سال ۱۳۲۴ قمری از روی همان الگوی کلیای پیش رفت که سالها قبل از آن او در شماره بیست و دوم روزنامهی قانون ترسیم کرده بود.»
مقایسه نثر روزنامه قانون با روزنامههای پیش از آن که اتفاقا همگی نیز با کارکرد مشابه یعنی اطلاعرسانی منتشر میشدند، بهسادگی نشانگر تاثیرگذاری او بر نثر زمانه خویش است.
مطالب روزنامه وقایع اتفاقیه تاریخ ۱۵ جمادی الاول ۱۲۷۲ این گونه آغاز میشود: در روز شنبه اعلیحضرت قوی شوکت شاهنشاهی ایدالله جیشه بجهت ملاحظه توپچیانی که تازه از آذربایجان حاضر رکاب نصرت انتساب شده بودند و سواره شاهسون ابوالجمعی عالیجاه صفرعلیخان سرتیپ که در میدان ارگ حاضر گردیده بودند تشریف فرما شدند. جناب اشرف امجد ارفع افخم صدر اعظم….
روزنامه دولت علیه ایران نیز در روز ۲۵ صفر ۱۲۷۶ نیز این گونه مطالبش را آغاز میکند: استقامت و صحتمندی مزاج وهاج همایونی که عمده مقصود جمیع امم و اهم المطلوب کافه خدم و حشم است بحمدالله و المنه حاصل است.
روزنامه اختر که در خارج از ایران منتشر میشود هم به لحاظ محتوا و هم نثر اوضاع بهتری دارد اما جملات آن همچنان طولانی و واژههای ثقیل و جملات وابسته متعددند. در شماره نهم این روزنامه میخوانیم:
اگرچه موقع (شرپور) بطور لایق استحکام داده شده است ولی بجهه اینکه موقع مذکور خیلی پهناور و واسع بوده است جنرال روپرنس برای نگاهداری آنجا لازم دیدهاست که همه عساکر را در آنجا جمع نماید.
جملات قانون از همان آغاز اما بسیار کوتاهترند و از تعدد جملات وابسته نیز خبری نیست:
خدا خلق ایران را از برای زندگی آفریده است و از برای اینکه یک طایفه بتواند به آسودگی زندگی بکند باید لامحاله صاحب یک خانه باشد. ایران خانه ماست و تا این خانه نظم نداشته باشد بدیهی است که آسایش اهل خانه خیال محال خواهد بود. بدون هیچ دلیل تازه ما همه به اشک خونین اعتراف میکنیم که امروز در کره زمین هیچ دولتی نیست که به قدر دولت ایران بینظم و پریشان و غرق مذلت باشد. (قانون، شماره دوم)
آن گونه که در این مقایسه روشن است، در نثر ملکم و پس از او جملات بسیار کوتاهتر شدهاند. فاصله میان فعل و فاعل بسیار کم شده است. از جملات متعدد وابسته و معترضه و تلمیحات به آیات و احادیث در نثر ملکم خبری نیست. سجع و صنایع صوری نیز در نثر او دیدهنمیشود و جالبتر از همه اینکه نثر ملکم یکنفره نیست و داستانگوست. او سخنش را از زبان راوی متکلم وحده بیان نمیکند بلکه مخاطبش را در گفتوگوهایی برساخته به چالش میکشد؛ یعنی مثلا در شماره نوزدهم قانون، وقتی که ملکم میخواهد از اصول آدمیت بگوید، شیخی و سیدی را میآفریند و سخنش را در خلال گفتوگوی این دو میآورد. برای نوشتن از «قانوننامه» مکالمهای خیالی با عنوان رفیق و وزیر میآفریند[۱۶] یا مثلا جایی دیگر رسالهای به نام شیخ و وزیر مینویسد و در آن وزیر از ضرورت اصلاح خط می گوید و شیخ مخالفت و گاه موافقت میکند و وزیر باز استدلال میآورد. جالب آنکه متن نمایشگونه ملکم آن قدر ظریفانه نوشته شده که از خلال سخن وزیر احتیاط شدید او در آغار بحث بهخوبی نمایان است و پیشتر که میرویم، میبینیم استدلالهایش محکمتر شده است. یا شیخ که در ابتدا با استدلالهای اصولی وزیر موافق است، اما سرانجام کار را به جایی میرساند که وزیر میگوید: «یک راه دیگر هم هست که یقینا بیش از همه خواهید پسندید. ما همین طور که هستیم بنشینیم تا خدا یک فرشته از آسمان مخصوصا بفرستد که خط ما را موافق دلخواه ما اصلاح نماید.»[۱۷]
