این مقاله را به اشتراک بگذارید
در باب کتاب «اندر آداب و احوال» از غ. داوود (منوچهر صفا) و یادی هم از محمدعلی سپانلو
ناگهان غ. داوود
علی شروقی
یک: غ. داوود در پاساژ فروزنده
سال ١٣٧۶ بود؛ مکانی در خیابان انقلاب که حالا شده است پاساژ فروزنده، آن زمان هنوز ساختمانی نیمهکاره بود. در یکی از طبقات این ساختمان نیمهکاره، روی اسکلتهای آهنی، لای خاک و خل و تیرآهن لخت و نخالههای ساختمانی، مردی بساط کتاب پهن کرده بود؛ کتابهای دستدوم با قیمت ارزان. سال اول دانشگاه بودم و رفته بودم انقلاب، کتاب صرف و نحو عربی را که استادی معرفی کرده بود، بخرم که با آن «بعد از این پاساژ فروزنده» روبهرو شدم. باید پایت را روی شیبهایی که قرار بود پله شوند بند میکردی تا به طبقهای که بساط کتابها پهن بود میرسیدی. پیشرو بساط کتابها بود و پشتسر را اگر نگاه میکردی پرتگاهی که اگر پایت میلغزید، به اعماق آن پرت میشدی. «اندر آداب و احوال» منوچهر صفا (غ. داوود) بین همان کتابها بود و تا آنجا که به یاد میآورم تنها کتاب دندانگیر، میان آن انبوه ارزان. کتاب را انتشارات رواق چاپ کرده بود. همان ناشری که اوایل انقلاب کارهای آلاحمد را درآورد و چند کار دیگر را از نویسندگانی دیگر. «سنگی بر گوری» آلاحمد را هم همین انتشارات برای اولینبار منتشر کرد و این سنگی بر گوری از معدود کتابها و حتی شاید تنها کتاب رواق بود که با طرح جلدی متفاوت درآمده بود. طرح جلدهای رواق ساده بود. یک مستطیل بزرگ رنگی (اغلب قهوهای، سبز یا قرمز) که گوشه بالای سمت چپ آن اسم نویسنده خورده بود و وسط هم نام کتاب. اما روی جلد سنگی بر گوری، نمای درشتی از طرح صورت آلاحمد بود و روی این طرح بخشی از دستنویس سنگی بر گوری. کتاب «اندر آداب و احوال» غ. داوود، اما به سیاق کتابهای دیگر رواق چاپ شده بود. مستطیل قهوهای و نام کتاب و نام نویسنده هم بالا، سمت چپ. ممکن بود اگر آدم نگاهی سرسری میانداخت با مجموعه کتابهای آلاحمد چاپ رواق اشتباهش میگرفت. کتاب را خریدم، اما چند سال بعد صاحب ذوق اهل بخیهای به قصد تألیف گزیدهای از آثار طنزنویسان معاصر، آن را به امانت گرفت و دیگر پس نداد. گفت کتاب را در کتابخانهای تحویل کتابدار بدهم که برود از او بگیرد و من هم مثل یک دانشجوی آماتور با این احساس که مسئولیت بزرگ و مهمی به من محول شده و با این کار وارد بخشی از تاریخ ادبیات میشوم، همین کار را کردم. کتابدار، کتاب را گرفت و گذاشت در قفسه پشت سرش، لای خروارها کتاب دیگر و نمیدانم آن صاحب ذوق رفت و کتاب را گرفت یا هنوز همانجاست.
