این مقاله را به اشتراک بگذارید
گفتوگو با « مهناز افشار»
کامنتی به افغانستان دعوت شدهام
فرانک آرتا
گفتوگوی پیشرو را مهناز افشار، بازیگر مطرح سینمای ایران، بهطور اختصاصی بهدلیل علاقهاش به مردم افغانستان انجام داد. وقتی موضوع چاپ ویژهنامه روزنامه «شرق» در افغانستان را با او مطرح کردم، بیدرنگ از این پیشنهاد استقبال کرد. قبل از هرچیز از او پرسیدم خبر داری در افغانستان طرفداران زیادی داری؟ پاسخ داد من این موضوع را اخیرا متوجه شدم، از طریق صفحه فیسبوکم. او ادامه داد با برخی کامنتها مواجه شدم که برایم جالب بودند. پرسوجو کردم و فهمیدم این عزیزان افغانستانی هستند. افشار که محتوای کامنتها را با لهجه شیرین افغانی برایم نقل میکرد، با خنده همیشگیاش یادآور شد از این بابت کلی ذوق کردم. با این مقدمه سوالاتم را ادامه دادم. او هم به هر آنچه پرسیدم صریح پاسخ داد، حتی درباره زندگی خصوصیاش… .
روزی که شما وارد این حرفه شدید و اکنون در این جایگاه قرار دارید، اساسا نگاهتان به مردم چگونه بوده و هست؟
مردم همیشه برایم مهم بودند و هستند. مردم به هنرمند فرصت میدهند تا حضور داشته باشد.
آیا اعتقاد دارید این رابطه دوسویه است؟
بله
در این صورت، هنرمند چگونه میتواند به مردم کمک کند؟ منظورم در بزنگاههای تاریخی و لحظات حساسی است که هنرمند به مدد نگاه و جهانبینی خود میتواند صدای مردمش باشد؟
جدا از حساسیتهایم، طبعا در مسیر زندگی تجربیاتی کسب کردهام. یکی از تجربیات این است که مردم با دقت و نگاهشان بر مسیر کاریام تاثیر گذاشتهاند. البته نهفقط روی حرفهام، بلکه بیتاثیر در مسیر فعالیتهای اجتماعیام هم نبودهاند. بگذارید از روزهای نخست کاریام مثالی بزنم. زمانی که در فیلم «شور عشق» بازی میکردم، مردم مرا بهعنوان بازیگر نوجوان پرشوروهیجان میدیدند و مرا همانگونه هم قبول کردند. من در سینما ماندم و به تلاش خودم ادامه دادم و سعی کردم به توجهات مردم احترام بگذارم. البته شعار نمیدهم، بلکه اعتقاد من است. بهدلیل اینکه از یکی از بزرگان سینما یعنی خسرو شکیبایی که خدا ایشان را رحمت کند، شنیدم که میگفتند اگر مردم چشمانشان را ببندند، ما دیگر وجود نداریم. این جمله عین واقعیت است. من به چشم خود دیدم هنرمندانی ماندگار شدند که از قدیم تا امروز مردم پشتیبانشان هستند و به آنها عشق میورزند و این یعنی رمز ماندگاری. به همین دلیل در مسیر کاری دقت کردم. بعد از سه، چهارسال از ورودم به سینما در کلاسهای بازیگری زندهیاد استاد سمندریان شاگردی کردم، یعنی همزمان با کار، سعی کردم دانش هم کسب کنم. حتی پیش از کار بازیگری در یکی از آموزشگاههای هنری مدت چهارسال تدوین آموختم.
البته تدوین یکی از اموری است که تاثیر بسزایی روی بازی بازیگر دارد.
بله. خیلیها همین حرف شما را به من زدند.
