این مقاله را به اشتراک بگذارید
خواهناخواه نام کیارستمی آن قدر معتبر و کنجکاویبرانگیز هست که به عنوان یکی از فیلمنامهنویسان و ایدهپرداز فیلم، بیش از بقیهی عوامل به چشم بیاید. که هم باعث بیشتر دیدهشدن فیلم میشود و هم میتواند بر آن سایه بیندازد و سطح انتظار را تغییر دهد. ضمن اینکه طرحهای کیارستمی که مبدأ فیلمنامهها و فیلمهای پرتعدادی هم بودهاند، در نهایت نتوانستهاند به سبک خود او تبدیل شوند؛ طرحهایی که معمولاً بر یک موضوع ساده و بدون اوج و فرود متمرکزند و جزییاتشان هم شبیه یک زندگی معمولیست. سهلوممتنع و بدون وابستگی به روایت. این جور فیلمها صاحب جوهرهای هستند که اگر به دست نیایند، به ضد خودشان تبدیل میشوند. چنین آثاری باید بتوانند به قرارداد کافی و بهموقع با تماشاگر دست یابند و فضا و لحن خود را به طرز متناسبی حفظ کنند. نمونهی موفقش فیلمهای کیارستمیست. مثلاً خانهی دوست کجاست؟، زندگی و دیگر هیچ یا زیر درختان زیتون؛ آثاری که دیگران بر مبنای ایدههای او ساختهاند، معمولاً به آن جوهره نرسیدهاند و در عین حال جسارت حذف کامل روایت را هم نداشتهاند.
مهمترین دوراهی آشنایی با لیلا در ابتدا شکل میگیرد. این که تمرکز داستان بر وصال مردیست که دلبستهی دختری به نام لیلا شده؟ و قرار است شاهد داستانی دربارهی سر گرفتن یا نگرفتن این ازدواج باشیم؟ یا نمایش زندگی وابسته به سیگار مردی که برای پذیرش پیشنهاد ازدواجش، باید سیگار را ترک کند؟ و قرار است شاهد جلوههای بروز این وابستگی جسمی-روانی باشیم؟ آشنایی با لیلا نمیتواند بهموقع، تکلیف خودش را با این دوراهی معلوم کند. تقریباً نیمی از فیلم گذشته که تمرکز فیلم از رابطهی نادر و لیلا، به موقعیتهای متنوع وابستگی نادر به سیگار تغییر میکند و لیلا در حاشیه میماند. به همین دلیل یکسوم میانی فیلم، کشدار و کند میشود. چون تماشاگر در ابتدا بنا را بر پیگیری رابطهی نادر و لیلا گذاشته اما بر خلاف انتظارش، مدام شاهد موقعیتسازی کارگردان برای سیگار کشیدن نادر است و لیلا هم صرفاً در حد یک تعقیبکنندهی بیتأثیر جلوه میکند. مثلاً فصل گورستان که یک نفر بیدلیل به او سیگار تعارف میکند، بخشی از همین رویکرد بلاتکلیف فیلم است. بعد از این است که کمکم تماشاگر به این قرارداد تازه میرسد که اصل فیلم، همین شرایط متنوعیست که نادر بر خلاف قولش و مخفیانه سیگار میکشد. فیلمساز تلاش کرده این حالتها را بهنحوی «خاص» بکند، مثل سیگار کشیدن در کنار یک جهانگرد ژاپنی و توضیح در مورد سیگار کشیدن در ژاپن یا سیگار خواستن از یک جوشکار از بالای اسکلت فلزی یک ساختمان، یا شعر گفتن برای سیگار؛ که در نهایت کشش و جذابیت چندانی هم ندارد. تأکید بر ضرورت سیگار برای فکر کردن و ایدهپردازی تبلیغاتی هم که در خلاصهی داستان فیلم پررنگ شده، در فیلم جا نمیافتد و البته همچنان