دو: غ. داوود در کتاب سپانلو
اما سابقه آشناییام با «غ.داوود» به یکی، دو سال قبل از پاگذاشتن به آن اسکلت نیمهساز پاساژ فروزنده بر میگشت و به کتاب «بازآفرینی واقعیت» محمدعلی سپانلو. شناخت یک طنزنویس بزرگ دیگر را هم مدیون همان کتاب بودم: بهرام صادقی که داستان «سراسر حادثه»اش در آن کتاب آمده بود. در آن زمان که هنوز «سنگر و قمقمههای خالی» تجدید چاپ نشده بود و چاپ قدیمیاش هم راحت پیدا نمیشد، خواندن آن یک داستان بهرام صادقی در کتاب سپانلو، عطشی را به خواندن دیگر داستانهای این نویسنده برمیانگیخت که بهراحتی فرو نمینشست. باری، به غ. داوود بازگردیم: در بازآفرینی واقعیت از غ. داوود داستانی آمده بود به نام «پوکر روباز». از میان آنچه از غ. داوود خواندهام، این داستان یکی از بهترین کارهای اوست و جالب اینکه به دلیلی یا شاید هم به سهو، در چاپ جدید کتاب «اندر آداب و احوال» هم نیامده. ١ پوکر روباز، طبق توضیح پانوشت کتاب بازآفرینی واقعیت، در سال ١٣۴١ در شماره ۴٨ مجله «کتاب هفته» چاپ شده بوده است. قصه، قصه مردی است که بهدلیل توجه همسرش به آگهیهای ترحیم روزنامهها و خواندن کتابهای پلیسی، شک میکند که زنش قصد کشتن او را دارد. پس خودش زودتر دست به کار میشود که با همکاری همسایهای مقروض و مفلس، همسرش را از دره پایین بیندازد و این قتل را تصادف جلوه دهد. لحظه انجام عملیات فرامیرسد، اما در لحظه آخر این خود راوی است که توسط شریک جرم از پرتگاه به پایین هل داده میشود. قصهای است استخواندار با طنزی قوی که المانهای طنز اجتماعی غ.داوود در نوشتههای دیگرش هم در آن هست و این المانها خیلی خوب با طرح و توطئه پلیسی داستان آمیخته شدهاند. در جایی از همین داستان، راوی کاغذی را از لای یکی از کتابهای پلیسی زنش پیدا میکند که روی آن شعری برای راوی نوشته شده و این شعر، یکی از نمونههای بهیادماندنی دست انداختن شعرهای آبکی است اما از خود این داستان و ظرافتهایش که بگذریم، آنچه خواندنی است یادداشت کوتاهی است که سپانلو در آغاز این داستان درباره جنس طنز غ.داوود نوشته است. یادداشتی که آن را با اندک تلخیصی نقل میکنم تا در این روزهایی که سپانلو تازه از میان ما رفته، یکبار دیگر معلوم شود که او چگونه بارقهها را از لابهلای متون معاصر مییافت و برجسته میکرد. سپانلو مینویسد: «شاخه طنزی که در بهرام صادقی وجود داشت به عنوان یک نگرش مدرن در آثار دیگران منشعب شد، شیوه مألوف فکاهینویسی از برخی عناصر تعریفش عاری ماند و سرانجام در کار نویسندگان دیگر تخصیص پیدا کرد و برای نخستینبار آثار طنزآمیزی نوشته شد که با قطعههای مقالهگونه فکاهی تفاوت داشت. این بار طنز در اساس و ریشههای تلقیات نویسندگان وجود داشت و بر طرح وضعیت حکومت میکرد، نه در گفتار و کردار ظاهر… امروزه روز ما طنزنویسان روزنامهنگار داریم که در قدرت شوخی آنان جای انکار نیست، اما بیشتر سعی آنان در حلاجی انتزاعی یک موقعیت مضحک است بیآنکه کوششی کنند در یکسوکردن و فضای کلیدادن به چشمانداز کارشان که درواقع باید دید منطقی و جانبداری حقیقت کند. یک طنزنویس «رسمی» نباید به هر قیمتی که شده از یک موضوع برداشت شوخ داشته باشد. او مجاز نیست اگر با یک روش استنباط و استدلال چیزی را دست میاندازد در مورد مشابهش از روش برعکس آن استفاده کند. طنزنویس برای آنکه با لطیفهپردازان ازخودراضی این زمان یکسان نباشد، باید که با جانبداری و منطق یکدست هویت خود را بهعنوان یک نویسنده احراز کند، و بههرحال اگر خواننده آشنا، به طرز وصول او به نتایجش آگاهی ندارد از قبل نتیجه داوری او را بداند یا بتواند حدس بزند.
از غ-داوود (منوچهر صفا) در فاصله سالهای ٣٨ تا ۴٢ چند داستان طنزآمیز در دست داریم. او نخستین کسی است که به تعبیر بالا، بهطور رسمی، «قصه طنزآمیز» نوشت. در قالبهای مختلف داستانهایش که به اشکال مرسوم نمایشنامههای کوتاه یا گزارش ماوقع یا قصه پلیسی بود، غ-داوود برداشت هزلآمیز خود را بدور از لطیفههای شتابزده و نتیجهگیریهای فوری بهطور ارگانیک در عمق ماجرا قرار داد. در این داستانها و در بعضی مقالاتش با روانشناسی و جامعهشناسی رندانهای برخورد میکنیم. آدمهای قصه، همان آدمهای سنتی فکاهینویسان بومی ما هستند، مدیر کلها، کلفتها، زوجهای خوشبخت،
تین ایجرها، اداریان و نهادیهای اجتماعی مثل نظم و عفت عمومی، اما در این آثار ما تظاهرات پنهانکار و فاشکننده فضاحتهای زندگی بورژوا را میبینیم. افسوس که او زیاد ننوشته بااینحال در زمینه خودش تألی ندارد».