گرایشتان به بازیگری از تاثیرات آموزش تدوین بود یا کلاسهای بازیگری؟
خب، بعد از اینکه در کلاسهای استاد سمندریان شرکت کردم، بعد از گذشت سهسال دیدگاهم عوض شد. معتقدم مسیر کاریام با راهنمایی و تشویق مردم و تجربیات خودم از فیلم «سالاد فصل» شکل دیگری پیدا کرد. فکر کردم الان وظیفه دیگری هم دارم. من همان تریبونی خواهم شد که اگر مردم بخواهند، صدایشان بشوم تا طنین آن به صدهانفر برسد. وظیفه من این است که آن تریبون باشم. بههرحال همه ما وظایف انسانی و اخلاقی در قبال یکدیگر داریم. بهطوری که ممکن است هیچوقت کسی هم از آن خبردار نشود.
البته بالاخره روزی دیده میشود.
بله. همینطور است. بعضی اوقات مردم میپرسند وقتی کار خیری انجام میدهید، چرا نشان میدهید؟ جوابش میتواند این باشد که چون در نهایت ذات وجود بازیگر و سینما نمایش و نشاندادن است، یکسری رفتار و عملکرد خیرخواهانه وجود دارد که بهصورت خصوصی انجام میشود که آن در جای خود لازم است. ولی برخی موقعیتها وجود دارد که ما موظف به اطلاعرسانی هستیم. ولی برای اینکه بتوانم پاسخ شما را بدهم، باید بگویم تا الان که در اینجا نشستهام، نگاه مردم، خواستهشان، نقدهای بجایشان در مسیر کاری من بیتاثیر نبوده است.
شما پالسهای مردم را چگونه دریافت میکنید؟ آیا از آن دسته بازیگرانی هستید که پنجره شیشهای دودی میان خود و مردم قرار میدهید؟
من پاسخ شما را اینطوری میدهم تا شعار یا دروغ تلقی نشود. من از نوجوانی و کودکی چه در دوران مدرسه و چه در مواقعی که به میهمانیهای خانوادگی میرفتیم، عاشق این بودم که همه دور هم بنشینیم و معاشرت داشته باشیم و شلوغ کنیم.
الان هم شلوغ هستید؟
– میخندد- همیشه دوست داشتهام ارتباطم با آدمها چشمدرچشم (چهرهبهچهره) باشد. به همین دلیل از آندسته آدمها نبودم که در گوشهای خلوت بنشینم و همیشه در لاک تنهایی خود بروم. این رفتار در ذات من نهفته و به خصلت شخصیام تبدیل شده است. بنابراین جزو کسانی بودم که وقتی وارد این حرفه شدم، عاشق این بودم که میان مردم باشم و مثلا برای خرید به فروشگاه شهروند بروم.
آنروزها برخورد مردم با شما چگونه بود؟
روزهای اول حسی که مردم به من داشتند، بهدلیل شباهتم به یک هنرمند قدیمی بود. همیشه حرفشان این بود که شما چقدر شبیه فلان هنرمند هستید و من هم تشکر میکردم. تا اینکه گفتوگوهایی از من منتشر شد که جعلی بود!
یادم میآید آن زمان از قول شما مطرح شده بود که این شباهت را انکار میکردید؟
آن گفتوگوها جعلی بود، همین.
نسبت به تعریفوتمجیدها چه واکنشی نشان میدادید؟
باور کنید تعریفوتمجیدها بسیار به دلم مینشست. برای اینکه ما تعدادی فیلم بازی کردیم که یا خوب میشوند یا بد. جایزه میگیریم یا نمیگیریم. منتقدان از ما تعریف میکنند یا نمیکنند. مردم دوست دارند یا ندارند، آنها بهجای خود، ولی وقتی از خصوصیات اخلاقی شما تعریف میکنند، پیش خود، خدا را شکر میکنید. من میگویم خدایا، به خطارفتن، اشتباهکردن، بددل و بدذاتشدن فقط مال همسایه نیست. این اتفاق میتواند برای همه ما بیفتد. اما متاسفانه اینروزها ما دچار بیحوصلگی و بداخلاقی شدهایم. اینروزها خوببودن غنیمت است. آرزویم این است که انسان خوبی باشم.
