این مقاله را به اشتراک بگذارید
چگونه می توان یک داستان دینی نوشت؟
لحظه خلق داستان دینی/ علی رضا آرام
سینمای دینی، رمان دینی و در یک نگاه کلیتر ادبیات و هنر دینی از جمله آن مفاهیمیست که درباره چگونگی و مصادیق آن نظرات ضد و نقیضی وجود دارد، برخی بر این باورند که تقسیمبندی ادبیات و هنر به نوع دینی و غیر دینی اساسا راه به جایی نمیبرد، جمعی داشتن دیدگاههای دینی از سوی هنرمند را برای خلق اثری دینی کافی میدانند و عدهای نیز این گونه آثار را حاصل پروسه و رویکردی خاص در خلق اثر هنری ارزیابی میکنند و … اما نهایتا این سوال مطرح میشود که آیا ما در ادبیات داستانی خود داری نمونههایی در خوراعتنا وفاخر از ادبیات دینی بودهایم؟ و یا اینکه صرف طرح یک سری ایدهها آن هم به صورت گل درشت و اغلب شعاری می تواند اثری را به ساحت ادبیات و هنر دینی نزدیک کند؟ مقالهی زیر که از سایت لوح انتهاب شده، تلاشیست برای تبیین ماهیت خلق داستان دینی که برای علاقمندان این بخث میتواند خواندنی و واجد نکات جالبی باشد. (مد و مه)
***
لحظه خلق داستان دینی
علی رضا آرام
مقدمه
در این نوشته تلاش خواهم کرد تا بر اساس تجارب و یافته های شخصی خود و نیز توجه به منابع موجود در زمینه نگارش خلاق و آئین نگارش داستان، لحظه خلق ایده و فرآیند گسترش آن تا خلق کامل یک داستان دینی را بازخوانی نمایم. می توان فرآیند تولید داستان دینی را از مناظر دیگری نیز نظاره و آن را براساس مبانی متفاوت ترسیم کرد و در نهایت نتائجی مشابه یا متفاوت از نتائج پایانی این نوشتار به دست آورد.
لحظه خلق ایده
نویسنده ای که در حال و هوای دینی زندگی کرده و با آموزه های دین به نحوی همدلانه در تماس بوده است، وقتی که به خلق یک داستان دینی می اندیشد، همچون سایر نویسندگان، چاره ای جز استفاده از تمرین های نگارش خلاق ندارد. صاف کردن حنجره، شنیدن صدای درون، سرودن شعر تصادفی، نام گزاری شعرها، گفتگو با شخصیتهای متفاوت، نوشتن درباره تصاویر، لباس ها، غذاها، مکان ها و … همگی تمرین هایی برای یافتن ایده اولیه هستند.(۱) در کلاس نگارش خلاق، به نویسنده تازه راه آموزش داده می شود که همراه داشتن یک دفترچه یادداشت و ثبت اتفاقات جالب توجه روزانه در آن می تواند مهم ترین وجه تمایز یک نویسنده خلاق و ایده یاب از یک نویسنده غیر خلاق و ایده ربا باشد. نویسنده در هر حال محتاج یک ایده تازه و تاکنون دست نیافته است. ایده ای که از جنس زندگی و برخوردار از نفس حیات روزمره بشری و در عین حال برخوردار از نقش و نگاری متفاوت از روزمرگی و زودگذری است. گام نخست در تولید یک داستان دینی(همچون سایر داستان ها) از همین مرحله یعنی مرحله کشف ایده آغاز می شود. در این جا نویسنده ای که قصد تولید یک اثر دینی را دارد، همچون سایر نویسندگان نوپا یا کارکشته، محتاج مرور تمرینات نگارش خلاق است. این تمرینات تا جایی ادامه می یابد که ایده دلخواه کشف شود.(۲)
به نظر می رسد نخستین وجه اختصاصی یک داستان دینی در همین ایده دلخواه و میزان برانگیزانندگی آن برای یک نویسنده برخوردار از نگاه دینی ( یا دست کم نگاه همدلانه نسبت به آموزه های دینی) است. در این جا نویسنده ایده ای را موقتا پذیرفته است. منظور از موقت این است که ایده خلق شده، بخشی از وجود او را به همراهی طلبیده و از نویسنده استمداد کرده است، اما هنوز به یک ایده کامل تبدیل نشده است؛ همچون جنینی که در آستانه قدم نهادن به این جهان است و تقلاهای او نوید لحظه وضع حمل را می دهد و در اولین نگاه، اشتیاق جنین در قدم نهادن به هستی این جهانی را به ناظران نشان می دهد. اما هنوز نمی توان وضع حمل را قطعی دانست. درتمرین های نگارش خلاق هشدار داده می شود که در انتخاب ایده ها، متوجه تزویر کلیشه ها باشید. کلیشه ها ایده هایی هستند که طی روزگاران دراز، کارآمدی و توانایی خود در جذب مخاطب را به اثبات رسانده اند. آن ها کهن الگوهایی هستند که ناخود آگاه فردی و جمعی (مشترک) همه ما را به سیطره خود در آورده اند و هر بار هم این توان را دارند که خود را به شکل یک ایده تازه بیارایند. همان طور که امکان اشتباه ایده و کلیشه همواره در مقابل نویسندگان رژه می رود، امکان دینی انگاشتن یک ایده کم بهاء و کم ظرفیت نیز همیشه می تواند کج راهه ای در فرآیند تولید یک داستان دینی باشد.
