این مقاله را به اشتراک بگذارید
سیاست؛ جهت معکوس اخلاق
باوجود دنیای مبتنیبر شر، جایی که رنج میتواند هرگونه شادی را از بین ببرد، جایی که آینده بشر بسان تراژدی-کمدیای بهنظر میرسد که از سوی نابغهای اجرا میشود، انسانی که جهانش پس از عصر روشنگری باید جهانی عقلانی باشد، چه احساسی میتواند داشته باشد؟ بهنظر میرسد احساس او باید دوگانه باشد: از یکسو، تحقیری عمیق نسبت به زندگی انسان و از سوی دیگر همدردی برای برادرانش، برای تمام نفرینشدگان زندگی در هر مرتبهای از حیات که میخواهند باشند.
از اینرو، تاکید بر حس اخلاقی -در کنار احکام فیلسوفان اخلاق- مهم میشود. حسی که به حد کمال به ما اعلام میکند همه با هم برادر و برابر هستیم. بنابراین احساس همدردیکردن یعنی موجودی اخلاقیشدن؛ نتیجهای که گرهگاه یکی از مهمترین فلسفههای اخلاق در قرن نوزدهم بود: فلسفه اخلاق شوپنهاور. بر مبنای این ساختار، اساس اخلاق، همدردی زنده و پرحرارتی است که بهصورت دلسوزی و خیرخواهی عاطفی آشکار میشود. در نظر او این هنوز نقطه اوج اخلاق نیست و حاصل نمیشود مگر با نفی کامل اراده زیستن.
به عبارت دیگر، برابرنهاد میان تصدیق اراده زیستن و نفی این اراده چیزی است که میتوان آن را نظرگاه گسترده اخلاق شوپنهاور نامید. از همین منظر است که شوپنهاور اعمال انسان را قضاوت و طبقهبندی میکند.
اگرچه در نظر منتقدان این ایده اخلاقی ما را به دل شرق میبرد و تنها کاری که شوپنهاور انجام داده این است که آموزههای هندویسم را برای استفاده در غرب تفسیر کرده است، از نگاه خود او فلسفه تماما نظری است و اخلاق هم از آن مستثنا نیست. فلسفه تماشاگر ساده چیزهاست و اخلاق هیچ کاری به کار روشنکردن احکام ندارد. در نظر شوپنهاور اخلاقی که بر مبنای عقل بنا نشده، اخلاقی که بر موعظهکردن مردم مبتنی است نمیتواند تاثیر داشته باشد، چون انگیزهای نمیبخشد. اما از آنجا که بهنظر میرسد باید بیشتر اوقات در عمل از اخلاق دست کشید، قانون و سیاست نیز دستکم در ساخت نظری، فصلی از اخلاق خواهند بود. در این دو زمینه نیز ایدههای شوپنهاور بهطور قاطع با ایدههای زمانهاش در تضاد بودند. او مشکلات اجتماعی را جدی میگرفت و به هیچ روی قصد خودفریبی نداشت. در ادامه تدوین فلسفه اخلاق، ایدههایش درباره حقوق و سیاست از اینجا ناشی میشود.
بهتازگی کتاب «اخلاق، قانون و سیاست» که مجموعه پنججستار از شوپنهاور است – اخلاق، قانون و سیاست، فلسفه حقوق، در باب تعلیم و تربیت، ملاحظات روانشناختی – از فرانسه به فارسی ترجمه شده است. بخش اول این کتاب ضمیمهای است برای «بنیان اخلاق» و خصوصا برای «جهان همچون اراده و تصور»، جایی که شوپنهاور تاحدودی مساله اخلاق را سطحی مطرح کرده بود. در این بخش مطالبی وجود دارد که در آن کتاب طرح نشده است.