اما بهصراحت به شما بگویم در سینما با بازیگرانی مواجه شدهام که به محض اینکه فیلمشان پرفروش میشود فکر میکنند به همهچیز دست یافتهاند. ولی اگر زندگی بزرگان سینما را مرور کنیم، میبینیم در عین پرباری، افتاده و متواضعند. نظرتان چیست؟
من تاسف میخورم برای برخی از هنرمندان و بازیگرانمان که به قول شما اینگونه برخورد میکنند. به نظرم نسل قبل از من اینچنین نیستند، یعنی بازیگرانی همچون خانمها معتمدآریا، حاتمی عزیز و تهرانی و دیگران اینگونه رفتار نمیکنند. چون به مردم اعتقاد دارند و این یعنی نگاه درست و سنجیده. متاسفانه اینروزها- البته منظورم سنوسال نیست – تعدادی از بازیگران در سینما برای کارشان سقف قایلند.
از چه نظر؟
از نظر من کلمه سقف یعنی پایان راه. در هنر هیچ سقفی وجود ندارد. تازه برای رسیدن به آن سقف اگر بخواهیم دیگران را با خشونت حذف کنیم، خیلی دردناک است. چون در آن صورت قطعا سقوط خواهیم کرد و نخواهیم فهمید از کجا؟
وقتی تحت فشار قرار بگیرید؛ چه در زندگی شخصی و چه هنگام کار، چگونه رفتار میکنید؟ مثلا هنگام ازدواجتان در شبکههای اجتماعی هجمههایی علیه شما شد و بعضا با واکنشهای توهینآمیزی مواجه شدید. اما شما بهجای اینکه پاسخ دهید، سکوت کردید. چرا؟
در رابطه با موضوع ازدواجم به دودلیل سکوت کردم؛ اول اینکه برخیها دلسوزانه نسبت به من نگران بودند و من به همه نگرانیها هم احترام میگذارم و حق هم میدهم. ولی درعینحال برای قضاوتها و حکم صادرکردنها حقی قایل نیستم. بر این باورم آنچه ما به آن معترض هستیم، باید به عملکرد شخصی افراد مرتبط باشد. آن زمان گفتم در گذشته مهناز افشاری بودم با همه نقاط قوت و ضعف. عملکرد اجتماعی و فیلمهایم هم مشخصند. حال از همه اندکی صبر میخواهم تا ببینند مهناز تغییری میکند؟ آیا رفتارش عوض میشود؟ در انتخاب فیلمهایش و نحوه حضورش در جامعه تغییری ایجاد میشود؟ برای من آن قضاوتی ارزش والایی دارد که به این مسایل توجه شود. اما دیدم برخی افراد، یکسری تسویهحسابهای شخصی دارند و من سلیقه آنها نیستم. حالا اینبار ازدواجم مطرح بود، اما موضوع چیز دیگری است: واقعیت این است نه اینکه اهمیت نمیدهم، چون بیاهمیتی واژه زشت و بیحرمتی است، اهمیت میدهم، اما میگویم خب، این قانون زندگی است و قرار نیست همه هنرمندان سلیقه همه مخاطبان باشند. چون اینگونه به تکامل نمیرسیم. به نظرم در تفاوتها و تضادهاست که بزرگ میشویم و به تعالی میرسیم. میماند کسانی که منتقد و نگران بودند و دلسوزی کردند. توقع من این بود که کمی صبر میکردند. پس سکوت کردم برای صبر و دوم اینکه زندگی شخصیام را عاشقانه انتخاب کرده بودم و به حرمت عشق و انتخابم سکوت کردم.
پس سکوتتان علامت رضا نبود؟
بله. البته آنهایی هم که صبر کردند و دلسوز بودند، دیدند مهناز همان مهناز است. پس احترام گذاشتند و الان میبینم چقدر محترمانه و با دعاهای خیر، من را دارند پشتیبانی میکنند و خدا را شکر.
به نظر شما حریم خصوصی یک هنرمند چه تعریفی دارد؟
حریم خصوصی از نظر من حرمت است که همه ما باید نسبت به همه آدمها این حرمت را نگاه داریم. ببینید زمانی هست که من کسی را انتخاب میکنم و کسی مرا انتخاب میکند که ممکن است آدمها بهدلیل ظاهر او یا هردلیل دیگر شخصی، با او مخالفت کنند و بپرسند چرا اینگونه شد؟ چون ما دلمان میخواهد که خانم ایکس با کسی دیگر ازدواج کند. این همان حریم خصوصی است و به نظرم کسانی که مرا دوست دارند، چقدر خوب است به انتخاب من احترام بگذارند.