وضع حمل و خلق ایده همچنان معلق می ماند تا این که خالق اثر از محتوای دینی نهفته در آن اطمینان حاصل کند. در این جا نویسنده ای که خودش برخوردار از تجارب دینی بوده، یا جستجویی در تجارب دینی عالمان و عارفان داشته، یا پژوهشی در منابع دینی به عمل آورده است، می باید عیار دینی ایدۀ در آستانه خلق و سلامت و کمال جنین در حال وضع را به دقت بررسی کند، تا این یقین برایش حاصل شود که در دام کلیشه گویی و سطحی نگری نیفتاده و یک تجربه شخصی و غیر قابل تعمیم یا یک اتفاق روزمره و کم بهاء را با پسوند دینی بزک نکرده است.
ده ها ایده به ذهن نویسنده هجوم آورده اند و از این میان، ایده ای توانسته است ذهن نویسنده را درگیر خود کند. نویسنده با رجوع به دیده ها و دانسته هایش (۳) ایده منتخب را برخوردار از محتوای دینی و دارای ظرفیت تبدیل به یک داستان کامل تشخیص داده است. اکنون می توان گفت یک ایده دینی برای تولید یک داستان دینی خلق شده است.
فرآیند گسترش ایده و نگارش طرح
نویسنده به فکر گسترش ایده و تبدیل آن به یک «طرح اولیه» افتاده است. در این جا منظور از طرح این است که نویسنده ابتدا و میانه و پایان داستان را به همان ترتیبی که قرار است اتفاق بیفتد بر روی کاغذ ثبت می کند. می توان گفت که طرح، همان قصه داستان است؛ یعنی توالی پیوسته رویدادها. اما داستان روایت نویسنده است از همان رویدادها به نحوی که نویسنده می تواند یک قصه را با چند روایت یا از منظر چند راوی بیان کند.
معمولا نویسندگان برای نوشتن طرح به نقطه شروع داستان و شخصیتی که آغاز کننده ماجراهای داستان باشد می اندیشند و تلاش می کنند اولین اتفاقی مهمی که برای این شخصیت یا به وسیله این شخصیت روی می دهد را به عنوان اولین ماجرای داستان و نقطه شروع تمام اتفاقات، مورد توجه قرار دهند. نقطه شروع می باید یک اتفاق نامتعارف، معمّاگونه و قابل پیگیری باشد. نقطه ای که نظم و تعادل مورد انتظار در زندگی روزمره را به هم می ریزد و خواننده را وادار می کند که پیگیر ادامه داستان و در انتظار حل و فصل ماجرای پریشان کننده دنیای عادی شخصیت اصلی و شخصیت های فرعی باشد. پس از انتخاب نقطه شروع، نویسنده به ماجرای بعدی که ارتباطی مستقیم با ماجرای اولیه داستان داشته باشد، می اندیشد. داستان به کمک اتفاقاتی که از درون هم زاده می شوند و با نظمی که در زندگی روزمره خود دیده ایم سازگار (و نه لزوما منطبق) هستند، به پیش می رود. هر اتفاق، بازتابی است از تصمیم یا واکنش اولیه ای که آن را به مثابه نقطه شروع در نظر گرفته ایم تا این که ماجراها به جایی ختم می شود. در پایان داستان، شخصیتی که عمل یا عکس العمل او نقطه آغاز ماجرا بوده، اگر از مهلکه ها گریخته باشد، به راهی که طی کرده است می اندیشد و نتیجه اتفاقات را به سود یا به ضرر خود می بیند. مخاطبی که ذهن و ضمیر خود را درگیر ماجراهای داستان کرده نیز به سهم خود می تواند از اتفاقات آن خرسند یا ناخرسند باشد.