بهترین جلوهی وابستگی او در همان ابتدای فیلم است که با صدای زنگ ساعت از خواب بیدار میشود اما قبل از آنکه صدای زنگ را خاموش کند، سیگارش را روشن میکند. البته سیگار بعدی که در حمام و با وجود کفمالی صورتش روشن میکند، اغراق اضافهایست که بیشتر به کمدی شبیه است؛ که خب فیلم چنین ساختاری ندارد. کما اینکه برخورد تصادفی او که فولکس زرد دارد با لیلا که فولکس قرمز دارد، به رغم کارکرد رنگ و همزمانی غیرمتعارفش، با بقیهی فیلم همجنس نیست. فیلم در ابتدا و حتی با نوع رفتار پرستار، انتظار فضایی شوخطبعانه و سرخوشانه را ایجاد میکند اما در ادامه، قادر به حفظ آن نیست؛ و حتی معلوم نیست که از اول هم چنین تصمیمی داشته یا نه. سکانسها از هم منفکاند و به نظر با ترتیب یک زندگی عادی تنظیم نشدهاند. انگار موقعیتهایی پراکنده با محوریت سیگار گلچین و در کنار هم چیده شدهاند. بیشتر شبیه مستندی دربارهی اعتیاد به سیگار است که خلاصه شده و شکل داستانی به آن دادهاند. مداخلهی نویسنده/ کارگردان کاملاً مشهود است و این درست بر خلاف ذات آثار کیارستمیست که ایدهآل را در حذف کارگردانی میداند. مثل دعوا بر سر حقوقش با سفارشدهندهی تبلیغات، هنگام خرید جاسیگاری؛ که علاوه بر اینکه تصنعیست، مرتبط کردنش با سیگار هم گلدرشت است.
لیلا حاتمی که به دلیل جایگاه حرفهایاش و نیز نام فیلم، توقع حضور و تأثیر بیشتری را در مخاطب ایجاد میکند، عملاً در کنارهی کارگردان/ بازیگر نقش اول میماند و جز در دو فصل، نقش چندانی ندارد. یکی هنگامی که خودش برای نادر، یک نخ سیگار روشن میآورد و دیگری در ماشین و وقتی مخفیانه گریه میکند. لیلا حاتمی در هر دو جا، مثل همیشه خوب بازی میکند و خوبیاش این است که برای بازی کردنش تلاش نمیکند. اما در همین دو جا هم جنس فیلم عوض شده و ناگهان شکل داستانی آن پررنگ میشود. در واقع عدم تناسب در توزیع نقش، باعث این دوگانگی شده است. این عدم حضور در حدیست که شغل او که یک تستکنندهی عطر است و احتمالاً برای ایجاد تقابل دراماتیک با بوی بد سیگار انتخاب شده، هیچ نقشی در شخصیتپردازی یا روایت یا سایر جزییات آن ندارد و تنها در یک فصل، او را در آزمایشگاه تست عطرها میبینیم؛ و اینکه بویایی قویتری دارد و استعمال پنهانی سیگار نادر را میفهمد. طبق گفتههای فیلمساز، علتهایی مثل دوستی یا رودربایستی یا وساطت کیارستمی در پذیرفتن این نقش توسط حاتمی دخیل نبوده است اما به هر دلیلی بوده، در نقشی پایینتر از سطح توانایی خودش ظاهر شده است؛ و البته از این لحاظ جالب است که او میتواند در دو فصل، گلیم بازیگری خودش را از آب بیرون بکشد. انتخاب نام لیلا برای شخصیت زن و ارتقای آن به نام فیلم، بیش از آنکه به پررنگی نقش او کمک کند، سوءتفاهمبرانگیز است و ممکن است این شک را ایجاد کند که فیلمی مستند دربارهی لیلا حاتمیست.
