این مقاله را به اشتراک بگذارید
محمدعلی سپانلو نویسنده و مترجم در سن ۷۵ سالگی درگذشت.
علت فوت وی ناراحتی ریوی و تنفسی عنوان شده که دقایقی قبل به دلیل عوارض ناشی از بیماری در بیمارستان درگذشته است.
سپانلو متولد ۱۳۱۹ تهران بود و بیشتر عمر خود را در این شهر سپری کرد.
*****
خبر دردناک بود و باورنکردنی آن هم در ایام برگزاری نمایشگاه کتاب که سپانلو هم از اهالی کتاب بود و با آن و برای آن زندگی کرده بود. خبر در نیمه های شب منتشر شد و ماهم به محض اطلاع خیلی کوتاه اطلاع رسانی کردیم.
دوست صاحب نظری گلایه کرده چرا تلگرافی؟ چرا چیزی درباره او و شعرش منتشر نکرده اید. انتشار مطلب زیر به جهت برآوردن خواسته این خواننده عزیز مد و مه بود که صاحب نظرانه درست گفته:
محمد علی سپانلو، شاعر، نویسنده و مترجم سرشناس ایرانی و از اعضای کانون نویسندگان ایران در سن ۷۵ سالگی درگذشت.
سپانلو در سال ۲۰۰۳ به خاطر ترجمه آثار نویسندگان و شاعرانی مانند کامو و آپولینر نشان "شوالیه نخل آکادمیک" را از وزارت فرهنگ فرانسه دریافت کرد.
سپانلو، شاعر تهران
مهمترین درونمایه شعر محمد علی سپانلو، اسطوره شهر تهران است. او در همه اشعارش بیش و کم به "تهران" اشارههایی دارد، اما در سه مجموعه "خانم زمان"، "هیکل تاریک" و "قایقسواری در تهران" است که پایتخت ایران و زادگاه شاعر در حد یک اسطوره مطرح میشود. "خانم زمان" در بین این آثار شهرت بیشتری دارد.
محمد علی سپانلو در "خانم زمان" تهران قدیم را در کنار تهران کنونی قرار میدهد. او در این منظومه، تهران را به شکل یک دختر ولنگار و یک مادر مقدس جلوهگر میکند و آن را به شکل شهری که همواره در حال تحول است نشان میدهد.
سپانلو گفته است در جهان اشعارش همواره "در جستوجوی اسطوره شهر تهران" بوده. در شعر "بنیاد تهران" که از مجموعه "قایق سواری در تهران" حذف شده بود، سپانلو چنین میگوید: اما دلیل تهران/ تهرانی از دلایلی بیپایان است
تهرانی که سپانلو در سه منظومه یاد شده وصف میکند، به گفته خودش "آسمان به دوش خوشاخلاق الکی خوشبخت" و "یک لات آسمانجل" هم هست که هرچند رنج میبرد، اما در زندگی پایدار است و گمان میکند که باید رنجها را پذیرفت و از زندگی لذت برد.
چنین است که سپانلو تاریخ و پیشینه زادگاهش تهران را با حال و احوال مردمان این شهر درمیآمیزد. تهرانِ سپانلو از خود او، از اندیشهها و تأملات و دشواریها و خوشیهایی که در زادگاهش از سر گذرانده جدا نیست.
میتوان گفت تهران سپانلو به همه تعلق دارد و با اینحال یک تجربه و دریافت کاملاً شخصیست. سپانلو در دنیای اشعارش مستقل از اسطورههای ملی یا مذهبی و عرفانی ایرانی موفق میشود، اسطوره مستقلی از یک کلانشهر بپردازد: اسطوره تهران.
جلال ستاری، نویسنده و پژوهشگر ایرانی درباره تلاش سپانلو برای اسطوره کردن تهران در اشعارش گفته است: "حبیب یغمایی، محمد حسین شهریار و محمدعلی سپانلو از جمله شاعرانی هستند که در سرودههایشان به تهران پرداختهاند. البته بیشتر از همه سپانلوست که به این موضوع پرداخته و میتوان گفت، اوست که در سرودههایش به نوعی نگاه اسطورهیی به تهران میرسد."