پرسش این جاست که چگونه می توان یک طرح دینی نوشت؟ چگونه یک نویسنده می تواند اتفاقاتی که در داستان رخ می دهد را به رنگ و قالب دینی درآورد؟ اتفاق اولیه ای که در داستان رخ می دهد و تعادل موجود در زندگی روزمره را به هم می زند، چگونه می توانند پسوند دینی را با خود همراه کند؟ توالی منظم و بعضا گریزناپذیر ماجراهایی که پس از اتفاق اولیه روی می دهد، چگونه می تواند قابل ارزشگزاری دینی باشد؟ نقطه پایانی داستان، که نقطه حل و فصل ماجراهای آغاز و میانه آن است، چگونه می تواند به شکلی دین پسند فیصله یابد و در عین حال آمیخته با دخالت های ارزشگزارانه نویسنده نباشد؟
تصور می کنم در این جا نیز می توان از سه منبع ذکر شده در مورد ایده استمداد کرد و داستان را به کمک آن ها به سرانجام دینی رساند. این سه منبع عبارتند از:
الف) تجارب دینی نویسنده
ب) توجه نویسنده به تجارب دینی دیگران
ج) سیر نویسنده در منابع دینی (در این جا منظور قرآن و سنت است)
وقایعی که نویسنده در زندگی شاهدش بوده و آن را دارای ظرفیت لازم برای پذیرش تفسیر دینی تشخیص داده است، می تواند به کنش هایی برای پیشبرد طرح داستان دینی، تبدیل شود. تراجم علماء و آن چه بزرگان دینی از ماجراهای موثر در زندگی خود بیان کرده اند هم می تواند استناداتی برای نویسنده فراهم کند تا وقایع داستان را با نظر به وقایع برگرفته از زندگی بزرگان دینی ) بزرگانی در حوزه نظر یا عمل) انتخاب کند. چنین وقایعی از جنس زندگی است چرا که کسانی آن را تجربه کرده اند و وقتی شنوندۀ روایت آن ها می شویم، رضایتشان از آن ماجراها و صداقتشان در ذکر خاطرات و بعضا خطرات دینی را باور می کنیم. پس آن چه در حیات دینی خود نویسنده یا یک انسان سفرکرده در صراط دین رخ داده از جنس زندگی و قابل دست یابی در حیات روزمره بشری است.
آن چه در منابع معتبر دینی ذکر شده نیز واجد همین خصوصیت یعنی برخورداری از نفس حیات بشری است. اساسا فرض دینداران بر این پایه استوار است که دستورات دینی به این سبب به بشر ابلاغ شده که سر و سامانی به زندگی روزمره انسان ها بدهد و در نهایت حیات این جهانی بشر را اصلاح کند، تا حاصلی برای جهان پس از مرگ در پی داشته باشد. پس آن چه در دین وارد شده قابل اجرا در زندگی و واجد شرایط طبیعی و قابل باور از منظر دینداران و ناظران حیات دینی است.
بنابراین انتخاب وقایع دینی با نظر به منابع سه گانه فوق خللی به باورپذیری داستان وارد نخواهد کرد و روابط جاری در زندگی روزمره را دستخوش تصرفات نویسنده نخواهد ساخت. می توان یک طرح دینی نوشت و تمام کنش ها و اتفاقات آن را به گونه ای ترسیم کرد که درعین برخورداری از صبغه دینی و در ضمن وارد کردن مخاطب به یک مسیر دینی، واجد تمام شرایط قابل باور هم باشند و ردپای نویسنده، رشته اتصال مخاطب با شخصیتها و وقایع داستان را سست نکند.
