این مقاله را به اشتراک بگذارید
سقوط آزاد
محسن جعفریراد
نهنگ عنبر از نظر نوع روایت در خوشبینانهترین حالت کپی دستچندم فیلمفارسیهای قبل از انقلاب است و ویژگیهای نوعی آن فیلمها را تماموکمال داراست. از قهرمان بامرام و تحولهای چندثانیهای و شخصیتهای سیاهوسفید گرفته تا پشیمانی «آدم بد» داستان در انتها و وجود انواع حرکتهای موزون و موسیقی و بازیهای متظاهرانه و مبالغهآمیز و از همه مهمتر وفور عنصر اتفاق که از مؤلفههای اصلی فیلمفارسی محسوب میشود. میگویید همین اول متن، یک حکم کلی صادر کردهام؟ خب فیلم هم همان اول حکم کلیاش را صادر میکند؛ با نشان دادن شمایل کاریکاتورگونه و بیتناسب با زمان و مکان ارژنگ که حتی راه رفتن سادهی او در تصویر آهسته نشان داده میشود.
مهمترین مشکل فیلم از همینجا آغاز میشود که فرمول سادهی داستان و شخصیتهای عامهپسند را نمیتواند بهدرستی به کار گیرد. به خط داستانی فیلم توجه کنید: ارژنگ (رضا عطاران) که کارش ضبط و تکثیر فیلم و موسیقی است و به رؤیا (مهناز افشار) دل بسته است، پس از سالها برای دلخوشی رؤیا یک رنو میخرد. اما ناگهان رؤیا به فکر اقامت دائم در آمریکا میافتد. او به آمریکا میرود و ارژنگ نیز همهی سعیاش را میکند که به آمریکا برود اما ناگهان با تاکسی از جبهه و وسط تیراندازی عراقیها سر درمیآورد! چند سال بعد از جبهه بازگشته و ناگهان با دوست رؤیا یعنی فرناز (ویشکا آسایش) ازدواج میکند. رؤیا که از شوهرش طلاق گرفته، به وطن بازمیگردد. ناگهان ارژنگ نیز با اطلاع از بازگشت رؤیا، همسرش را طلاق میدهد تا با رؤیا ازدواج کند. ناگهان رؤیا با دوست ارژنگ (سام نوری) ازدواج کرده و به آمریکا میرود. ارژنگ در این فاصله انواع شغلها را تجربه میکند و رؤیا دوباره به وطن بازمیگردد و ارژنگ در جایگاه قهرمان بامرام، انتقامش را از ضدقهرمان (شوهر قبلی) میگیرد و در انتها رؤیا قصد رفتن به آمریکا را دارد، اما این بار ناگهان پشیمان شده و زنگ خانهی ارژنگ را میزند تا فیلم با تصویر مردد ارژنگ به پایان برسد.
«ناگهان» کلیدواژهی مناسبی جهت تعریف داستان فیلم است، چرا که همه چیز ناگهانی رخ میدهد؛ از خروجهای ناگهانی و متوالی رؤیا از ایران، حضور ناگهانی ارژنگ در جبهه و مسجد و کلانتری و دفتر روزنامه و استخر و… حضور ناگهانی ماشین پلیس در خیابانِ خلوت آن هم در کوران جبهه و بمباران، حضور ناگهانی و اتفاقی فرناز دقیقاً در همان کافیشاپی که ارژنگ در آن نشسته، دنداندرد ناگهانی رؤیا تا بهانهای برای آشنایی او با دوست دندانپزشک ارژنگ شود و در انتها تحول چندثانیهای رؤیا و مثلاً بازگشت او به حریم امن عاشقش و… خب پرواضح است که قرار بوده در قالب یک داستان عاشقانه سیر تحول یک فرد از دههی پنجاه تا دههی نود به نمایش گذاشته شود، و در این میان با انواع جریانهای رسمی و غیررسمی از جبهه تا روزنامه و جریانهای سیاسی شوخی شود. اما مشکل اینجاست که غیر از این موقعیتهای اندک، زمان باقیماندهی فیلم به علتومعلولهای بیمنطق میگذرد. مثلاً ارژنگ برای تولد رؤیا پارتی میگیرد و خانمها و آقایان با یک دیوار شیشهای مجزا میشوند و مأموران کمیته آن قدر سادهلوحاند که با دروغ آنها از خیر دستگیریشان میگذرند!