سپانلو در گفتوگویی که عباس صفاری با او انجام داده میگوید: "گذشته در امروز حضور دارد. جلوه و جلال تهران که مرا جلب میکند، اتفاقاً در این تناقض نهفته است که شما مثلاً از کوچهپسکوچههای تنگ و تاریک، از دری وارد یک مرکز تجاری میشوید که همهمه یارانهها در آن به گوش میرسد. کمی آنطرفتر هنوز دارند با چرتکه و ترازو حساب و کتاب میکنند. در حقیقت تفاوتیست یا بهرهبرداریی است که من از نوستالژی درونی خود میکنم. گذشته به امروز میآید و ما با شهری همچون یک نوستالژی زنده روبرو هستیم." (نشریه ادبی "کاکتوس")
تاریخ اوزان عروضی و افسانه شاعر گمنام
محمد علی سپانلو در سال ۱۳۱۹ در تهران متولد شد. او در سال ۱۳۴۲ با انتشار "آه… بیابان" نخستین مجموعه شعرش، خود را به نام شاعری مطرح به جامعه ادبی ایران شناساند. او به تدریج در طی نیم قرن بیش از ۶۰ عنوان کتاب شعر و نقد و پژوهش ادبی منتشر کرده است.
علاوه بر سه منظومهای که سپانلو درباره شهر تهران سروده، مجموعه اشعار زیر از او انتشار یافته: خاک، رگبارها، پیادهروها، سندباد غایب، هجوم، نبض وطنم را میگیرم، ساعت امید، خیابانها، بیابانها، فیروزه در غبار، پاییز در بزرگراه، ژالیزیانا و تبعید در وطن.
اشعار محمد علی سپانلو در وزن نیمایی سروده شدهاند. وزن اما در شعر او علنی نیست و به راحتی به چشم نمیآید. در پارهای از اشعاری که پس از انقلاب سروده، وزن را به شکل پنهانتری به کار گرفته است: شب اقلیم سایههاست/ ولی سایهها در سیاهی هویت ندارند/ رفیق ما در کشوری غریب سفر کرد/ در چالهای سیاهتر از شب افتاد/ پلیس لاشهاش را جست/ وقتی که خاک بر او ریختیم/ گودال لب به لب شد (یویوگی پارک)
روایتگری در شعر و بهرهگیری از عناصر نمایشی از دیگر ویژگیهای اشعار سپانلوست. منظومه "افسانه شاعر گمنام" در سال ۱۳۹۱ آخرین مجموعهای از اشعار سپانلوست که در ایران منتشر شده. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ۳۰ صفحه از اشعار این کتاب را حذف کرد و سپس به آن مجوز انتشار داد.
محمد علی سپانلو گفته بود: "برای انتشار کتاب، ناچار به حذف بخشهای مورد نظر شدم تا اگر بعدها تمامی بخشهای کتاب منتشر شد، خوانندگان متوجه فشارها و سختگیریهای این دوره بشوند."
سپانلو در این اثر شاعری را نشان میدهد که از عصر حاضر به دوران مغول میرود. با این تمهید او وزنها و زبانهای مختلف شعری را به کار میگیرد. در این آخرین مجموعه شعر سپانلو هم مهمترین وسوسه ذهنی او مشاهده میشود: گذشته در زمان حال حضور دارد.
سپانلو، شاعر آزادی
محمد علی سپانلو از نخستین اعضای کانون نویسندگان ایران بود. او از سالهای دهه ۱۳۴۰ تا هنگامی که درگذشت حضور پیوسته اما آرامی در عرصه تلاش برای دستیابی به آزادی بیان و تحقق اساسنامه کانون نویسندگان ایران داشت. سپانلو خاطراتش از نخستین فصل کانون نویسندگان ایران را در شماره ۴ نشریه کلک منتشر کرده است. بعد از انقلاب نیز هرگز پیوند سپانلو با کانون نویسندگان ایران نگسست.