شخصیت پردازی دینی
اکنون که نویسنده طرح خود را به اتمام رسانده، تمرکز خود را بر روی شخصیت ها قرار می دهد. نویسنده می خواهد شناخت اولیه خود از شخصیت ها را به شناخت کامل تری تبدیل کند. در این جا تمرین هایی مثل «زنده کردن شخصیت» می توانند شخصیت پردازی را سریع تر و ساده تر کنند (۵). داستان نویس تلاش می کند به دنیای درونی شخصیت های اصلی و فرعی داستان خود برود؛ دغدغه ها، ارزش ها، ضد ارزش ها، تابوها، خطاها، خاطرات و در یک کلام تمام آن چه سازنده شخصیت کنونی شخصیت های داستان است، در این تمرین ها تجزیه و درنهایت ترکیب می شوند تا شاکله ساز شخصیت افرادی باشند که نویسنده آن ها را برای ورود به داستان خود انتخاب کرده است. (۶)
اگر قائل به ایده و طرح دینی شده ایم آیا می توان به «شخصیت پردازی دینی» نیز به مثابه نوع ویژه ای از شخصیت پردازی نگریست؟ به این سوال پاسخ مثبت می دهم و تلاش می کنم فرآیند شخصیت پردازی دینی را به مثابه دنباله طبیعی ایده و طرح دینی ترسیم نمایم:
نویسنده ای که قصد دارد شخصیت های مثبت، منفی و احتمالا خاکستری را به عنوان کنشگران اصلی قصه وارد داستان دینی خود کند، تلاش می کند تا با رجوع به مخزن اطلاعات خود و با کمک از آن چه در جامعه دینداران نظاره گر آن بوده، شخصیت های خود را بسازد. در این جا تجربیات روزمره نویسنده گنجینه ای از اطلاعات در باب انواع شخصیت ها را دراختیار او قرار می دهد تا بتواند شخصیت های داستانی خود را انتخاب کند.(۷)علاوه بر آن چه نویسنده از تجارب دینی خود یا سکونت در جمع دینداران به دست آورده است، دو منبع دیگر نیز یاری گر نویسنده در شخصیت پردازی دینی هستند:
۱- آن چه در متون دینی درباب روان شناسی انسان و ویژگی های فردی و جمعی ابناء بشر وارد شده است.
۲- آن چه در تاریخ دین و شرح حال رجال دینی درباره ویژگی های شخصیتی عالمان، عارفان یا عامه مومنان ثبت گردیده است.
حیات دینی نویسنده و احساسات و عواطفی که در لحظات قرب یا بعد دینی خود آن را تجربه کرده می تواند او را یاری کند تا نقش دین در ساحت فردی را بی واسطه لمس کند و از این تجربه در ساخت انواع شخصیت ها کمک بگیرد (خواه شخصیت ها دیندار باشند یا نه) زیستن نویسنده در جامعه دینی نیز می تواند به او کمک کند تا اصناف دینداران و نتائج دینداری را به نحو بی واسطه مشاهده کند و ازاین تجربه در ساخت شخصیت های قصه اش یاری بگیرد. سیر نویسنده در متون اصلی دین ( کتاب و سنت) او را با مجموعه ای از گزاره های روان شناسانه مواجه می کند که هر کدام می تواند بیانگر بخش یا تمام دیدگاه دین درباب انسان و جهان و یاری گر نویسنده در ساخت شخصیت های یک داستان دینی باشد. تاریخ دین نیز می تواند ویژگی های شخصیتی رجال دین و مخالفان آن ها را به نویسنده معرفی و در نهایت او را در شخصیت پردازی دینی کمک کند.
بنابراین در این جا نیز می توان گفت که نویسنده با بهره گیری از دانش دینی، به شخصیت پردازی دینی پرداخته و داستان دینی خود را یک گام به پیش برده است.
