این مقاله را به اشتراک بگذارید
جدال نمادها/ محسن بیگآقا
نکاتی درباره برف روی کاجها
یک-
واکنش نخست منتقدان در برابر نمایش فیلم «برف روی کاجها» چه بود؟ غافلگیری! از اینکه یک بازیگر، این فیلم سیاهوسفید رشکبرانگیز را بهعنوان فیلم اولش ساخته است. فیلمی در مورد یک مضمون دشوار و درونی. هوشمندی او در این است که برخلاف نمونههای مشابه در سینمای ایران، که در آنها بازیگر دست به ساخت فیلم زده، خود نقش اصلی را بازی نکرده است. اصراری هم در تغییر نقشها یا فیلمنامه به خرج نداده تا مثلا بهجای صابر ابر، خود در مقابل شخصیت اصلی زن فیلم قرار بگیرد و سبب تحول مهم در زندگی او شود. یادمان باشد در سینمای ایران بین قدیمیها محمدعلی فردین خود نقش اصلی فیلم پرفروش «سلطان قلبها» را به عهده داشت و بین بازیگران فعال امروز هم فرامرز قریبیان اصرار دارد در فیلمهایش، خود نقش اصلی را بازی کند: از فیلم اولش «جدال در تاسوکی» گرفته تا فیلم آخرش «گناهکاران» که هنوز روی پرده نرفته. سنت کارگردانی بازیگران در سینمای جهان از همان سالهای ابتدایی تاریخ سینما آغاز شد. طلایهداران این حرکت، بازیگران کمدیای مانند چالز اسپنسر چاپلین و باستر کیتون بودند.
بعدها سینمای ایتالیا با فیلمسازی کمدینهایی نظیر مائوریتسیو نیکتی، روبرتو بنینی، کارلو وردونه و نانی مورتی این حرکت را ادامه داد. در دهه هشتاد میلادی سوپراستارهای هالیوود مانند رابرت ردفورد، رابرت دونیرو و بهویژه کلینت ایستوود، فیلمهای قابلقبولی ساختند.
دو-
سینما هنر تصویر است و وقتی کارگردانی مضمونی درونی را برمیگزیند، خودخواسته کارش را سخت کرده. هنر هفتم مثل ادبیات قادر به بیان وضعیت پیچیده افراد از طریق کلمات نیست. نریشن یا گفتار روی فیلم هم در اینجا به کار نمیآید. پس فقط میماند روایت قصه از طریق تصاویر با ابزاری که نامش دوربین است و حداکثر قدرتش حرکت عمودی، حرکت افقی و رفتن بهعمق میدان است. زوم هم که مدتهاست برچیده شده و در سینما از گناهان کبیره محسوب میشود. در این شرایط، مفاهیمی مانند تنهایی یک زن، شکست و تردید او در انتخابی دشوار در زندگیاش را چگونه میتوان بهنمایش گذاشت؟ نمادها اینجا بیش از هرچیز به کار میآیند. سیاهوسفید بودن فیلم خود مفهوم مونوتون و بیحادثهبودن زندگی زن را میرساند. برف هم که خود نماد معصومیت است؛ معصومیتی که زن فکر میکند بعد از سالها زندگی مشترک، از دست رفته است و متاسفانه در زندگی زناشویی قابلبرگشت بهنظر نمیرسد. کاج در مقابل نماد تداوم و زندگی است. بههمریختگی خانه بیتردید نماد آشفتگی روح زن است و او وقتی خود را در مقابل تغییر چیدمان خانه قرار میدهد، قصد حفظ زندگی و خانواده خود را دارد. جالب اینکه کارگردان با وجود ایجاد بستر مناسب برای استفاده ابزاری از موسیقی برای تلطیف فضا – با توجه به شغل زن بهعنوان معلم موسیقی- موسیقی را بهحداقل رسانده و بهعمد فضا را خشک نشان داده. قصه و نحوه روایت فیلم هم ریتم آرامی دارد، بیحادثه است و دقیق نوشته شده. یادمان باشد پیمان معادی قبل از بازی در فیلم «درباره الی» و بهشهرت رسیدن بهعنوان بازیگر فیلمهای مهم سینمای ایران، فیلمنامهنویس بوده. و باز یادمان باشد که تئوری مولف و اعتباری که به کارگردان در مقابل سوپراستارها داد، وسوسه فیلمسازی را بیشتر به جان بازیگران انداخت!