غ. داوود در «اندر آداب و احوال»
کتاب «اندر آداب و احوال» در شکل کنونیاش که از طرف نشر فرهنگ جاوید چاپ شده، شامل ١٢داستان و مقاله طنزآمیز از منوچهر صفا (غ. داوود) است. عنوانهای داستانها و مقالات این کتاب عبارتند از: «اندر احوال اولیای اطفال دبستانی»، «اندر آداب حفظ عفت عمومی»، «اندر احوال هجده سالگان»، «اندر عوالم کودکی»، «کیمیاگری در خیابان»، «اندر احوال باب پنجم گلستان»، «اندر آداب صنعت زندهخواری»، «اندر مراسم مردن»، «جغرافیای طبیعی و انسانی ششم»، «بر سرِ دوراهی»، «مژده غمانگیز» و «گفتوگوی منوچهر صفا با غ. داوود».
طنز غ. داوود، طنزی است که جامعهای بیتناسب را که همهچیز در آن به «از جا در رفتهگی» دچار شده، نشانه میرود. جامعه در نوشتههای غ. داوود، که اغلب در دهه ۴٠ نوشته شدهاند، ملغمهای است بیشکل که در هیأت هیولایی رخ مینماید که فرانکنشتاین وار هر تکهاش از جایی آمده و سر هم شده است. چنانکه علیرضا جاوید در مقدمه چاپ تازه این کتاب به درستی اشاره میکند، منوچهر صفا در این کتاب به «نمایاندن تناقض میان سنت و مدرنیته درونینشده و «شبهمدرنیسمی» پرداخته که «مشخصا از اواسط دهه ١٣٣٠ آغاز میشود». در یکی از بهترین نوشتههای کتاب با عنوان «جغرافیای طبیعی و انسانی ششم» که به لحاظ ظرافتهای کلامی هم یکی از بهترین نوشتههای این مجموعه است، میبینیم که چطور کلاس درس مدرنی که پیرامونش را آب انبار و قصابی و نانوایی احاطه کرده، با حضور دانشآموزان ردی ته کلاس و دانشآموزان متوسط سربهزیر و دانشآموزان مرفه فئودالزاده به عرصه فضاحتهایی هولناک بدل میشود. به عنوان یکی از نمودهای چیرهدستی غ. داوود در طنزآفرینی میتوان به بخش معرفی معلم انشا در همین نوشته اشاره کرد: «معلم انشاء، آدم سادهلوحی است با قیافه و هیکلی ورزشکارانه. هر موضوعی که به شاگردان میدهد، خودش هم مینویسد. ممکن است موضوع «ورزش»، «شجاعت»، «پاکدامنی»، «علم»، «جوانمردی»، یا چیزهای دیگر باشد؛ اما، ترجیعبند انشایی که خودش مینویسد، همواره این است: کسانی که توانستهاند در میدان پرهیاهوی زندگی، گوی سعادت را با چوگان اراده بربایند، در اثر ورزش (شجاعت، پاکدامنی، علم، جوانمردی…) بوده است…» .
یا در همین نوشته، آنجا که شاگردان ته کلاس را معرفی میکند، باز میتوان رندی و نکتهسنجی نویسنده را در بهکارگیری تعبیر طنزآمیز تشخیص داد: «ساکنان چهار نیمکت آخر، در حقیقت، رسوباتی هستند که -در طول سالیان دراز- در ته کلاس تهنشین کردهاند. بهعبارتدیگر، از سد سکندری که نامش «امتحان نهایی» است، نتوانستهاند بگذرند».
پیوند تعبیرهای ظریف طنزآمیز و نثر پخته و جاافتاده که جابهجا ردِ ذخیره فرهنگی و ادبی غنی نویسنده در آن مشهود است و حضور ذهن نویسنده در احضار بجا و بهموقع این ذخایر در هرکجای متن که ایجاب میکند، و دقت او در کشف و شکار ناهمسازیهای مضحک، ویژگیهایی در کار غ. داوود است که متأسفانه ادبیات و نوشتههای طنزآمیز این روزها کمتر از آن بهرهای بردهاند. بماند که طنز کلا عنصر غایب بسیاری از آثار ادبی این سالهاست و جای آن را خوشمزگیهایی با نثرهای سست و ضعیف گرفته است، که دلایلش هم البته متعدد است.
١- این قصه غ. داوود البته در چاپ قدیم «اندر آداب و احوال» هم نیامده بود، اما در مقدمه چاپ جدید کتاب عنوان شده است که در این چاپ تازه «به غیر از شعر حلیمنامه، تمام نوشتههای طنز ایشان که در دسترس بوده و مجموعا ١٢ باب را در بر میگیرد، جمعآوری شده است».
شرق