از منظر سینما و پزشکی، آن روی تلاش نادر برای ترک سیگار، تأکید چندباره بر نقش و الزام سیگار برای بهتر فکر کردن است؛ اینکه او به علت ضرورت ایدهپردازی برای تبلیغات و تسهیل فشارهای روحی ناشی از شرایط سخت زندگی، توان دل کندن از سیگار را ندارد و اینجاست که حوزهی سلامت میتواند با نگاهی شماتتبار به سینما نگاه کند که به اشکال مختلف، به صورت مستقیم و غیرمستقیم، نقش تشویقی یا وسوسهبرانگیز در این زمینه دارد. تا حدی که در یک نما، شاهد توصیف عاشقانهی نادر هستیم و تعمداً به نحویست که مخاطب را به شک بیندازد که در حال شعرگویی برای لیلاست، اما صورت مشتاق نادر کات میخورد به سیگار نیمسوختهای که خاکسترش نریخته است. لبخند غافلگیری تماشاگر، واکنش اول است؛ اما ممکن است مخاطبی را که سیگار را تجربه نکرده به این فکر بیندازد که مگر سیگار چیست که توان دلربایی در این حد را دارد؟ ضمن اینکه تنها انگیزه و دلیل ترک سیگار هم، خوش نیامدن لیلاست و به هیچ عارضه یا دلیل دیگری اشاره نمیشود و احیاناً اگر لیلا کوتاه میآمد، همه چیز حل بود! محل و روش ترک سیگار هم که فیلم با آن شروع میشود، بیشتر سوررئال و شبیه زندان است که داوطلبان ترک را به صف کردهاند و پشت پاراوان، کاری نامعلوم برایشان انجام میدهند. در حالی که چنین روشهایی غیرواقعی و غیرعلمیست و اکنون علاوه بر حمایتهای روحی و روانی و انگیزهسازی ذهنی، صرفاً از چسب نیکوتین و قرصهای بوبوپروپیون (Zyban) که یک داروی ضدافسردگیست به عنوان کمک به ترک سیگار استفاده میشود. هرچند که برخی محققان معتقدند نیکوتیندرمانی، نقش چندانی در ترک سیگار ندارد.
آشنایی با لیلا (تدوینگر، تهیهکننده و کارگردان: عادل یراقی)
فیلمنامه: عباس کیارستمی، عادل یراقی. مدیر فیلمبرداری: رضا تیموری با همکاری علیرضا برازنده. صدابردار: ساسان نخعی. طراح چهرهپردازی: محمود اسمانی. طراح لباس: رعنا امینی. تدوین: پرهام وفایی. موسیقی: پیمان یزدانیان. بازیگران: لیلا حاتمی، عادل یراقی، بهاره رهنما. ۹۰ دقیقه. شروع نمایش: از ۴ دی در گروه سینماهای هنر و تجربه
ماهنامه فیلم
5 نظر
سالار
من این فیلم رو به عنوان یک فیلم طنز جدی تماشا کردم و بسیار لذت بردم. به نظرم از همون ابتدا کارگردان به خوبی نشان می دهد که این فیلم نه جدی است و نه کمدی. آشنایی با لیلا یک فیلم طنز جدی است؛ طنزی با تمام ویژگی های طنز جدی. نه لوده است و نه طنز موقعیت. عمیق است و حتی گاهی فلسفی. اگر بخواهم خلاصه بگویم به قول خود فیلم این فیلم یک “تخم مرغ خروس” است. به نظرم منتقد محترم به خوبی متوجه وجود دوراهی در فیلم شده اند و لی شاید متوجه نشده اند که دوراهی ابدا بر سر مضمون نیست. امیدوارم روزی بیاید که برای نقد هر فیلم ،چه خوب و چه بد، فقط به نقد نوشتن اکتفا نشود… به هر حال باز هم ممنون و سپاسگزارم.
بیژن
با نقد فیلم کاملا موافقم. این فیلم یک دست نیست. ابدا توقع من را بعنوان تماشاگر از نام کیارستمی و لیلاحاتمی براورده نکرد. من متوجه ربط ” تخم خروس ” با موضوع فیلم نشدم هرچند احتمالا کلید محتوای فیلم است! درکل ابدا راضی نشدم.
ممنون
ناشناس
بسیار مزخرف بود
حیف لیلا حاتمی که تو این فیلم بازی کرد
خروجیش این بود = سیگار 😐
هستی
و حالا فیلم امتحان نهایی و شهاب و حسینی!
میگن تاریخ دوبار تکرار میشه،بار اول به صورت تراژدی و بار دوم به صورت کمدی(یعنی مضحک)
نگار
به نظر من فیلم برای مخاطب عام میتونیت یه فیلم خوبی باشه چرا که آرامشی که از فیلم به واسطه لوکیشن ها و بازیگر ها و اکسسوری ها به مخاطب داده میشه میتونه برای مردم عادی که به فیلم به نوع سرگرمی نگاه میکنند جذاب باشه.
اما این فیلم نمیتونه سینماگران و کسانی که به فیلم نگاه حرفه ای دارن رو راضی کنه،مگر گروه خاصی از افراد