البته موضوع شما کمی پیچیده بود. چون پدر همسرتان در زمان صدارتشان در پست کلیدی معاونت مطبوعاتی، روی خوشی به نشریات نشان ندادند؟
بله. من هم معتقدم موضوع من جزو استثناها بود و به همین دلیل اندکی ورود به این حریم را پذیرفتم. اگر هم در فضای مجازی گاهی با اعتراضاتی مواجه شدم، حق دادم. همدردی کردم و گفتم اگر الان من سپر بلا هستم، بگذارید باشم. بالاخره متوجه خواهند شد که من هم موافق چنین دیدگاهی نیستم.
برسیم به مبحث حضور بینالمللی سینمای ایران در ورای مرزها. شما یکی از هنرمندانی هستید که آوازهتان از ایران گذشته و به کشورهای همسایه هم رسیده است. یکی از این کشورها، افغانستان است. بسیاری از مردم در افغانستان نام دو،سه هنرمند محبوب ایرانی را مطرح میکردند که یکی از آنها مهناز افشار است. نظرتان چیست؟
واقعا باعث افتخار است و از همینجا به مردم افغانستان سلام میکنم.
از این موضوع مطلع بودید؟
من این موضوع را بهتازگی متوجه شدهام؛ از صفحه شخصی فیسبوکم که دوستان مدیریت میکنند و خودم من هم نظارت مستقیم دارم.
البته تا آنجا که من دنبال کردهام، در کشور تاجیکستان هم طرفدارانی نیز دارید؟
از این بابت خیلی خوشحالم. من وقتی فیلم «معلم» را در تاجیکستان بازی کردم، این موضوع را از نزدیک لمس کردم. دیدم مردم تاجیکستان چقدر به من لطف و محبت دارند.
معمولا کدامیک از فیلمهای شما را بیشتر دوست دارند؟
فکر میکنم فیلمهای قدیمی من بود. مثل «شور عشق» و… که به نظرم جالب است. بعد دو،سهبار در فیسبوک درباره فیلم «معلم» مطلبی گذاشتم دوستان تاجیکی ما هم محبت کردند و کامنتهایی گذاشتند. اما کمی بعد که سوال کردم، متوجه شدم مردم شریف افغانستان هم با همان لهجه شیرین دریشان برای من کامنتهای جالب نوشتهاند. آن چه نوشته بودند، این بود که ما از کشور افغانستان هستیم و از شما میخواهیم به افغانستان بیایید. من خیلی ذوقزده شدم. تا آن زمان از لطف مردم تاجیکستان باخبر بودم، اما بعد متوجه محبتهای مردم افغانستان هم شدم.
تعداد کامنتها زیاد بود؟
بله. من باورم نمیشد! بیاغراق و باغرور باید بگویم مثلا از میان ۵٠ کامنت، ٢۵تای آن به عزیزان دل افغانی مربوط میشد؛ با همان فارسی شیرینی که لهجهشان در گوشم طنین میاندازد و نجوای خوبی دارد.
عمده نظراتشان چه بود؟
اینکه میگفتند چرا به سرزمین ما سفر نمیکنید.
چرا به افغانستان سفر نمیکنید؟
خیلی دوست دارم بروم. امیدوارم شرایطش فراهم شود. البته قصدم بر این است سال آینده سفری به افغانستان داشته باشم.
نظرتان درباره لهجه دری رایج در افغانستان چیست؟
ادبیات تاجیکی و افغانی ادبیاتی مودبانه است در حالی که ما کلمات را میشکنیم. من لهجه آنها را دوست دارم. بسیار محترمانه حرف میزنند.
اسامی فیلمهایی که دیده بودند، چیست؟
«برف روی کاجها»، «سعادتآباد»، «پسر آدم دختر حوا» را بیشتر دیدهاند یا همینطور «شور عشق» و حتی فیلم «خاطره». فیلمهای شخصی و تکمحوری من را بیشتر دیدهاند.