دیالوگ نویسی دینی
در نگارش دیالوگ نیز آن چه برای یک داستان دینی اهمیت دارد، وجود مفاهیم دینی مندرج در کتاب و سنت یا دست کم مفاهیم مورد تایید این دو منبع می باشد. در ادیان مختلف و از جمله دین اسلام گزاره های صریحی که بتوان از آن ها در زندگی روزمره به مثابه «کلمات قصار» و حکمت آمیز بهره برد وجود دارد. با انتقال این مفاهیم به مخاطب در قالب دیالوگ، نویسنده بخش قابل توجهی از اهداف خود را برآورده کرده است. می توان از حوزه «کلمات قصار» دینی فراتر رفت و تمام گزاره های دین را به مثابه منبعی برای دیالوگ نویسی دینی مورد استفاده قرار داد. آن چه در این جا اهمیت دارد انتقال مفهوم دینی است در خلال دیالوگ ها.
در دیالوگ نویسی اصل مهمی وجود دارد که عبارت است از رعایت شکل «رفت و برگشتی» دیالوگ. رفت و برگشت به این معناست که هر طرف گفتگو، با کلام خود تاثیری بر طرف مقابل می گذارد و او را به یک رقابت یا نبرد فرا می خواند. هر جمله ای که از جانب یک طرف دیالوگ بیان می شود، به مثابه یک کنش موثر می باشد که گوینده و تماشاگر را در انتظار پاسخ طرف دیگر دیالوگ می گذارد. از همین جاست که توصیه می شود در دیالوگ نویسی اصل رفت و برگشت و کنش و واکنش، همواره باید مورد توجه نویسنده باشد. همواره یک طرف نیرویی وارد می کند و طرف مقابل در تدارک معکوس کردن جهت نیروست.(۸) خروج از این اصول، دیالوگ را به منولوگ یا خطابه محض یا در بهترین حالت به وسیله ای برای انتقال اطلاعات داستان به تماشاگر تبدیل می کند.
به نظر می رسد داستان دینی می باید در عین توجه به جنبه دینی دیالوگ ها، به این اصل مهم نیز توجه نماید تا دیالوگ ها در کنار حال و هوای دینی از حال و هوای طبیعی و باورپذیر و حاوی احترام به وقت و شخصیت مخاطب نیز بهره مند باشند. از همین جا می توان نتیجه گرفت که صرف آشنایی نویسنده با گزاره های دینی برای تبدیل آن ها به دیالوگ یک داستان دینی کافی نیست. نویسنده باید علاوه بر محتوای دینی دیالوگ ها قواعد ناظر به نحوه استفاده از آن ها را نیز بشناسد تا بتواند آن ها را به شکلی تاثیرگذار و باورپذیر به بیننده منتقل نماید. مراقبت بسیاری لازم است که دیالوگ ها از متن بیرون نزند و از زبان شخصیت های داستان، بازگوکننده تمایلات فردی نویسنده نباشد.
نقصان زبانی دیالوگ ها مانع ارتباط شنونده با حال و هوای قصه می گردد و نقصان فنی دیالوگ ها، که معمولا در نتیجه عدم توجه نویسنده به اصل «رفت و برگشت» پدید می آید، مانع باورپذیری آن ها می شود. در نهایت هم نقصان محتوایی دیالوگ ها انگیزه دینی نویسنده را به یک آرزوی نافرجام تبدیل می کند.
ملاحظات پایانی
این نوشته توصیف گر فعالیت داستان نویسانی است که از ابتدا و به شکل خودآگاه قصد نگارش یک اثر دینی را دارند. می توان داستان هایی را دینی تلقی کرد که نویسنده از ابتدا به این فرآیند توجه نداشته یا عامدانه قصد فرار از نگارش داستان دینی را داشته، اما محصول نهایی با وصف دینی همراه شده است. بررسی این نوع داستان ها مجال دیگری را می طلبد، اما به طور خلاصه می توان گفت شمول محتوا و کثرت گزاره های دینی می تواند بر قصد اولیه صاحب اثر غلبه داشته و نتیجه ای خارج از اختیار نویسنده را در پی داشته باشد.
در ابتدای این نوشته از دو عبارت متضاد «لحظه» و «فرآیند» استفاده شد. نگارش داستان دینی در لحظه انجام می شود یا باید فرآیندی را نظاره کرد تا چنین اثری به سرانجام خود نائل گردد؟ به نظر می رسد لحظه و فرآیند در بعضی نقاط هم پوشان و شاید هم در تمامی نقاط منطبق هستند. گاه لحظه ها در کنار یکدیگر قرار می گیرند و فرآیندی را تشکیل می دهند و گاه فرآیند های به هم پیوسته و مختلف در دید ناظران و قاضیان در لحظه ای بر هم منطبق می شوند و «لحظه خلق» نام می گیرند.