انواع مؤلفههای زندگی شهری امروز، از لباسها گرفته تا نمای مدرن ساختمانها، در فضاسازی دههی شصت دیده میشود و تنها راهکار فیلم در بازسازی گذشته، طراحی موهای شخصیتها به صورت فکلی و نشان دادن دو ماشین رایج در آن سالها در پسزمینه و پیشزمینه، آن هم تنها در یک نماست؛ که البته وقتی ماشین راه میافتد تمام خیابان خالی از هر نوع ترددی است. اوج سهلانگاری زمانی است که ارژنگ با مدارک جعلی به فرودگاه میرود، اما بدون آنکه حضورش را در فرودگاه ببینیم، همان دم در او را دستگیر کرده و با تاکسی روانهی جبهه میکنند که راوی در اینجا به کمک اجرای پیشپاافتادهی فیلم میآید و در کمتر از یک دقیقه ماجرای دستگیری و تحول در جبهه را اعلام میکند. از سوی دیگر اطلاعات راوی هم نصفهونیمه است؛ راوی که در نیمهی اول فیلم با ذکر عدد سال، به صورت دقیقی سرگذشتش را ترسیم میکند در ادامه ناگهان به اوایل دههی هشتاد یا نود پرتاب میشود، و چیزی از چگونگی زندگیاش در این فاصله نمیگوید.
نهنگ عنبر مثل اغلب فیلمهای صرفاً تجاری و فیلمفارسیها، شخصیتهایی دارد که بهراحتی قابلحذفاند. در این میان شخصیت پدر و نوع انتخاب بازیگرش بیشتر به کمدی ناخواسته تنه میزند. نادر سلیمانی در نقش پدر عطاران؛ که حضور کلیشهای دارد و کارکردش بیشتر به یک همسایه یا صاحبخانه میماند.
در فیلم کمدی، قهرمان داستان باید جذاب باشد و مخاطب را با موقعیتهای کمیک فیلم همراه کند. اما در اینجا ارژنگ آن قدر بیهویت است که با وجود بیوفایی چندباره و حتی خیانت رؤیا، همچنان به او پایبند است؛ موضوعی که تا حدی شائبهی کندذهن بودن او را قوت میبخشد. در این میان انواع ارجاعهای بیجهت به فیلمهای دیگر نیز قابلشناسایی است؛ حضور فردی با شمایل لاتگونه در جبهه تداعیگر فیلمهای مسعود دهنمکی است، نوع اشتغال ارژنگ به تکثیر محصولات فرهنگی و هنری مثل قهرمان ضدگلوله است، و در صحنهی دادگاه به دیالوگهای فیلمهایی مثل هامون ارجاع داده میشود و…
در ادامهی تکرار کلیشههای سینمای صرفاً تجاری میتوان به موسیقی عامهپسندی که تقریباً در همهی صحنهها به گوش میرسد، یا اوج شیرینکاری قهرمان داستان اشاره کرد که مثلاً سر سفرهی عقد میگوید عروس لال است و دو کشیدهی محکم از عروس میخورد تا هم تفاهم و همدلی عروس و داماد اثبات شود(!) و هم مجالی برای کمدی اسلپاستیک فراهم شود.
اگر فیلم را با کارهای قبلی سامان مقدم مقایسه کنیم هم کمتر به روند و خط فکری مشخصی در کارهای او میرسیم. مقدم مثل برخی از همکارانش نظیر مازیار میری یا مهدی کرمپور انواع تجربهها در کارهایش دیده میشود و تنها از لحاظ ساختاری توانسته از حد استانداردی نزول نکند.
