این مقاله را به اشتراک بگذارید
تأملاتی درباره ی ادبیات و سینما؛ یادداشتی از مسعود کیمیایی
دورانی که دیگر شاهکارهای ماندنی در ادبیات بهوجود نمیآید!
از مسعودکیمیایی، نویسنده و فیلمساز بزرگ و جریانساز این دیار خواستیم برای ما از ادبیات بنویسد و سرانجام بعد از پیگیریهای مکرر(که شرحش را در انتهای نوشتهی او آوردهام) پذیرفت و نوشت، یادداشتی که حکایت از دغدغهها و جان و جهان این هنرمند ستیهنده دارد، در روزگاری که بسیاری عقیده دارند دوران خلق شاهکارهای ادبی در جهان به سر آمده./
روزگار فراموشی سوالساز، دورانی که دیگر شاهکارهای ماندنی در ادبیات بهوجود نمیآید. آیا دوران، حافظ، شکسپیر، ناصر خسرو و سعدی میساخت، یا داستایوفسکی و هوگو میساخت، یا این رگ و خون ادبیات و شعر و فلسفه بود که دوران میساخت؟ آیا این جهان امروز است که سرشار از جان هنرمند و فیلسوف نیست یا همه چیز در انبوه،آنقدر سخت و پر آشوب، در هم میجوشد که برای تفکر در هنرها و پیشنهادهای جامعهساز روشنفکران، ساحلی آرام وجود ندارد.
زمانی طبقات جامعه را میساختند و حال فاصلههای ژرف جوامع و سرزمینها را میسازند. سالهای خون و خیابان و جنگ را بهطور متصل در آمریکای لاتین و خاورمیانه ببیند. تاریخ معاصر که با خودش نجوای جنگ و دلهره دارد، چطور میتواند ادبیات عمیق و ماندنی و سرزمینی بسازد. زمانی که سرزمینش سالهاست آرام نگرفته، به کجای این عمق فرهنگ باستانیاش بیاویزد قبای ژندهی خود را.
سینمای سالهای اول، سینمای نوجوان و جوان و تازه بالغ، نمیتوانست از ادبیات دور بماند؛ وقتی چیزی و مفهومی نوشته شد ادبیات میشود. سینما هم نوشته میشد، چه در ساحت فیلمنوشت(سناریو) چه در ساحت گفتگو و زبان؛ زبانی که از طبقهای پائین میآید و مدام در حال رشد و رنگآمیزی تازه است. رسید به جایی که ادبیات سینما مینوشت، هر دو در دل هم شاهکار میساختند، تا دوران شاهکار هم در سینما بیرنگ شد.گفتگو از سینما رفت،گفتگو که رفت بازی بازیگر هم میرود، وقتی در سینما سکوت آمد، مونتاژ هم کمرنگ میشود و میرود. موسیقی از سینما دور میشود و میرود. در این سینمای مانده دیگر رانش وجود ندارد. رانش در ادبیات سینما که عکسنویسی میشود، ضرباهنگهای دیگری با خودش میآورد، اگر نباشد این حرکت های «پیشبینیساز» فراموش میشوند.
فیلمنوشتی که در شروع، میان قاعده های ساخته شده در ادبیات و ادبیات سینما نوشته میشوند، آدمسازی (کاراکترسازی) میکنند.آدمها با خودشان طبقه میآورند و طبقه با خودش جامعه را میآورد و جامعه که پیدا و معلوم شد به نقد نزدیک می شود، نقد جامعه و ترسیم جامعه و انسان میشود. سینمای سخت و مشکل و صاحب عقیده، چون قضاوت میخواهد این شیوهگری (منیریسم) میآید و قضاوت را در نقد یک اثر هنری. در این جا سینما به هم میریزد. وقتی صورت بر مفهوم غلبه کند، در جای خالی مفهوم، تردستی رونق میگیرد. حالا منتقد می ترسد که با بیسوادی، ندانستن «فرافکنی!!» و شکستن قاعدههای مزاحم، متهم به عامیگری شود به سمت نقدی می رود که صورت را وارسیهای بدون مفهوم کند و شیوهگری در جای امنی بیاید.
