این مقاله را به اشتراک بگذارید
ماجراجویی اسکیموها در سرزمین یخی/ روح تاریکی خطرآفرین میشود
انیمیشن «افسانه ساریلا» تصویرگر کولاک های شدید و بهمن و سورتمهسواری از میان تونلهای یخی پیچ واپیچ و نبردهای مرموز بین عشق و نفرت است و اولین انیمیشن سه بعدی کانادا در قالب فیلم بلند محسوب می شود.
افسانه ساریلا یک انیمیشن سه بعدی محصول سال ۲۰۱۳ و از کشور کانادا است. در واقع این انیمیشن اولین انیمیشن سه بعدی کانادا در قالب فیلم بلند محسوب می شود. این فیلم که به کارگردانی نانسی فلورانس ساوارد ساخته شده کاملا تحت تاثیر فرهنگ اینویی یعنی اسکیموهای ساکن قطب شمال است و سنتهای این باور را ارایه میدهد.
داستان فیلم در شمال کانادا در سال ۱۹۱۰ می گذرد و داستان سه اینویی جوان را روایت میکند که در سرزمین افسانهای ساریلا در جستجوی غذا برای قبیله خود هستند. یکی از آنها، به نام مارکوسی در طول ماجراجویی هایشان متوجه می شود که یک شمن اینویی واقعی است در حالی که شمن قبیله شان تلاش میکند تا او را بکشد.
این فیلم در آمریکا با عنوان «سرزمین یخ زده» اکران شد و در حالی که زمان اکران آن تنها چهار هفته با آغاز اکران «یخ زده» انیمیشن مشهور دیسنی فاصله داشت از لوگویی استفاده کرد که شباهت زیادی به لوگوی دیسنی داشت و موجب شد تا کمپانی دیسنی دادخواستی علیه فیلم را به دادگاه ارایه کند. در نتیجه شکایت سونی دو کمپانی در نهایت با هم به توافق رسیدند تا فیلم به نام اصلی خودش اکران شود و ۱۰۰ هزار دلار به عنوان غرامت به دیسنی پرداخت شود.
این محصول که با بودجه ۸.۵ میلیون دلاری ساخته شد به عنوان اولین محصول بلند سه بعدی کانادا شناخته شده است. این فیلم این موفقیت را به دست آورد تا یکی از ۱۹ انیمیشنی باشد که آکادمی اسکار در سال ۲۰۱۴ به عنوان فهرست اولیه برای رقابت بهترین انیمیشن سال معرفی کرد.
با این حال جایزهای از سوی جشنوارههای مختلف به دست نیاورد. ترانه فیلم با نام «دور از خانه» نامزدی جایزه اسکرین کانادا را برای دستاورد موسیقی به دست آورد و نویسنده ترانه یعنی الیساپی ایزاک و آهنگساز آن اولیویه آوریو نامزد دریافت جایزه شدند.
انیمیشن «افسانه ساریلا» اول نوامبر ۲۰۱۳ راهی سینماها شد. این محصول به زبان فارسی نیز دوبله شده و در بازار موجود است و یکی از فیلمهای شبکه پویا برای نوروز سال پیش بود.
قصه از کجا شروع شد؟
مارکوسی یتیم جوانی است که با خواهر کوچکش میپولوک در یک قبیله اینویی زندگی می کند. مارکوسی می تواند با حیوانات حرف بزند و قدرتهایی دارد که تنها متعلق به شمنهاست. شمنها رهبران معنوی قبیلههای بدوی هستند که ادعا دارند با ارتباط با جهان ارواح میتوانند مشکلات و بیماریهای مردم را حل کنند. با این حال او دوست ندارد شمن باشد و به همین دلیل قدرتهای خود را مخفی نگه میدارد چون میترسد اگر شمن باشد شبیه شمن قبیلهشان کرولیک شود.
