این مقاله را به اشتراک بگذارید
تأمل در موضوعهایی نظیر خوب و بد، درست و نادرست و انتخابهایی که نمایانگر چنین موضوعهایی باشد، شاید بیش از هرچیز دیگری به علم اخلاق مرتبط است. اینکه بتوانیم عقاید خود را روشن بیان کنیم و وقتی پای مباحث اخلاقی به میان میآید برای آنها توجیه عقلانی داشته باشیم، یکی از مهمترین شیوههای تقسیمبندی ارزشهایی است که میخواهیم در چارچوبشان زندگی کنیم. اما اگر این سؤال برایتان پیش آمده که علم اخلاق به این مسائل چه ربطی دارد و چه دخلی به زندگی آدم دارد، کافی است صفحات همین روزنامه یا هر روزنامه دیگری را ورق بزنید تا اهمیت موضوع برایتان روشن شود. هرروز با سیلی از اخبار مربوط به انتخابهای فردی و عواقب آنها مواجهیم: از شهوترانی آدمهای سرشناس گرفته تا خشونت جنگ و مصیبتهای آن، از دیدن صحنه گرسنگیکشیدن کسانی که ساکن همین جهاناند تا تخریب موردی اموال عمومی و خلاف و جنایت در خیابانهای مرکزی شهر. توضیح چنین مواردی حتما با هم متفاوت است؛ از توجیههای تفصیلی فلان ایدئولوژی سیاسی یا اقتصادی تا شکوه و شکایت بسیاری از سنتگرایان که ارزشهای گذشتهشان از میان رفته است. اما بهنظر میرسد به هرصورت راه گریزی از اعمال نظر مسائل اخلاقی و نسبت آنها با اتفاقات جهان اطرافمان نیست. مل تامسن در کتاب «علم اخلاق» از همین مدخل بحث درباره اخلاق را پی میگیرد و این موضوع را فرایندی مهم برای انتخابهای آینده میداند؛ چراکه میکوشد نشان دهد غایت آن، زندگی بهتر است. او میپرسد، با توجه به اینکه نظریههای علم اخلاق و نحوه اطلاق آنها در مسائل و مباحث عملی، لبه حساسیت ذهن را تقریبا به هر خبری در روزنامه تیز میکند، آیا موضوعی مهمتر از علم اخلاق هم میتوان سراغ گرفت؟ این کتاب با چنین نگاهی، علم اخلاق یا فلسفه اخلاق را به تأمل در دو موضوع درست یا نادرست محدود و انتخابهای اخلاقی افراد را در همین راستا بررسی میکند. از اینرو، استدلال میکند «اگر بپذیریم هنر زیستن مقتضی اندیشیدن و آفریدن و امیدواربودن و خواستن است، علم اخلاق ابزار سنجش ما خواهد بود». برایناساس، علم اخلاق را فعالیتی عقلانی میداند که به مطالعه در انتخابهای اخلاقیاتی، کندوکاو در پیامدهای آنها و توجه به چگونگی توجیهشان میپردازد. از اینرو، علم اخلاق را به دو بخش تقسیم میکند: نظریه علم اخلاق و علم اخلاق عملی. مسئله در نظریه علم اخلاق این است که بهتر است بنیان اخلاقیات بر نوعی تفسیر عقلانی از طبیعت، نتایج پیشبینیشده، کمال فردی یا نیازهای جامعه قرار بگیرد. همچنین در این بخش، از علم اخلاق برای بررسی مباحثی در خصوص شأن زبان اخلاق، اختیار و مانند آنها استفاده میشود. اما در علم اخلاق عملی این دست نظریهها را در ابعاد گوناگون زندگی بهکار میگیرند: اصول اخلاق پزشکی، مباحث جنگ و صلح و مرگ یا زندگی، اخلاق زیستمحیطی، حقوق حیوانات، اصول اخلاق شغلی و مانند آن. البته در نظر نویسنده، اخلاقیات صرفا در جایی معنی و محمل منطقی پیدا میکنند که در انجام کارهای خود از اختیار برخوردار باشیم. از اینرو، چاره در آن است که حدودی را بررسی کنیم که اوضاعواحوال ما، یعنی پیشینه، محیطزیست، موقعیت اقتصادی، احوال عاطفی، مجال آن را به ما بدهند که افعال و اعمال ما را توجیه و تبیین کنند. بههمیندلیل، تامسن در این کتاب مدعی است تعلقخاطر به علم اخلاق، تعلقخاطر به زندگی است.