نویسنده در لحظه ای «ایده» را می یابد، اما این لحظه، حاصل جستجوی او در کتاب ها و مجلات و اخبار و نیز بازخوانی او از تصاویر و مشاهدات روزمره است. با تجزیه این لحظه به فرآیندهایی می رسیم که در کنار هم قرارگرفته یا در هم تداخل یافتند و سنتزی به نام ایده را پدید آوردند. ایده طی یک فرآیند به «طرح» تبدیل می شود. طرح چندین بار بازنوییسی و اصلاح می شود اما طرح نهایی در لحظه ای خلق می شود. شخصیت پردازی طی فرآیندی پیش می رود، اما شخصیت های نهایی در لحظه برگزیده می شوند و همین طور دیالوگ نهایی. تمام این لحظه ها حس و حالی شبیه لحظه خلق ایده را به مخاطب یادآوری می کنند. بنابر این یک داستان دینی ترکیبی می شود از لحظه ها؛ «لحظه خلق ایده»، «لحظه خلق طرح»، « لحظه پرداخت شخصیت»، «لحظه گره گشایی داستان»، «لحظه تکمیل دیالوگ ها». در نهایت می توان گفت داستان دینی در لحظه خلق می شود اما این لحظه محصول فرآیندی پردامنه است؛ یعنی فرآیند یافتن ایده و طرح و … .
خلق یک داستان دینی از نوع خلق هنری و لذا از جنس خلق مُدام است. نویسنده دائم با فرایندها پیش می رود تا در لحظه ای خلق می کند. با نگاه دوباره و سه باره و چند باره، آن چه در ابتدا خلق شده بود، بازنگری و اصلاح می شود و این بار در لحظه ای به شکل سامان یافته تر خلق می شود. این مسیر در هیچ کجا متوقف نمی شود. حتی پس از نوشتن نسخه پایانی داستان نیز این خلق مدام ادامه می یابد. گاه در نظر منتقد، گاه در نگاه خواننده و گاه در ذهن و ضمیر نویسنده! نویسنده ای که در هر بازخوانی از اثرش همچنان آن را ناتمام می یابد و همواره آرزوی بازنویسی آن را در سر دارد. این فرآیند هر لحظه به خلق تازه ای می رسد. خلقی که شاید بتواند خالقش را به احسن الخالقین متصل گرداند.
منابع
۱- Jerry Reynolds, Creative writing, national textbook company,1993, part 2
۲- مارگارت مرینگ، فیلمنامه نویسی، ترجمه داود دانشور، تهران، انتشارات سمت، چاپ اول، ۱۳۸۱، صفحات ۳۲۵ تا ۳۵۷
۳- ریچارد کریوولن، چگونه از هر چیزی فیلمنامه اقتباس کنیم، تهران، انتشارات بنیاد سینمایی فارابی، چاپ اول ۱۳۸۵، صفحه ۱۸۴
۴- نوئل گریک، راهنمای عملی نمایشنامه نویسی، ترجمه علی اکبر علیزاد، تهران، نشر بیدگل، چاپ اول، ۱۳۸۸
۵- نوئل گریک، راهنمای عملی نمایشنامه نویسی، ترجمه علی اکبر علیزاد، تهران، نشر بیدگل، چاپ اول، ۱۳۸۸، صفحه ۳۴۵
۶- لیندا سینگر، بازنویسی فیلمنامه، ترجمه عباس اکبری، تهران، انتشارات سوره مهر، چاپ اول، ۱۳۸۳، صفحات ۱۷۷ تا ۱۹۵
۷- رابرت مک کی، داستان، ترجمه محمد گذرآبادی، تهران، انتشارات هرمس، چاپ اول، ۱۳۸۲، صفحه ۲۵۱
۸- لورا شلهارت، راهنمای عملی فیلمنامه نویسی، ترجمه پدرام لعل بخش، تهران، نشر افراز، چاپ اول، ۱۳۸۸، صفحات ۲۷۲ تا ۳۱۰