کرولیک خودخواه بار آمده و پس از مرگ پسرانش که همراه پدر مارکوسی در یک تصادف در حال شکار کشته شدند، زندگی منزویای دارد. او همسرش سایا را که به تازگی از او جدا شده مسبب مرگ پسرانش می داند چون خودش موافق نبود که پسرانش از سن پایین راهی شکار شوند. از نظر او پدر مارکوسی نیز به طور ویژه مسئول این واقعه محسوب میشود و کرولیک به همین دلیل از مارکوسی نیز متنفر است.
در آغاز فیلم، کرولیک مخفیانه تبدیل به الهه سدنا می شود و تلاش میکند تا با روح تاریکی تماس بگیرد. در مجازات این کار، سدنا همه حیوانات را از سرزمینهای مربوط به قبیله فرامیخواند و با این کار موجب میشود تا کمبود خطرناک مواد غذایی دامن قبیله را بگیرد و معاملات رایج قبیله متوقف شود. اعضای قبیله با از جان گذشتگی تصمیم میگیرند تا به جستجوی ساریلا بروند سرزمینی افسانهای که گفته میشود در آنجا حیوانات زیادی وجود دارند.
تحت تاثیر کرولیک که هدفش این است که مارکوسی در این سفر کشته شود، سه جوان اینویی برای این سفر انتخاب میشوند: مارکوسی با دو دوستش پوتولیک که پسر رییس قبیله است و آپیک. این سه از کودکی با هم همپیمان بودند. سایا که اکنون به عنوان شفابخش شناخته میشود، پیشنهاد میدهد تا در غیاب مارکوسی از خواهر کوچک او و سگش کاجوک مراقبت کند.
سه دوست قبیله را با سگهای سورتمه و کیمی موش صحرایی آپیک ترک میکنند. در تلاشی که آنها به خرج میدهند، با خطرهای متعددی روبه رو میشوند که در واقع از طریق جادوی کرولیک برای آنها رخ میدهد.
این خطرها شامل روبه رو شدن پوتولیک با طلسم دوقلو به اسم مدال است که او را وا می دارد تا به مارکوسی حمله کند. سه مسافر جوان با این حال بر همه خطرها غلبه میکنند و بارها و بارها به کمک قدرتهای مارکوسی نجات مییابند. در این میان، کرولیک همسر سابقش سایا را برای دزدیدن غذا از قبیله دستگیر و او را زندانی میکند.
در نهایت سه دوست به ساریلا میرسند، زمینی گرم و پر از زندگی، جایی که میتوانند به سرعت شکار کنند و خیلی بیشتر از آنچه نیاز داشتند برای قبیله غذا به دست بیاورند. علاوه بر این، آپیک متوجه میشود که در همه این مدت مارکوسی را دوست داشته و تازه متوجه میشود که او پیش از این علایمی ناشی از محبتش به وی ابراز کرده بود. سدنا به مارکوسی میگوید از همه آزمونها گذشته و نیازد دارد تا یک «چیز کوچک» دیگر را انجام دهد تا به قبیله بازگردد و بتواند حیوانات را آزاد کند. اما راه این کار را به او نمیگوید، تنها میگوید یک شمن واقعی باید خودش بفهمد چه کار کند.
اندکی بعد دوباره پوتولیک تحت نفوذ کرولیک میخواهد مارکوسی را بکشد اما موش صحرایی از ماجرا باخبر می شود و پوتولیک را نجات میدهد. پس از بازگشت به قبیله، آپیک میگوید که میخواهد با مارکوسی ازدواج کند و والدینش با این کار مخالفت میکنند. پوتولیک پیش از این موافقت خود را اعلام کرده بود چون اکنون تنها هدفش سفرهای بیشتر است تا راه و رسم زندگی را یاد بگیرد و بتواند رهبر بعدی خوبی برای قبیلهاش باشد.