به این ترتیب ملکم درگزینش واژهها و یکپارچگی عبارات و درستی سخن دقت بسیار میکرد و به این ترتیب نثرش در عین سادگی و روانی از فصاحت و بلاغت و حسن انشا بی بهره نبود.[۱۸]
نگارنده مدعی آن نیست که میرزا ملکمخان یکتنه زبان و نثر فارسی را دگرگون کرده و انقلابی در ادبیات معاصر ایران آفریده است؛ ناگفته روشن است که از دیدگاه تحلیل گفتمانی، چنین سخنی که یک فرد را عامل تغییر گفتمان عصری بداند از اساس بیپایه خواهد بود. آنچه در این خلاصه آورده شده و در فرصتی بیش از این شرح خواهد شد، آن است که ملکم اولا نمونه بسیار مناسبی برای بررسی اثرات مشروطهخواهی بر زبان فارسی است و دیگر اینکه چون ملکم از موثرترین افراد تاریخ مشروطه ایران است، تاثیر نثر او نیز در این دگرگونی جایگاه قابل توجهی داشته است. تاثیرگذاری نثر او بر ادبیات مشروطه تا آنجاست که وقتی در ۱۳۴۰ هجری سه نمایشنامه از آثار میرزا آقا تبریزی منتشر شد، ناشر نمایشنامهها را به میرزا ملکم خان نسبت داده بود. [۱۹]
به نظرمیرسد که اصولا در گفتمان مشروطه، برخلاف گفتمان پیش از آن، چون به زبان به مثابه ابزار آگاهیرسانی نگریسته شده، نثر فارسی از صنایع لفظی و نمایشی فاصله گرفته و به سوی سادهسازی و روانی و انتقال هرچه روشنتر معنا پیش رفته است.
به طور مشخص از میانگین طول جملات و فاصله فاعل با فعل در جمله در متونی که در آستانه جنبش مشروطه نوشته شدهاند، به نسبت متونی که پیش از روزنامه قانون منتشر شده کاسته شده است. بر اساس پژوهش نگارنده شمارش واژهها در روزنامهها، نامهها و رسالهها نتیجه مشابهی دارد. این شمارش همچنین نشان میدهد که سجع و صنایع ادبی صوری نیز در این متون کمتر یافت میشود. جملات وابسته، معترضه، تلمیحات و آیات و احادیث متعدد هم جایگاه چندانی در این متون ندارند.
البته امثال میرزا ابوالقاسم فراهانی قائم مقام پیش از ملکم یا میرزا آقاخان کرمانی، میرزا آقا تبریزی و حاجی زین العابدین مراغهای همعصر با او این دگرگونی و سادهنویسی در نثر فارسی را عملا آغاز کرده بودند و تاثیر فراوانی نیز در آن داشتند، اما تفاوت اصلی را باید در پاسخ به این پرسش جست که آیا ملکم صرفا در جریان حاکم بر دوران خود شناور بود یا دگرگونی نثر او از یک کنش ادبی و اجتماعی خودآگاهانه سرچشمه گرفته است؟ پاسخ به این پرسش کلید نهایی این جستار خواهد بود.
برای پاسخ به پرسش یادشده نخست میتوان به کوششهای ملکم در اصلاح خط اشاره کرد و از آن مهمتر نوشتههایی از ملکم را گواه آورد که در آن مستقیم به مسئله نثر فارسی پرداخته شده است.
آخوندزاده که فقط یک بار به استانبول سفر کرد و بدون آنکه همچون ملکم با غرب از نزدیک آشنا شده باشد از هواخواهان جدی تمدن غرب بود، بیش از ۲۰ سال از عمرش را موکدا به تغییر خط و الفبای فارسی و تبدیل آن به الفبای جدید دعوت کرد.[۲۰]
ملکم خان اما در اصلاح خط تغییر الفبای فارسی و اخذ الفبای اروپایی را پیشنهاد نکرد بلکه از ترکیب حروف فارسی خط سادهتری ساخت.[۲۱] او برخلاف آخوندزاده حروف را عوض نمیکرد و فقط شکل اصلاحشدهای از آنها را به کار میبرد. او خط اختراعیش را در رساله نمونه خط آدمیت در سال ۱۳۰۳ ق منتشر کرد.