اما در این سرزمین های پیرامونی التهاب از سر و روی تاریخ اجتماعیاش می بارد. مفهوم را پنهان کردن و صورت را صفا دادن یک بی نظمی قشری میسازد. در سینمای شیوهگر چون مفهوم نیست، عکسالعمل نیست، عکس العملهای اجتماعی است که تحلیل می سازد و تحلیل است که با حرکت، جاده و چشم اندازی میسازد.
در سینمایی که با تمام لوازمش، که داراییاش میشود، و با ادبیاتش حرکت میکند، بعد از مونتاژ کشف میشود و این کشف، میزان هنرمند بودن و خلاقیت سازنده را معلوم میکند. بنمایه در سینما گفتن موضوع است، در واقع سهم بیشتر این موضوع جهان ادبیات است، داستانگویی است. داستانگویی در سینما، با شکلی از گفتگو نویسی و این که محل حادثه تاریخ و ساعت و شب و روز بر بودنش یک معماری تازه از هنری تازه می سازد. در رمان خیابان نوشته می شود، در سینما دیده میشود. در ادبیات جنون تعریف می شود، در سینما نشان داده می شود که تعبیری دیگر دارد. سینما طعم و ادبیات نیست، سینما طعم تازهای از ادبیات است. رنگی در گوشه خیابانی است که بازیگر میگذرد. در ادبیات این رنگ نمیتواند حضوری این چنین داشته باشد، اما در سینما معنای دیگری با خودش می آورد. سینما در انبان خودش موسیقی، ادبیات، نقاشی و … را دارد. اما تمام هنرها در سینما رشد میکند و حرکت و مجموعه مستقل خودشان را دارند. در این شکل خاص است که سینما مستقل، صاحب نشانهشناسی میشود. سیمولوژی فقط در سینما با معنای مستقل خودش وجود دارد.
اسطوره در سینما ممکن است بدون گفتگو و فقط از جان عکس و موسیقی و فیلمبرداری و رنگ به وجود بیاید. اما در ادبیات فقط از راه گفتگو ساخته میشود. ادبیات در سینما شکلریزی مستقل خودش را دارد، اما در سینما رشد جدا از خودش را پیدا میکند.
*مسعود کیمیایی در هفتمین دههی زندگی پربار خود همچنان، فعال و پرجنب جوش، چوگویی هنوز همان جوان عاشق سینما در سالهای میانی دههی چهل است که با هزاران سودا و خیال پا به محیط سینمای ایران گذارده است! کیمیایی در این سالها در کنار فیلمسازی که دغدغهی همیشگیاش بوده، کارگاه آزاد فیلم را هم دارد که مدرسهای برای علاقمندان بازیگری و کارگردانیست، مدیریت و تدریس در این مدرسه حجم قابل توجهی از وقت او را به خود اختصاص میدهد، فیلم دیدن، خواندن و نوشتن هم به که جای خود! گرفتن این یادداشت پیشنهاد دوست شاعرم عبدالجواد موسوی برای چاپ در گزارشی از تعامل ادبیات و سینما در مجله الف بود. یادداشتی که نوشتن آن توسط کیمیایی، در این تنگی وقت با مشکلات بسیاری همراه بود که پس از چند بار بدقولی که مرا تا مرز بدبینی برد، سرانجام آماده شد. منشی مدرسه وظیفهی خواندن آن را پشت تلفن بر عهده گرفت و من هم وظیفهی نوشتن آن را!
بیشک اگر همراهیهای دوستان عزیزم سعید مروتی و بویژه احسان ظللیپور نبود این ماجرا به سرانجامی نمیرسید. جا دارد اینجا از همه دوستان مراتب سپاسگذاریام را اعلام کنم و همچنین از مسعود کیمیایی که به درخواست ما پاسخ مثبت داد.(ح.ر.امیدی سرور)