از تولد آلمان تا شکست هیتلر
در حدفاصل سالهای ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵، کشور آلمان تحت سیطره مردی قرار گرفت که با طرح عقاید افراطی در مسائل سیاسی و نژادی، بسیاری از ساکنان تحت حاکمیت رایش سوم را مسحور و همراه خود کرد و چنان هواداران متعصبی در سراسر دنیا یافت که حاضر بودند در دفاع از آرمان خود، دست به جنایت بزنند و تا پای جان مبارزه کنند. او آلمان نازی را شکل داد و با ایدئولوژی سیاسی خود برای اروپا و بخشی از جهان، شاید هولناکترین تاریخشان را ساخت. شاید بههمیندلیل باشد که در تمام این سالها، بحث درباره آلمان نازی به چنان موضوع پرطرفداری تبدیل شد که با گذشت ٧٠ سال از جنگ دوم جهانی، هنوز هم انبوهی کتاب و مقاله درباره آن منتشر میشود. شاید بیش از صدعنوان کتاب مهم و جدی فقط درباره زندگی شخص هیتلر در بازار کتاب جهان موجود باشد. در زبان فارسی هم کتابهای بسیاری درباره زندگی هیتلر و اندیشه نازیها و حتی تبعات جنگ بهلحاظ تاریخی و نظری به چاپ رسیده است. اخیرا نیز یکی دیگر از مهمترین شرحها دراینباره منتشر شده است: «آلمان نازی». مایکل لینچ، نویسنده این کتاب تلاش کرده مخاطب خود را با وقایع تأثیرگذار عصر هیتلر و نازیسم آشنا کند، از ریشهها و تبعات هولناک آن بگوید، سازوکار تبلیغات و شستوشوی مغزی را شرح دهد، از چرایی تشکیل گروه ضربت و گروه فشار بگوید و درنهایت، مخاطب را با مهمترین مفاهیم کلیدیای که امروزه در عرصه علوم سیاسی و جامعهشناسی سیاسی مرتبط با نازیسم کاربرد دارد، آشنا کند. لینچ در این کتاب، تاریخنگاری خود را از لحظه تولد آلمان و شکستش در جنگ بزرگ (١٩١٨-١٩١۴) آغاز میکند و از این طریق، زمینههای ظهور ناسیونالسوسیالیستها یا همان نازیها را نشان میدهد. او با نگاهی به کتاب «نبرد من» هیتلر، فرایند به قدرترسیدن نازیها را با پایان کار جمهوری وایمار در سال ١٩٣٣ و آغاز صدراعظمی هیتلر در سال ١٩٣٣ و سپس انتخابش بهعنوان رایش در آگوست ١٩٣۴ روایت میکند. لینچ گسترش قلمرو رایش سوم را با جنگهای آلمان نازی در میدان جنگ در سالهای ۴٢-١٩٣٩ دنبال میکند و پایان کار او را در جنگهای نازیها از ۴۵-١٩۴٢ روایت میکند. همچنین لینچ در این کتاب، نگاهی هم به زندگی رهبران نازیها مثل گوبلز، هس، نایدریش، بورمان و هیملر دارد و اقتصاد آلمان، وضعیت نیروهای مسلح، فرهنگ، کار، زنان و اردوگاههای کار اجباری را بررسی میکند.
شرق