با این حال پاسخ نهایی به این پرسش که آیا تلاش ملکم برای دگرگونی نثر فارسی کنشی آگاهانه بود یا نه را باید آنجا یافت که او مستقیم به وضع نثر فارسی حمله میکند و حسن انشا را در «سهولت فهم مطالب» عنوان میکند. روشنترین نقد او که حسن ختامی برای این جستار نیز میتواند باشد در فرقه کجبینان آمده است:
رفیقم مرا برد میان چند فرقه غریبه که همه از طایفه کجبینان بودند… جمعی معتقد بر این بودند که زبان نه برای ادای مطلب است بلکه برای ترتیب سجع و به جهت تضییع وقت اختراع شده است.
در منشآت ایشان هرجا که لفظ «واصل» بود حکما کلمه «حاصل» از عقبش میرسید… «مزاج»ها همه «وهاج» بود… «دروغ» لامحاله بی«فروغ» نبود و «خدمت» بدون «رفعت» صورت نمیبست. هرکس جاهش «عالی» بود ممکن نبود جایگاهش «متعالی» نباشد. آنها که «رفیع» بودند «منیع» را به دم خود بسته از دنبال میکشیدند. حتی در وقت وبایی مینوشتند «رقیمه کریمه در احسن ازمنه واصل شد.» هیچ کس نمیپرسید که ای بیانصاف یاوهگو احسن ازمنه که وقت وبایی باشد اکرهش کی خواهد بود؟ از روزی که اسم مراسلات متداول است تا این اوقات در جمیع مراسلات به عرض میرسانند که «مطلب اصلی سلامتی مزاج وهاج است.»… کتابها نوشته بودند که وقتی کسی ۱۰ دفعه میخواند باز مثل دفعه اول در درک معنی متحیر بود. چشم به هر ورقی که میافتاد یوسف در چاه زنخدان گم میشد و… مار بود که به رخسار معشوق چنبر میگشت و بر هر سطری جام جم را سرکشیده تیر مژگان بر کمان ابرو مهیا میساختند و به چوگان زلف گوی دلهای بیدلان را میربودند. از مژگان آن «خداوند زمین و زمان» تا دم اسبش یک نفس قافیه میساختند. … «دوشیزه کلام» چه معنی دارد؟ چرا مطلب را طوری ادا نمیکنید که هم شما از گفتار خود چیزی بفهمید و هم بر علم مستمع نکتهای بیافزاید؟ هر کودنی که در لغت اندکی تتبع داشته باشد میتواند کلام را چنان مغلق و مبهم بگوید که هیچ ذهنی بر تفهم آن قادر نباشد و لیکن حسن انشا در صفای خیالات و سهولت فهم مطالب است نه در ازدیاد تعسر عبارات.
منابع:
[۱] تاریخ ادبیات ایران، ذبیحالله صفا، تلخیص محمد ترابی، فصل چهارم، وضع علوم [۲] همان، وضع عمومی زبان فارسی [۳] همان [۴] همان [۵] همان [۶] همان، ص ۲۴۷ [۷] از صبا تا نیما، یحیی آرین پور، جلد نخست، ص۴۴ [۸] تاریخ ادبیات ایران از آغاز عهد صفویه تا زمان حاضر، ادوارد براون، رشید یاسمی، ص ۲۸۸ [۹] تاریخ تبریز، نادر میرزا، ص ۲۶۶ [۱۰] نامههای میرزا ملکم خان ناظم الدوله، زبده و متن برخی نامهها، علی اصغر حقدار، ص ۸۳ [۱۱] همان، ص۸۶ [۱۲] همان، ص۸۸ [۱۳] همان، ص ۱۴۳ [۱۴] تاریخ مطبوعات و ادبیات ایران در دوره مشروطیت، ادوارد براون، محمد عباسی، ص ۳۶۱ [۱۵] خاطرات سیاح، ص ۳۳۹ [۱۶] رسالههای میرزا ملکمخان ناظم الدوله، حجتالله اصیل، ص ۶۰ [۱۷] همان، ص ۳۷۱ تا ۴۰۱ [۱۸] از صبا تا نیما، جلد نخست، یحیی آرینپور، ص ۳۲۰ [۱۹] مکتب تبریز، سید جواد طباطبایی، ص ۳۵۹ [۲۰] سرآغاز نواندیشی معاصر، مقصود فراستخواه، ص ۶۳ [۲۱] فکر آزادی، فریدون آدمیت، ص ۱۷۸این مقاله پیشتر در ویژهنامه انقلاب مشروطه روزنامه شرق منتشر شده است. (نقل از ایرانشهر)