کرولیک که خشمگین از زنده بودن مارکوسی است او را به چالش میکشد. مارکوسی جنگ جادویی را میپذیرد و میفهمد این آخرین آرزویی بود که سدنا حرفش را زده بود. در نهایت کرولیک میمیرد و در حال مرگ میگوید سایا را زندانی کرده و درخواست عفو میکند. مارکوسی به نیابت از قبیله از سدنا طلب بخشش میکند و او اجازه میدهد تا حیوانات دوباره به سرزمین آنها بازگردند. کلاغ کرولیک هم پیشنهاد میدهد تا از این پس به مارکوسی خدمت دهد و وقتی او نمیپذیرد، او پرواز میکند و میرود. در آخرین نما یکی از طلسمهای دوقلو در همان راهی روشن است که پوتولیک در آن گام گذاشته تا دنیا را بشناسد.
صداپیشگان
در این انیمیشن داستین میلیگان در نقش مارکوسی، راشل لیفر در نقش آپیک، تیم رزن در نقش پوتولیک، کریستوفر پلالمر در نقش کرولیک، ژنویو بژو در نقش سایا صحبت می کنند.
پیام انیمیشن
همانطور که از قصه فیلم میتوان دریافت این انیمیشن با تمرکز بر دو نیروی خیر و شر که با فداکاری و نفرت تجلی پیدا میکند، مخاطب را با خود همراه میکند. در نهایت این نیروی سازنده و سالم است که پیروز میشود و در نتیجه این پیروزی خیر و صلاح همه مردم قبیله تامین میشود.
منتقدان چه گفتند
این فیلم در وبسایت نقد راتن تومیتوز دو نقد مثبت و یک نقد منفی دریافت کرد که برای احتساب یک امتیاز متوسط کافی نبود. به همین صورت وبسایت متاکریتیک نیز تنها یک نقد از این فیلم ثبت کرده که نقدی مثبت بوده و در نهایت به آن امتیاز ۷۰ را اختصاص داده است. در نقد نشنال پست این فیلم را با وجود پلاتی که به نازکی یخ بهاری است نازک و کم محتوا خوانده، اما در مجموع آن را به حد کافی لذتبخش معرفی کرده است.
نقد روبرتو ایتو از نیویورک تایمز
«افسانه ساریلا» اولین فیلم انیمیشن سه بعدی کشور کانادا است. این فیلم از صداپیشگان توانایی استفاده میکند که از جمله آنها میتوان به کریستوفر پلامر متولد کانادا و ژنویو بوژو اشاره کرد. داستان آن نیز از فرهنگ و افسانههای اینویی الهام گرفته است.
در آن میتوان کولاکهای شدید و بهمن دید و سورتمهسواری از میان تونلهای یخی پیچ واپیچ و نبردهای مرموز بین شمنهای رقیب را مشاهده کرد. این فیلم بعد از پیشنمایش خود در فستیوال بینالمللی فیلم کودکان TIFF در تورنتو در سینماهای کانادا به نمایش درآمد و بعدها تهیهکنندگان مختلف قراردادهایی را برای توزیع آن در ۲۲ کشور از جمله آلمان، روسیه و چین امضا کردند.
اما اتفاق عجیبی برای فیلم در راه ایالات متحده افتاد. قبل از انتشار دیویدی فیلم در ماه نوامبر، یک کمپانی توزیع واقع در تورنتو به نام «فیز ۴ فیلمز» عنوان رسمی آن را از «افسانه ساریلا» به «سرزمین یخزده» تغییر داده و لوگویی برای آن درست کرد که به شدت شبیه به لوگوی فیلم پرفروش کمپانی دیزنی یعنی «یخزده» بود. وکلای دیزنی هم به سرعت یک دعوی فدرال شکل دادند و تمامی شباهتهای لوگوها که از نظر آنها «تقریبا یکسان» بودند را با جزییات شرح دادند. به گفته این دعوی قانونی، نام و لوگوی جدید خلق شده برای سود بردن از اکران سینمایی فیلم «یخزده» در ماه نوامبر طراحی شده بودند.
