این مقاله را به اشتراک بگذارید
فیلم «روباه» چه جذابیتی دارد؟
شب شیطان
سیدرضا صائمی
اگر پوسته امنیتی- جاسوسی قصه را برداریم و از مسئله هستهای بهعنوان هسته درام به لایههای درونیتر و مغز آن حرکت کنیم، بهتر میتوانیم به قضاوت درباره «روباه» بهروز افخمی بنشینیم؛ فیلمی که در سطح درونی و ساختار سینماییاش، نقاط قوت بیشتری نهفته تا در سطح بیرونی و موضوعش. به عبارت دیگر جذابیت «روباه» از حیث دراماتیک در استفاده درست از عناصر و مؤلفههای فیلمهای جاسوسی- معمایی است؛ عناصری مثل تحرک، تعلیق، تعقیب و گریز، تعدد و تنوع لوکیشنها و ریتم و ضرباهنگ تند روایت که در نهایت «روباه» را به اثری خوشساخت بدل میکند حتی اگر با گفتمان و تأویل ایدئولوژیک زیرپوستی آن همسو نباشیم. قصههایی از این دست در سینمای ما اغلب دچار اغراق یا روایت غیرمنطقی میشوند که گاه آنها را به ژانر تخیلی بدل میکند. اما در «روباه» شاهد فیلمنامهای شستهرفته هستیم که مبتنیبر منطق دراماتیک پیش میرود هرچند که حشو و زوائدی هم دارد. مثلا سکانسهای مربوط به ارمنستان واقعا اضافه به نظر میرسد و حذف آن به انسجام و یکدستی بیشتر قصه کمک میکند، بهویژه اینکه این خردهپیرنگ به حال خود رها شده و نسبت منطقی با خط اصلی قصه پیدا نمیکند. «روباه»، هم واجد ریتم درونی است و هم بیرونی به این معنی که هم خود قصه و موقعیت جاسوسی- معمایی آن سویه ملتهب و تعلیقآفرینی دارد و هم شیوه روایت تقریبا مینیمالیستی با بهرهگیری از زمانبندی مناسب و تقطیع زمانی سکانسها مبتنیبر رخدادهایی جزئی به ریتم بیرونی مناسب آن کمک کرده است. درواقع رویکرد روایت «روباه» به شکل استقرایی و از جزء به کل است. یعنی ابتدا به شکل جزئی شخصیتها و موقعیتهای خرد خود را در یک چیدمان موازی میچیند. بعد از آن یک کلیت معمایی شکل میدهد تا مخاطب در بستر این نظم دراماتیک گامبهگام با خط روایت پیش رفته و درگیر قصه شود. اطلاعات به شکل قطرهچکانی و تدریجی در رهگذر این روایت به قصه تزریق شده و با موجهای حلقویای که ایجاد میکند، بسط مییابد. به اینها باید اضافه کرد پرهیز کارگردان از تأکید بیشازحد بر سویه ایدئولوژیک ماجرا و اینکه حراست و صیانت از دانشمندان هستهای چقدر مهم است یا تأویلهای سیاسی پررنگ. درواقع افخمی تلاش کرده تا از فروغلتیدن فیلم در شعارهای سیاسی دوری کرده و با قوامبخشیدن به خود درام به پیام سیاسی خود دست یابد. جالب اینکه از طنز و زبان کمیک هم در روایت بهره برده بدون اینکه دچار لودگی یا لکنت در بیان شود. درواقع فیلمساز تلاش کرده بیش از هرچیزی به اصول قصهگویی خود پایبند باشد و این پایبندی البته موجب شده تا مخاطب وجوه خیالانگیزبودن برادر نتانیاهو در تهران را پس نزند و در دل قصه هضم کند؛ قصهای که در بیان چندخطی خود نیز کنجکاویبرانگیز است: یوهان، افسر درجهدار اسرائیلی، که از قضا دومین برادر نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل هم است، برای دور جدیدی از ترور دانشمندان هستهای، به ایران سفر میکند. او در مأموریت خود تنهاست و از افراد سادهلوح برای دستیابی به اهداف کثیفش بهره میبرد. «مفتون» یکی از همین جوانان سادهلوح است که با موتور شخصیاش مسافرکشی میکند. او که موتورسواری ماهر و قابل است، بهدلیل همین مهارتش موردتوجه یوهان قرار گرفته و طعمهاش میشود و همین سرنخی است تا در نهایت یوهان در دام مأموران امنیتی وزارت اطلاعات بیفتد.
بدون شک باید بازی خوب حمید گودرزی در نقش حمید مفتون را در گرمکردن تنور درام نادیده نگرفت. او پس از سالها دوری از دوران اوجش، اینک در این نقش خوش درخشیده و با درک درست از این کاراکتر، به بسط پویا و غنی درام کمک کرده است و کاش مرجان شیرمحمدی (صرفا به دلیل همسربودن کارگردان) نقش مقابل او را بازی نمیکرد. کمترین دلیل این حرف، فاصله سنی بین این دو است که باورپذیری نوع رابطه آنها را تضعیف کرده است. البته انتخاب هوشمندانه آرش مجیدی برای نقش مرتضی به عنوان رئیس این گروه امنیتی را نیز باید به یاد داشت که شاید بیشترین حجم پیشبرنده داستان را بر دوش کشیده و بهدرستی از پس نقش برآمده است. در کنار همقراردادن زندگی مفتون و یوهان به تعادل و ایجاد بالانس دراماتیک فیلم بین دوسویه اجتماعی و سیاسی کمک کرده و به نوعی مسئله امنیت ملی را به عنوان مسئلهای کلان به مسئلهای خرد در دل زندگی روزمره تزریق کرده و از این طریق بستر همذاتپنداری بیشتری را برای مخاطب فراهم میکند. بهرهگیری از ظرفیتهای کمیک درونی قصه نیز به تلطیف فضای جدی و ملتهب امنیتی- پلیسی فیلم کمک کرده است. بااینحال انگار قصه یک چیز کم دارد؛ یک چیزی که بتواند «روباه» را مثل «روز شیطان» به تجربهای شیرین بدل کند. اما به نظر میرسد «روباه» فیلم تاریخ مصرفداری است و در این فضای سیاسی متأثر از انرژی هستهای و حواشی آن است. به همین دلیل باید آن را بدون عینک سیاسی- ایدئولوژیک نگریست وگرنه شاید یک نوع محافظهکاری پنهان یا مثلا بوی سفارشیبودن از آن به مشام برسد. بااینهمه هوشمندی و تجربه افخمی در این اثر را نمیتوان انکار کرد که مهمترین دلیل منطقی آن، ایجاد تعادل بین سویه امنیتی- سیاسی و سویه اجتماعی-دراماتیک فیلمش است که با حرکت در نقطه میانی این فضا، توانسته دستکم شأنیت سینمایی اثرش را حفظ کند، فیلمی که بیشاز سیاسیبودن، حادثهای و اکشن بوده و خاصیت قصهگویی دارد. با اینکه شاید هیچ فیلمی به اندازه آن اینچنین عریان از دستگاه امنیتی کشور و ماهیت حرفهای آن سخن نگفته باشد.
شرق