سه-
برف روی کاجها فیلمیست دچار کجفهمی شده. طبق معمول در بررسی دولتی یک فیلم سینمایی، از منظری غیرهنری و بدون شناخت از سینما استفاده شده. در سالهایی که سینمای ایران با نمایش خیانت درپی جذب مخاطب است و در فیلمهایی مانند «زندگی خصوصی»، (محمدحسین فرحبخش) خیانت یک عمل لذتبخش است که باید با جزییات به نمایش درآید، برف روی کاجها فیلمی است در مذمت خیانت. فیلمی که تلخی و شکست ناشی از خیانت را به نمایش میگذارد و هرگز تصویر دلچسبی از آن را روی پرده منتقل نمیکند. فیلم اصلا درباره یک قربانی خیانت است. اگر هم زن در پایان فیلم از احساس تازهای در وجودش میگوید، بیش از هرچیز به زندگی بیروح خود با مرد خیانتکار اشاره دارد. او قراری برای ازدواج با مرد جوان نگذاشته و فیلم بهعمد در فصل کنسرت موسیقی، زن را تنها نشان میدهد. زن از ازدواجی میگوید که تاریخ مصرفش گذشته و ترکهای عمیقی برداشته. او برای رسیدن به این دانایی طبق معمول از مسیر رنج تا مرز فروپاشی خود پیش رفته و بهایش را پرداخته است. پس در بیان مشکل خانوادگی خود است که میگوید پس از سالها حس کرده دلش لرزیده. در مقابل، برف روی کاجها را میتوان فیلمی زنانه و تا حدی فمینیستی خواند. زنهای فیلم کاملا محق هستند و مردها گناهکار یا ضعیف: شوهر رویا از ترس خود را پنهان کرده و صابر ابر نیز نقش مردی را بازی میکند که بیدستوپابودن ویژگی بارز آن است!
چهار-
وقتی یک بازیگر فیلم میسازد، معمولا فیلمش یک نقطه قوت مهم از پیشتعیینشده دارد: بازیگری! برف روی کاجها نیز بازیهای خوبی دارد. بهویژه در مورد بازیگر اصلیاش مهناز افشار که یک نقطه عطف در کارش محسوب میشود. پیش از این فیلم، مهناز افشار را بهعنوان بازیگر بخشی از سینمای ایران موسوم به سینمای بدنه یا تجاری میشناختیم. اما حالا او بازیگر توانای سینمای متفاوت یا هنری است. تواناییهای او حالا به اثبات رسیده. برخلاف فیلمهای قبلیاش، او در برف روی کاجها نه با صدای زیرش فریاد میزند و نه میمیک چهرهاش را اغراقآمیز تغییر میدهد. کار او پیچیدهتر از اینهاست: بازی درونی و زیرپوستی. لی استراسبرگ، استاد آلپاچینو، بازیگر مشهور مکتب «اکتورز استودیو»، زمانی به او گفته بود که یک بازیگر بیشتر از نقشهایی که برایش ساخته نشدهاند چیز یاد میگیرد؛ نقشهایی که او را وامیدارند مدام از خودش سوال کند. از این جهت بهنظر میرسد جسارت مهناز افشار برای بازی در نقش رویا ثمر داده است. صابر ابر بازیگریست که توانایی خود را در چندچهرهبودن در سینمای ایران بهاثبات رسانده. برای نمونه کافیست به نقش او بهعنوان جوان آرام و صمیمی در برفها روی کاج اشاره کنیم که در تضاد کامل با نقش موتورسوار خشن و مزاحم در فیلم پذیرایی ساده (مانی حقیقی) است. اما بین بازیگران نباید از حضور حسین پاکدل غافل شد که با وجود بازی کوتاه خود انگار هرچه تجربه داشته را در همان چند جملهاش ریخته است.
شرق / مد و مه / اردی بهشت ۱۳۹۲