"چهار شاعر آزادی" که تأملی است در زندگی و آثار عارف، میرزاده عشقی، فرخی یزدی و ملکالشعرای بهار از میل و اراده سپانلو به آزادی و توجه او به خاستگاه آزادیخواهانه شعر ایران در دوران مشروطه تا شهریور ۱۳۲۰ نشان دارد. این کتاب نخستین بار در سال ۱۳۷۲ در سوئد توسط نشر باران و نشر افسانه منتشر شد.
نام همه مردگان: یحیی
"بازآفرینی واقعیت" نوشته محمد علی سپانلو یکی از اندک آنتالوژیهای معتبر در معرفی مهمترین داستاننویسان و رماننویسان ایران در سالهای پیش از انقلاب است. سپانلو با این کتاب در شناساندن نویسندگان مستعد و خوشآتیهای مانند رضا دانشور (نماز میت و خسرو خوبان) نقش مهمی داشت.
بر اساس زندگی سپانلو فیلم مستندی هم با عنوان "نام تمام مردگان یحیی است" به کارگردانی آرش سنجابی ساخته شده است. در این فیلم چهرههایی مانند مسعود کیمیایی، آیدین آغداشلو، شمس لنگرودی، حافظ موسوی، گروس عبدالملکیان، جواد مجابی، علی باباچاهی، ناصر تقوایی، فرزانه کرمپور و رضا خندان مهابادی درباره زندگی و آثار سپانلو نظرشان را بیان میکنند.
"نام تمام مردگان یحیی است" یکی از شناختهشدهترین اشعار محمد علی سپانلو در زمستان ۱۳۶۶، در زمان جنگ و تحت تأثیر موشکباران شهرها سروده شده و شاعر ان را به غزاله علیزاده، نویسنده شناختهشده ایرانی هدیه داده است.
سپانلو با دیدن عکسی از بچههایی که در موشکباران کشته شدهاند، به فکر سرودن این شعر افتاده است. او میگوید: "اسم یحیی در نام تمام مردگان یحیی است، نماد زندگی است. من با این شعر میخواهم بگویم که آن بچهها نمردهاند که تمامشان زنده و حی هستند."
سپانلو در این شعر یکسر دلباخته و شیفته زندگیست. در فرازی از این شعر چنین میسراید: " دهانهای به خاموشی فروبسته به هم پیوست/ تا یک صدای جمعی زیبا پدید آید/ مجموعهای در جزء جزئش، جامهایی که به هم میخورد/ آواز گنجشک و بلور وبرف/ آواز کار و زندگی و حرف"
"رگبارها"، "پیادهروها"، "سندباد غایب"، "هجوم"، "نبض وطنم را میگیرم"، "تبعید در وطن"، "ساعت امید"، "خیابانها، بیابانها"، "فیروزه در غبار"، "پاییز در بزرگراه"، "ژالیزیانا" و "کاشف از یادرفتهها" از دیگر آثار منتشر شده سپانلو هستند.
همچنین ترجمه "آنها به اسبها شلیک میکنند" نوشته هوراس مککوی، "مقلدها" نوشته گراهام گرین، "شهربندان" و "عادلها" نوشته آلبر کامو، "کودکی یک رییس" نوشته ژان پل سارتر، "دهلیز و پلکان"، شعرهای یانیس ریتسوس، و "گیوم آپولینر در آیینه آثارش"، شعرها و زندگینامه گیوم آپولینر، از دیگر آثار سپانلو هستند.
او تجربه بازیگری در سینما را هم داشت و در فیلمهای آرامش در حضور دیگران، شناسایی و رخساره بازی کرد.
محمد علی سپانلو در سال ۱۳۴۴ با پرتو نوری علا، از شاعران پیشرو در دهه چهل ازدواج کرد که در اوایل در دهه شصت خورشیدی به جدایی انجامید.
یک دختر (شهرزاد) و یک پسر (سندباد) حاصل این ازدواج است. شهرزاد سپانلو، خواننده و ترانه سرا در آمریکا فعالیت میکند.
برگرفته از بی بی سی
3 نظر
ناشناس
خداوند این مرد با شرافت را بیامرزد
صاحب نظر
مطلبتان بیشتر شبیه تلگراف است یک چیز به درد بخور بنویسید با نمونه های از اشعارش!
صاحب نظر
ممنون از روشنگری تان