در نهنگ عنبر قرار بوده بر اساس تغییر موقعیت شخصیت ارژنگ و تغییر هویت و رفتار او طنز ایجاد شود، دقیقاً طبق الگویی که پیش از این بارها در سینمای خودمان استفاده شده است؛ از رضا موتوری (مسعود کیمیایی) تا مرد عوضی (محمدرضا هنرمند)، از گنج قارون (سیامک یاسمی) تا مارمولک (کمال تبریزی) و… که اساس روایت حضور قهرمان داستان در موقعیتهای اشتباهی و خلق کمدی است. الگوی ساختاری نهنگ عنبر این بوده که ناهمگون بودن حضور ارژنگ به عنوان تکثیرکنندهی فیلم، رزمندهی جبهه، مأمور گشت ارشاد، محافظ یک روحانی، مدیر یک روزنامه و سرمایهدار مرفه به یک فیلم کمدی منجر شود اما در نهایت به دلیل باسمهای بودن این موقعیتها به ملغمهای از کلیپهای صوتی و تصویری تبدیل شده و مخاطب قرار است ترکیب عجیبوغریبی از گریمهای مختلف را روی چهرهی بازیگر محبوبش یعنی عطاران مشاهده کند.
برسیم به کنجکاویهایی که قبل از تماشای نهنگ عنبر وجود داشت. نخست ویترین جذاب بازیگران فیلم؛ عطاران که پولسازترین بازیگر حال حاضر سینمای ایران است و طبق اشارهی پوستر فیلم قرار است نقش آدمی هزارچهره را بازی کند، توانسته بار فیلم را بهتنهایی به دوش بکشد. او در اینجا فضای کافی برای خلاقیت و انعطاف بدنش در اختیار داشته و مثلاً انواع رقصهای ایرانی و خارجی را اجرا میکند. برگ برندهی بازی او حالتهایی است که در چهرهاش ایجاد میکند؛ چه یک جوان سرخوش قبل از انقلاب و چه یک مرد شکستخورده در دههی نود. اگر هم در جاهایی بازی او به دل نمینشیند طبیعیست چون به تعریف ارژنگ در فیلمنامه برمیگردد و بازیگر جای کار چندانی نداشته است. اما هر چهقدر عطاران توقع مخاطب را برآورده میکند، بقیهی بازیگران بیشتر تظاهر به غم، اندوه، پریشانی، نگرانی و شادی میکنند.
در درجهی دوم حواشی فیلم که از جشنوارهی فجر شروع شد و همزمان با اکران هم مرتب در رسانهها به سانسور زیاد فیلم اشاره شد. مقدم یک نهنگ زخمی را روی صفحهی شخصیاش در فضای مجازی گذاشت تا مشتاق فیلم جنجالیاش شویم. اما پس از تماشای نهنگ عنبر کنجکاویهایی از این دست به پاسخی مطلوب منجر نمیشوند. مشکل اینجاست که مقدم همچنان فکر میکند تصاویر چشمنواز و خوشرنگولعاب چه در روستای یه عاشقانهی ساده، چه در آپارتمان شیک قلب یخی و چه در قالب همین فیلم در کنار استفاده از چهرههای بفروش میتواند او را به یک فیلمساز موفق و پرمخاطب تبدیل کند. اما در واقع «یک داستان سرگرمکننده» حلقهی مفقودهی تجربههای اخیر مقدم است.
ماهنامه فیلم
3 نظر
محسن
واقعاً یک منتقد سینمایی از فیلم همین مقدار فهمیده ؟ حتی یک مخاطب عادی هم متوجه می شود که این فیلم روایتی طنزآلود از سرنوشت نسلی است که دوران جوانیش در دهه های پنجاه و شصت گذشت و بدون اینکه بتواند درکی عمیق از شرایط و موقعیت خود داشته باشد مایوسانه بدنبال آرزوهای گنگ خود دوید . با کمال تاسف در پس این تحلیل های عداوت آمیز تنها انگیزه های آمیخته با حسادت دیده می شود و البته هرگز نمی خواهم از ضعف های فیلم و افت داستان در یک چهارم پایانی چشم پوشی کنم اما این مثلاً نقد هم واقعاً مسخره است
آرین
خیلی هنر کردی که فیلم را در قالب چارچوب فیلم فارسی بگنجانی و نقدش کنی ولی نفهمیدی که پسر بابا ، اتفاقا فیلم نهنگ عنبر هجو فیلم فارسی بود و نقطه ی قوت طنز فیلم هم همین بود به شرطی که همراه موقعیت معناگریزانه ی فیلم (ابزورد) می شدی .( برای نقد این فیلم رفتی تو خاکی )
ناشناس
فیلم خیلی چیزها برای گفتن داشت متاسفم که شما در جایگاه منتقد هستید لطفا یه فلافلی برای خود بزنید شاید استعدادتان را پیدا کنید.