اگر برای بازی در فیلم از شما دعوت کنند، قبول میکنید؟
بله. اگر فرصتش پیش بیاید، حتما انجام خواهم داد.
چقدر مسایل افغانستان را پیگیری کردهاید؟
خیلی زیاد.
از چه طریق؟ و چه مسایلی را؟
زمانی که طالبان آنجا را اشغال کرده بودند و بلاهای زیادی سر مردم آوردند. البته من آدم اجتماعیای هستم و دغدغههای اجتماعی برایم در اولویت است. در مورد افغانستان بهخصوص کشورهای همسایه شناخت مشکلات و مسایل مختلف مربوط به مردم برایم مهم هستند. اخبار رسانهها و تعدادی صفحات را در شبکههای اجتماعی و فضای مجازی دنبال میکنم که اخبار روز کشورها را بابت امنیت مردم، خانواده، زنان و اطلاعرسانی میکنند و سعی میکنم آگاه شوم و همینطور در کشور تاجیکستان زنها هیچوقت نمیتوانند طلاق بگیرند و در اوج مشکلات اجازه طلاق ندارند را پیگیری کردم. قرار بود دوسال پیش با یکی از دوستانم به افغانستان سفر کنم که امیدوارم این مساله در سال آینده محقق شود.
نگاه شما به مهاجران افغانستانی در ایران چگونه است؟
هرجا احساس کنم نسبت به افغانستانیهای عزیزی که بهخاطر مسایل امنیتی و حفظ جانشان میهمان کشور ما بودند بیاحترامی میشود، تاسف میخورم و شرمنده آنها میشوم. برای اینکه ما در هرنژاد و ملیتی خوب و بد داریم.
چقدر فیلمهایی که دررابطه با مردم افغانستان ساخته شده، تاکنون دیدهاید؟
منظور شما مستند است؟ یا فیلم داستانی؟
فیلم داستانی؟
به نظر من در چندماه گذشته در سینمای ایران فیلم «چندمترمکعب عشق» یکی از زیباترین فیلمهایی است که درباره مردم افغانستان ساخته شده. فیلم جدیدی هم بهنام «مزار شریف» که مربوط به افغانستان بود در جشنواره فیلم فجر اکران شده است.
چه نوع دغدغههایی را در فیلمها دنبال میکنید؟
من همیشه گفتهام دغدغه اولم خانواده و بعد مسایل اجتماعی و فرهنگی است. من هرجا که فکر کنم در ترویج فرهنگ عشق و محبت میان انسانها موثر باشم، همیشه پیشقدم خواهم بود.
پیام شما برای مردم افغانستان چیست؟
پیام خاص من خیلی دلی است؛ اولا اینکه من همه مردم را دوست دارم. واقعیت این است که برای من افغانستانی، تاجیک و ایرانی قابل تفکیک نیستند. مسایل مشترک تاریخی، فرهنگی، زبانی و حتی جغرافیای کهن، ما را به هم نزدیک کرده و این نزدیکی جداییناپذیر است. از نگاه دیگر، همه ما بنده خداییم. درباره مردم عزیز افغانستان باید بگویم دوستشان دارم و بدانند که هرکامنت و هرنوشته محبتآمیزی به من ابراز میکنند، با جان و دل آن را میخوانم، درک میکنم و لذت میبرم.
چه پیشنهادی برای حضور موفق و موثر سینمای ایران در کشوری مثل افغانستان که همزبان ما هستند، دارید؟
در صورت نبود سالنهای سینما، گسترش شبکه نمایش خانگی و برپایی جشنوارهها خیلی موثر هستند، مثلا چندسالی است جشنواره فیلمهای ایرانی در تاجیکستان برگزار میشود که مورد استقبال واقع میشود.
و حرف آخر؟
آرزو و خواهشم این است که برگردیم به روزهایی که ادبیات مهربانتری داشتیم. چقدر زیباست با خود و جهان در صلح باشیم.
شرق