این بخش همچنین حاوی تحلیلی نیشدار درباره فضیلتها و رذیلتها است که غالبا با ظاهری شوخطبعانه مطرح میشود. در مجموع، شوپنهاور اخلاق را بر پایه همدردی بنا میکند، همدردیای که نهفقط در شفقت، بلکه در خیرخواهیای واقعی آشکار میشود. اما در فصلی که بحث قانون مطرح میشود نظریه حکومت یا نظریه قوانین به اخلاق باز میگردد، جایی که تعاریف عمل درست و نادرست پایهریزی میشوند و سپس محدودههای مشخصی که یکی را از دیگری جدا میکند از طریق پیامد ترسیم میشوند. شوپنهاور آموزه کانتی درباره حق را رد میکند، آموزهای که در آن ساخت حکومت از «امر مطلق» منتج میشود و امری مشروط نیست، بلکه تکلیفی اخلاقی است.
برایناساس، سیاست، نظریه ناب درباره حق را از اخلاق بیرون میکشد؛ یعنی نظریه ماهیت سیاست و حدود عمل درست و نادرست آن؛ سپس از آن برای مقاصدی از حیث اخلاقی عجیب استفاده میکند. سیاست، جهت معکوس اخلاق را پی میگیرد و در این مورد قانونگذاری ایجابی را بنا میکند و از جمله پناهگاهی بهمنظور حفاظت از این سیاست، یعنی حکومت را میسازد. بنابراین سیاست ایجابی چیزی نیست مگر آموزه ناب حق در جهت معکوس اخلاق. این است اساس فلسفه شوپنهاور در باب قانون، سیاست و حکومت.
در ادامه کتاب، شوپنهاور در جستاری به مساله تعلیم و تربیت میپردازد. مساله آموزش بهطور تنگاتنگ، اگر نه مستقیم، به مساله اخلاق مربوط میشود و همچون حق و سیاست، یکی از مولفههای سازنده آن بهشمار میآید. ملاحظات شوپنهاور در زمینه تعلیموتربیت و آموزش، اولویتدادن مفاهیم بر ادراکات حسی را هشدار میدهد. یعنی روشی که تعلیموتربیت مصنوعی را جایگزین تعلیموتربیت طبیعی میکند و در آن هشداری مفید وجود دارد که باید به آن اندیشید. او با محکومکردن رمانخواندن صحبتش را خاتمه میدهد، چون رمان ذاتا در روحهای جوان افکار غلط زیانآوری در رابطه با شناخت واقعی زندگی پدید میآورد.
جستار پایانی، «ملاحظات روانشناختی» که کتاب با آن تمام میشود، نوعی نگاه از چشم پرنده است بر تمام آنچه اینجا و در دیگر آثار مطرح شده است. این ملاحظات به لطف فرم غالبا شوخطبعانه و نیشدار و سبک فشرده آنکه کمابیش سبک همیشگی نویسنده محسوب میشود، تمام چیزهای قابل شناخت را مطرح میکنند، ثمره الهام لحظه هستند، افقهایی بر تعداد زیادی از نکات میگشایند و نسبت به تمام مطالبی که مقدم واقعشده اهمیت کمتری ندارند.
شوپنهاور در اینجا نیز همچون جستارهای دیگر، تحقیر زیادی نسبت به گله انسانی ابراز میکند. بااینحال، شاید بهترین قضاوت درباره محتوای اثر شوپنهاور برخاسته از خود او باشد. او میگوید: «آثار من شامل مقالاتی ساده هستند که توسط ایدهای الهام شدهاند که در آن لحظه سرشار از آن بودهام و قصد داشتهام آن را تثبیت کنم؛ با کمی آهک و ملات به هم پیوندشان میدهم. بههمینخاطر است که توخالی و کسالتبار نیستند، همچون این کسانی که در دفتر کارشان مینشینند و کتابی را صفحهبهصفحه طبق برنامهای ثابت مینویسند».
اخلاق، قانون و سیاست
اثر آرتور شوپنهاور
ترجمه عظیم جابری
انتشارات افراز
شرق