مدتی طول کشید تا خبر دعوی به سمت شمال و استودیوی مودوس افاکس، که مسئول طراحی جلوههای بصری فیلم بود، برسد. اریک کلمان رییس تولید این استودیو گفت: حس اصلی اینجا ناراحتی بود، چون ما تمام تلاشمان را برای این فیلم کرده بودیم و به این پروژه افتخار میکنیم. خیلی ناراحتکننده بود که بشنویم بعضیها فقط به خاطر دعوی قانونی از آن خبردار خواهند شد.
اما فیلم «افسانه ساریلا» به غیر از تمام آن یخ و برف، هیچ نکته مشابه دیگری با «یخزده» ندارد. این فیلم از همان ابتدا یک تلاش عاشقانه بود. وقتی نانسی فلورنس ساوار تهیهکننده و کارگردان فیلم آن را در سال ۲۰۱۰ به مودوس افاکس آورد، نزدیک به یک دهه بود که داشت روی آن کار میکرد.
نقد فرانک شک از هالیوود ریپورتر
فیلم «افسانه ساریلا» که اولین فیلم انیمیشن سه بعدی کشور کاناداست بیشتر به خاطر استفاده از فرهنگ اینویی قابل توجه است و از این فرهنگ برای تعریف کردن داستان سه فرد جوان که به سرزمینی مرموز سفر میکنند تا مردم خود را از گرسنگی نجات دهند بهره میبرد. اما این فیلم از نظر روایتی خیلی واضح نیست و از دید بصری هم نکته متمایزکننده خیلی خاصی ندارد، حتی با استفاده از افراد مشهوری مانند کریستوفر پلامر و ژنویو بوژو در میان صداپیشگان خود نیز نخواهد توانست بین تماشاچیان آمریکایی چیزی بیش از یک کنجکاوی معمولی به وجود بیاورد.
داستان فیلم که در اوایل قرن بیستم اتفاق میافتد درباره یک قبیله اینویی است که بیش از همیشه با خطری روبه روست که از سوی یک الهه بیرحم و شیطانصفت بر آنها وارد شده است. کرولیک با صدای پلامر که شمن آنهاست نمیتواند مشکل را حل کند، اما یکی از زنان پیر و باهوش جمع با صدای بوژو به قبیله اطلاع میدهد که غذاهای بسیاری در سرزمین دور ساریلا پیدا خواهد شد، جایی که تنها کسانی که قلبی پاک دارند میتوانند وارد آن شوند.
سه فرد جوان به دنبال این نعمتها میروند: پوتولیک (تیم رازن) که پسر رییس قبیله است، نامزد زیبایش آپیک (راشل لافور) که حیوان خانگی دوستداشتنیاش را هم با خود میآورد و در نهایت مارکوسی (داستین مولیگان) که خود قدرتهای نهفته شمنی در اختیار دارد. کرولیک که میخواهد جایگاه خود در قبیلهاش را تضمین کند سعی میکند ماموریت را با کمک کواتاک همراه خود خراب کند.
این فیلم که پر از ماجراجوییهای فراوان شامل یخهای نازک و خرسهای خشمگین است، به صورت بیش فعالانه از یک سکانس اکشن دیوانهوار به سکانس بعدی میپرد و مطمئن میشود که توجه دقیق بینندگان جوان آن خیلی سفت و سخت مورد امتحان قرار نگیرد. اما شخصیتسازیهای تک نوتی و شاخصههای انیمیشنی قابل پیشبینی به سرعت خستهکننده میشوند و فیلم حتی با وجود احساس ماجراجویانهاش نمیتواند بیننده را کاملا مجذوب خود کند. این تنها صداگذاریهای خارقالعاده بوژو و پلامر هستند که فیلم را کمی متمایز میکنند آن هم در حالیکه پلامر با همان صدای پرانرژی و باوقاری که در نقشهای شکسپیریاش استفاده میکند در فیلم ظاهر میشود.
مازیار معتمدی / مهر